کافــه میـــم♡
-
فراموش کن
مسلسل را
مرگ را
و به ماجرای زنبوری بیندیش
که در میانه ی میدان مین
به جستوجوی شاخه گلیست.-گروس عبدالملکیان
-
آرام باش عزیز من،
آرام باش .
حکایت دریاست زندگی،
گاهی درخشش آفتاب،
برق و بوی نمک،
ترشح شادمانی،
گاهی هم فرومیرویم
چشم هایمان را میبندیم،
همه جا تاریک است.
آرام باش عزیز من، آرام باش.
دوباره سر از آب بیرون می آوریم
و تلالو آفتاب را میبینیم
زیر بوتهای از برف
که این دفعه درست از جایی که تو دوست داری طالع میشود."
<-شمس لنگرودی> -
گاهی اگر زندگی دلش خواست مکث کند،
پاپِی نشوید که هل بدهیدش جلو
بگذارید لحظهای را توقف کند،
دراز بکشد بین دو اتفاق..!
رها کنید این با شتاب پیش رفتن را
کِش بیائید میان حادثهها،
دست بیندازید توی جیبتان سوت بزنید و خیابانها را فتح کنید..
و بسپارید خودتان را به خیالِ خوشِ آسودگی
شاید زندگی آن نغمهی جادویی که برایتان حبس کرده است در گلو را،
به همین زودی،
پشت این مکثِ کشدارِ بدِ حادثهها
رها کند توی سرنوشتتان..!.ناشناس.
-
خدا كند انگورها برسند
جهان مست شود
تلوتلو بخورند خيابانها
به شانهي هم بزنند
رئيسجمهورها و گداها
مرزها مست شوند
خدا كند انگورها برسند
براي لحظهاي
تفنگها يادشان برود دريدن را
كاردها يادشان برود بريدن را
قلمها آتش را
آتشبس بنويسند.
خدا كند مستي به اشياء سرايت كند
وتو
همچنانكه يارت را تنگ ميبوسي
مرا نيز به ياد بياوري.الیاس"
من اینو ۷ بار دوست دارم:>
-
خدا كند انگورها برسند
جهان مست شود
تلوتلو بخورند خيابانها
به شانهي هم بزنند
رئيسجمهورها و گداها
مرزها مست شوند
خدا كند انگورها برسند
براي لحظهاي
تفنگها يادشان برود دريدن را
كاردها يادشان برود بريدن را
قلمها آتش را
آتشبس بنويسند.
خدا كند مستي به اشياء سرايت كند
وتو
همچنانكه يارت را تنگ ميبوسي
مرا نيز به ياد بياوري.الیاس"
من اینو ۷ بار دوست دارم:>
https://uploadkon.ir/uploads/9ddc26_23VID-20210529-002242-373.mp4
صوتیش رو هم گوش بده :>> -
همون جا که محسن خواجویی میگه:
مگر چند بُعدی؟
صدایت هم دست دارد
به گوشم میرسد دلم را نوازش میکندپ.ن :قشنگ بود:)
-
دلممیخوادزنگخونمونبهصدادربیاد ، برمدمدرببینمپستچی
یهبستهبامحتویاتِ
کتابِشعر ، یهشاخه گل ؛ نامهیِدستنویس ، لباسچهارخونه
ویهانگشترِعقیقکبودبرامآوردهُ
ضمیمهیِهمشونیهکاغذِکاهیکهروش نوشته ،
' بهانهایبرایِلبخندت ' . -
پائولا هاوکینز در دختری در قطار :
حفرههای زندگیات همیشگیاند.
تو باید در اطرافش رشد کنی، مثل ریشههای درخت که از اطراف بیرون میزنند، باید خودت را از لابهلای شیارها بیرون بکشی... -
جهان آيينه توست!
اگر آدمها درون خويش را تطهير كنند، جهاني زيبا خواهند داشت. -
شازده کوچولو میگفت: گُلِ من، گاهی بداخلاق و کم حوصله و مغرور بود، امّا ماندنی بود، این بودنش بود که، او را تبدیل به گل من کرده بود!
