کافــه میـــم♡
-
ای در شب تار من ، روشنایی ..
-
دلتنگی
رودی نیست که به دریا بریزد!
دلتنگی
ماهی کوچکی ست
که برکه اش را
از چهار طرف
سنگچین کرده باشند…
-
بر روی بوم زندگی هر چیز میخواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست تقدیر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن تصویر را باور نکن .. -
شبی در بیابان مکه از بیخوابی پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار.
پای مسکین پیاده چند رود
کز تحمل ستوه شد بُختیتا شود جسم فربهی لاغر
لاغری مرده باشد از سختیگفت: ای برادر! حرم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی بردی وگر خفتی مردی.
خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت
شب رحیل ولی ترک جان بباید گفت(سعدی)
-
جهان سوم جاییست که درآمد یک دعانویس از یک برنامه نویس بیشتر است
جهان سوم جایی است که بسیاری از مردمانش با یک عطسه از هدف خود دست می کشند
جهان سوم جاییست که مردمانش حتی حوصله ۵ دقیقه مطالعه در روز را ندارند
این جغرافیا نیست که جهان سومی بودن را تعیین می کند
آدمها هستند که آن را می سازند
جهان سوم جا نیست
شخص است -
طرز خودکشی در هرکس،منحصر به خودشه...!
یکی،دیگه شیک،نمی پوشه...
یکی،دیگه آرزویی نمی کنه...
یکی،دیگه به تحصیل ادامه نمی ده...
یکی،دیگه به خودش نمی رسه...
یکی،مدام ترانه های غمگین گوش می ده...
یکی،دیگه از خودش عکس یادگاری نمی گیره...!
یکی محبت نمی کنه...
یکی دیگه محبت نمی پذیره ...!
و...
اینگونه است که اکثر آدم ها در ۲۰ سالگی می میرند و در ۸۰ سالگی دفن می شوند...!پائولو کوئیلو
-
حقیقت این است:
فرودگاه ها، بوسه های بیشتری از سالن های عروسی به خود دیده اند!
و دیوار بیمارستان ها، بیشتر از عبادت گاه ها دعا شنیده اند!
به راستی چرا این گونه ایم؟
همه چیز را موکول می کنیم
به زمانی که چیزی در حال از دست رفتن است! -
ناگهان چقدر زود دیر می شود
حرفهای ما هنوز ناتمام…
تا نگاه می کنی
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی ! -
می خندید اما شاد نبود،حرف می زد اما ناگفته بسیار داشت.
-
اشکهارا پشت لبخندی مخفی می کنیم که خیلی درد می کند،و هیچکس نمی فهمد...
مارا دردِ همین نفهمیدن می کشد؛نه زخمها....! -
در زمان تدريس در دانشگاه پرينستون، دکتر حسابي تصميم مي گيرند سفره ي هفت سيني براي انيشتين و جمعي از بزرگترين دانشمندان دنيا از جمله "بور"، "فرمي"، "شوريندگر" و "ديراگ" و ديگر استادان دانشگاه بچينند و ايشان را براي سال نو دعوت کنند...
آقاي دکتر خودشان کارت هاي دعوت را طراحي مي کنند و حاشيه ي آن را با گل هاي نيلوفر که زير ستون هاي تخت جمشيد هست (لوتوس) تزئين مي کنند و منشا و مفهوم اين گل ها را هم توضيح مي دهند.
چون مي دانستند وقتي ريشه مشخص شود براي طرف مقابل دلدادگي ايجاد مي کند.دکتر مي گفت:
"براي همه کارت دعوت فرستادم و چون مي دانستم انيشتين بدون ويالونش جايي نمي رود، تاکيد کردم که سازش را هم با خود بياورد.
همه سر وقت آمدند اما انيشتين 20دقيقه ديرتر آمد و گفت:
چون خواهرم را خيلي دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ايرانيان را ببيند.
من فورا يک شمع به شمع هاي روشن اضافه کردم و براي انيشتين توضيح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضاي خانواده شمع روشن مي کنيم و اين شمع را هم براي خواهر شما اضافه کردم.به هر حال بعد از يک سري صحبت هاي عمومي، انيشتين از من خواست که با دميدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم.
من در پاسخ او گفتم:
ايراني ها در طول تمدن 10هزار ساله شان حرمت نور و روشنايي را نگه داشته اند و از آن پاسداري کرده اند.براي ما ايراني ها شمع نماد زندگيست و ما معتقديم که زندگي در دست خداست و تنها او مي تواند اين شعله را خاموش کند يا روشن نگه دارد."
آقاي دکتر مي خواست اتصال به اين تمدن را حفظ کند و مي گفت بعدها انيشتين به من گفت: "وقتي برمي گشتيم به خواهرم گفتم حالا مي فهمم معني يک تمدن 10هزارساله چيست.
ما براي کريسمس به جنگل مي رويم درخت قطع مي کنيم و بعد با گلهاي مصنوعي آن را زينت مي دهيم اما وقتي از جشن سال نو ايراني ها برمي گرديم همه درخت ها سبزند و در کنار خيابان گل و سبزه روييده است."بالاخره آقاي دکتر جشن نوروز را با خواندن دعاي تحويل سال آغاز مي کنند و بعد اين دعا را برای مهمانان تحليل و تفسير مي کنند...
به گفته ي ايشان همه در آن جلسه از معاني اين دعا و معاني ارزشمندي که در تعاليم مذهبي ماست شگفت زده شده بودند.
بعد با شيريني هاي محلي از مهمانان پذيرايي مي کنند و کوک ويلون انيشتين را عوض مي کنند و يک آهنگ ايراني مي نوازند.
