کافــه میـــم♡
-
ما توقع زیادی نداشتیم
تنها دلمون میخواست جواب خوبی ها خوبی باشه
فقط دلمون میخواست بشه محبت کرد و زخم نخورد
بشه باور کرد و نا امید نشد
ما توقع زیادی نداشتیم اما
جور دیگه ای هم نتونستیم باشیم
فقط به مرور یاد گرفتیم
فاصله بگیریم و دور باشیم
و خودمون رو بسپاریم به خدایی که از دلمون با خبره -
درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند
مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند -
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
چو گلدان خالی، لب پنجره
پُر از خاطرات ترک خوردهایم
اگر داغ دل بود، ما دیدهایم
اگر خون دل بود، ما خوردهایم
اگر دل دلیل است، آوردهایم
اگر داغ شرط است، ما بردهایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گردهایم!
گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخمهایی که نشمردهایم!
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر بردهایم
-
زندگی آب روانی است، روان می گذرد
هر چه تقدیر من و توست، همان می گذرد -
تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی؟ تا کی ای نالهٔ زار از جگرم برخیزی...؟ تا کی ای چشمهٔ سیماب که در چشم منی ، از غَمِ دوست به روی چو زَرَم برخیزی... ؟ ای دل از بهر چه خونابه شدی در بَرِ من؟ زود باشد که تو نیز از نظرم برخیزی ...
سعدی
-
مرغِ زیرک چُون به دام افتد، تحمل بایدش ..
حافظ
-
تجربه یک معلم زننده است که اول امتحان می گیره بعد درس میده ..
Jigsaw -
چند خموش میکنم سوی سکوت میروم ..هوش مرا به رغم من ناطق راز میکنی
...مولانا
-
The Notebook 2004باید ماند
و به تو ثابت کرد
که با موی سفید هم
زیبایی...
احمد شاملو -
=.>....................
-
مردم اینجا چقدر مهربانند؛
دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند،
دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند
و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری
و دیدند هوا گرم شد، پس کلاهم را برداشتند.
و چون دیدند لباسم کهنه و پاره است
به من وصله چسباندندو چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم
محبت کردند و حسابم را رسیدند.خواستم در این مهربانکده خانه بسازم
نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز...روزگار جالبیست مرغمان تخم نمی گذارد
ولی هر روز گاومان میزاید.... -
بیهوده است مجادله
بر سر اثبات دیانت
یا بی دینی آدم ها!
کسی که دروغ نمی گوید،
کسی که مهربان است،
کسی که از رنج دیگران
اندوهگین می شود،
به مقصد رسیده است -
+اگه بعضیا از من یا کارهام خوششون نیاد چی؟
-تو باید راه خودت رو بری؛ بهتره اونها رو از دست بدی تا خودت رو..
-
تا که بودیم نبودیم کسی،
کشت ما را غم بی همنفسی
تا که رفتیم همه یار شدند،
خفته ایم و همه بیدار شدند
قدر آئینه بدانیم چو هست
نه در آن وقت که افتاد و شکست
در حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفه ی زنده کش مرده پرست
تا هست به ذلت بکشندش به جفا
تا رفت به عزت ببرندش سر دست
آه میترسم شبی رسوا شوم،
بدتر از رسواییم تنها شوم
آه از آن تیر و از آن روی و کمند،
پیش رویم خنده، پشتم پوزخند.......
-
خدا به داد دلی برسه که چیزی رو آرزو میکنه که قسمتش نیست!
به قول فریدون مشیری:
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه... -
هر چه بگندد نمکش می زنند ولی از آن روز که بگندد نمک
-
انتظار، تو ادبیات به طرز بیرحمانهای نمود پیدا میکنه .
مثل اونجایی که عندلیب کاشانی میگه :
از صدهزار وعده، یکی را وفا نکرد؛
خامی نگر که باز دو چشمم به راهِ اوست ... -
نمیدانم اگر موسیقی و چای و قهوه را نداشتم، اگر با نور و با گیاه و با کتاب، حالم خوب نمیشد، اگر پاییز و بهار و باران و برف را دوست نداشتم؛ برای دلخوشی -در خالیترین حالات ممکن جهانم- به کدامین اتفاق چنگ میزدم و کدامین طعم و تصویر را بهانه میکردم و کدامین دلخوشیِ کوچک را در آغوش میکشیدم تا به خودم بقبولانم که زندگی هنوز هم زیباست!
#نرگس_صرافیان_طوفان