-
نمیدونم جاش اینجاست یا نه خودم ننوشتم ولی خیلی ناراحتم کرد
من ایرانی نیستم
چون بجای درود
میگویم سلام و بجای بدرود
میگویم خداحافظ
من ایرانی نیستم
چون روز کوروش بزرگ را نمیدانم{7 آبان}
چون این روز
فقط در تقویم کشور من ثبت نشده است
من ایرانی نیستم
چون عربها به من آموختند
به خوراک بگویم غذا
در حالی ک خودشان به ادرار شتر میگویند غذا
و من هم تکرار میکنم
من ایرانی نیستم
چون عربها به من آموختند
برای شمارش خودمان
بجای تن از نفر استفاده کنم
که واحد شمارش حیوانات است
من ایرانی نیستم
چون عربها به من آموختند
که بجای گفتن واق واق سگ بگویم پارس
که نام وطنم است
من ایرانی نیستم
چون عرب ها به من آموختند
دیوث یک صفت زشت است،
در حالیکه نام یکی از سرداران ایرانی بوده
که درحمله اعراب به ایران
تعداد زیادی از سربازان عرب را به هلاکت رسانده است
من ایرانی نیستم
چون اعراب به من آموختند
بگویم شاهنامه آخرش خوش است
چون در آخر شاهنامه
ایرانیان از اعراب شکست میخورند.
زمانی که عرب ملخ میخورد
کوروش به هرکس به اندازه خانواده اش گندم میداد.
"یعنی عدالت"
زمانی که عرب در بیابان بز میچراند
کورش نیمی از دنیا راگرفت
"یعنی حکومت"
زمانی که عرب دختر را ننگ میدانست
کورش به بانوی ایرانى احترام میگذاشت.
"یعنی مردم پرستی"
زمانی که عرب را "ام جهل" میخوادند
پادشاه کشور من اولین منشور حقوق بشررا نوشت
"یعنی هنر"
زمانی که عرب چوب میپرستید
کوروش نیمی از دنیارا یکتا پرست کرد.
"یعنی وحدت"
زمانی که عرب در چادر بود،
کشور من تخت جمشید و پاسارگاد داشت
"یعنی عظمت" -
دلم تنگ شده برات....
اونقدر که نمیتونم روی هیچی تمرکز کنم.... اونقدر که نمیتونم یه ثانیه هم بهت فکر نکنم....اونقدر که اشکام بند نمیان....اونقدر که مدام بی قرار و پریشونم و هیچی جز تو رو نمیبینم....دلم تنگ شده برات خیلی بیشتر از هر وقت دیگه ای و تک تک سلولام شدیدا نیاز به بغلت واسه اروم شدن دارن....:) -
فقط اونجا که پدر مجنون، اونو برد خونه خدا تا شاید عاقل شه و دست از این عشق برداره ولی مجنون تا اسم عشق رو شنید:
پرورده عشق شد سرشتم
جز عشق مباد سرنوشتمیارب به خدایی خداییت
وآنگه به کمال پادشاییتکز عشق به غایتی رسانم
کو ماند اگر چه من نمانمبازم برتری عشق بر عقل رو نظامی میاد به زیبایی بیان میکنه🥲
-
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق
سری که بر سر گردون به فخر میسودم
به راستان که نهادم بر آستان فراق
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی
فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق
بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود
ز موج شوق تو در بحر بیکران فراق
اگر به دست من افتد فراق را بکشم
که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و هم قران فراق
چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شدهست
تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق
ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار
مدام خون جگر میخورم ز خوان فراق
فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق
ببست گردن صبرم به ریسمان فراق
به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ
به دست هجر ندادی کسی عنان فراق -
خداوند وقتی میخواست مرحله آخر ساخت آدم رو تکمیل کنه و روح رو در بدن آدم بدمه باید لب بر لب آدم میگذاشت،
پس
به همه فرشته ها گفت سجده کنن تا خدا رو نبینن،
وقتی نگاه کرد دید شیطان سرش بالاس،
او معشوق خودش یعنی خدا رو دید،
خدا گفت چون این کار رو کردی، از بهشت بیرونت میکنم و تورو مبندازم اعماق جهنم،
شیطان گفت من معشوقم رو دیدم دیگه هر مجازای برام تعیین کنی مهم نیست
من بهترین و محکم ترین عبادت کننده تو میمونم
-
هرکس سزاوارِ یک نفر است که بتواند به چشمهایش نگاه کند و بگوید:
تو کافی هستی.
تو با تمامِ زخمهایت، بینقصی...️
- بریتنی سیچری
-
از آن فراز
و این فرود
غم مخور؛
زمانه
بر بلند
و پست
میرود.| ابتهاج |