همه از اين آوا متعجب مي شوند و از آقاي دکتر توضيح مي خواهند.
ايشان پاسخ می دهند که موسيقي ايراني يک فلسفه، يک طرز تفکر و بيان اميد و آرزوست.
انيشتين از آقاي دکتر مي خواهند که قطعه ي ديگري بنوازند.پس از پايان اين قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انيشتين که چشم هايش را بسته بود چشم هايش را باز کرد و گفت:
"دقيقا من هم همين را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره ی هفت سين را ببيند..."آقاي دکتر تمام وسايل آزمايشگاه فيزيک را که نام آنها با "س" شروع مي شد توي سفره چيده بود و يک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرينستون گرفته بود.
بعد توضيح مي دهد که اين در واقع هفت چين يعني 7 انتخاب بوده است.
تنها سبزه با "س" شروع مي شود به نشانه ي رويش...
ماهي با "م" به نشانه ي جنبش،
آينه با "آ" به نشانه ي يکرنگي،
شمع با "ش" به نشانه ي فروغ زندگي و ...
همه متعجب مي شوند و انيشتين مي گويد آداب و سنن شما چه چيزهايي را از دوستي، احترام و حقوق بشر و حفظ محيط زيست به شما ياد مي دهد.
آن هم در زماني که دنيا هنوز اين حرف ها را نمي زد و نخبگاني مثل انيشتين، بور، فرمي و ديراک اين مفاهيم عميق را درک مي کردند.
يک کاسه آب هم روي ميز گذاشته بودند و يک نارنج داخل آب قرار داده بودند.
آقاي دکتر براي مهمانان توضيح مي دهند که فلسفه ی اين کاسه 10هزارسال قدمت دارد.
آب نشانه ي فضاست و نارنج نشانه ي کره ي زمين است و اين بيانگر تعليق کره زمين در فضاست.
انيشتين رنگش مي پرد عقب عقب مي رود و روي صندلي مي افتد و حالش بد مي شود.
از او مي پرسند که چه اتفاقي افتاده؟
مي گويد:
"ما در مملکت خودمان 200 سال پيش دانشمندي داشتيم که وقتي اين حرف را زد کليسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از 10هزار سال پيش اين مطلب را به زيبايي به فرزندانتان آموزش مي دهيد.
علم شما کجا و علم ما کجا؟!"خيلي جالب است که آدم به بهانه ي نوروز يا هر بهانه ي خوب ديگر، فرهنگ و اعتبار ملي خودش را به جهانيان معرفي کند.
برگرفته از کتاب خاطرات دکتر محمود حسابی بنام استاد عشق
-
آرزو میکنم
که خنده هایتان
تنها به عادت مرسوم "عکس گرفتن"
نبوده باشد...!
و شما خندیده باشید در آن لحظه
از ته دل...
چرا که خندهی شما
جهان را زیبا میکند... -
فيلسوفی لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند
بعد از چندلحظه او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید
او لبخندی زد و گفت:وقتی نمی توانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خورن در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید؟
گذشته را فراموش کنید و با آن آینده را بسازید به جای افسوس خوردن^^ -
یه پاراگراف توی رمان مرگ خوش نوشته بود:
بیماریش اونقدر طولانی شد که اطرافیانش به مریضیش عادت کردند و از یاد بردند که اون دارد عذاب میکشد و روزی میمیرد:)
حقیقت اینه گاهی هرچیزی که مربوط به ماست برای اطرافیانمون تبدیل به عادت میشه؛درد و رنجهامون ،بیماریهامون،حتی عشق و محبتمون نسبت به آدمها،براشون تبدیل به عادت میشه و دیگه به چشم نمیاد گاهی حضور دائمی ما،عشقِ بیقید و شرط ما باعث میشه حتی دیده نشیم... -
@κιϻιλ در کافــه میـــم♡ گفته است:
فيلسوفی لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند
بعد از چندلحظه او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید
او لبخندی زد و گفت:وقتی نمی توانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خورن در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید؟
گذشته را فراموش کنید و با آن آینده را بسازید به جای افسوس خوردن^^در حالت کلی با دوام ترین حس در انسان حس ناراحتی و غم هستش که حدود 120 ساعت هستش
ولی شادی 35 ساعت
از اون ور افسردگی رو داریم که:
4320 ساعت تا 5760 می مونه
بن و ریشه ناراحتی و شادی هم مهمه
اتفاقی باید بیوفته تا بخندی اما غم به راحتی می تونه خود جوشانه عمل کنه و در اون موفع باز باید اتفاقی بیوفته تا ناراحت نباشیو البته که حرف تو رو ام تا حدودی قبول دارم
-
برای هیچکس مهم نیس تو چجوری شباتو صبح میکنی پس بزار هرکی هر چی خواست پشت سرت بگه و تو واسه خودت زندگی کن و از هر لحظه اش لذت ببر! عمرت انقدر طولانی نیست که بخوای نگران این چیزای بیخود باشی فقط اخرش خودتی و خدات و ارزوهات پس همین سه تا رو محکم بغلشون کن:)
️
-
بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰن ِالرَّحیم
یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ
ای تغییر دهنده دلها و دیده ها
ای مدبر شب و روز
ای گرداننده سال و حالت ها
بگردان حال ما را به نیکوترین حال... -
پادشاهی در زمستان به نگهبان گفت سردت نیست ؟
گفت عادت دارم
پادشاه گفت میگویم برایت لباس گرم بیاورند و فراموش کرد
صبح جنازه نگهبان را دیدند روی دیوار نوشته بود به سرما عادت داشتم اما وعده ی لباس گرمت مرا از پای درآورد
مواظب وعده هایمان باشیم .....