تغيير چهل روزه از نوع خودسازيش
-
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۰۸ آخرین ویرایش توسط ابراهیم طاها انجام شده
خوشم اومد خیلی ارومید
صب بابام زد پکیج پوکید
خونمون سیبری بود
مامانم عصبی شد
هیچی غوغا بود ولی بابام لام تا کام حرف نزد
پکیجم درست کردبدون هیچ توضیح اضافی خیلی اموزنده بود
@خانوم-وكيل -
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@jahad-20 نه فقط درس كه كنابايي كه بايد بخونم و ورزش و دعا هم هست
تازه شايد برم يه ژله پرتقالي درست كنم توت فرنگيه رو خوب هم نزده بودم تهش مثل لاستيك بود
چشام درد ميكنه انقدر كه گريه كردم ولي من نميذارم شرايط بد بهم غلبه كنه -
@jahad-20 نه فقط درس كه كنابايي كه بايد بخونم و ورزش و دعا هم هست
تازه شايد برم يه ژله پرتقالي درست كنم توت فرنگيه رو خوب هم نزده بودم تهش مثل لاستيك بود
چشام درد ميكنه انقدر كه گريه كردم ولي من نميذارم شرايط بد بهم غلبه كنهنوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@خانوم-وكيل واقعا گریه کردید؟
-
@خانوم-وكيل واقعا گریه کردید؟
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@حسین-81 بهم نمياد؟
-
@jahad-20 نه فقط درس كه كنابايي كه بايد بخونم و ورزش و دعا هم هست
تازه شايد برم يه ژله پرتقالي درست كنم توت فرنگيه رو خوب هم نزده بودم تهش مثل لاستيك بود
چشام درد ميكنه انقدر كه گريه كردم ولي من نميذارم شرايط بد بهم غلبه كنهنوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@خانوم-وكيل آفرین به تو با پشتکار من کاراتو بکن ولی منظورم اینه زیاد به خودت فشار نیار
راستی چقدر هوس ژله کردم -
@خانوم-وكيل آفرین به تو با پشتکار من کاراتو بکن ولی منظورم اینه زیاد به خودت فشار نیار
راستی چقدر هوس ژله کردمنوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@jahad-20 آخي من فكر نميكردم كسي هوس كنه دو تا همينجوري تو خونه بود ببخشيد اگه دلت خواست
-
@jahad-20 آخي من فكر نميكردم كسي هوس كنه دو تا همينجوري تو خونه بود ببخشيد اگه دلت خواست
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده@خانوم-وكيل نه بابا ببخشین چرا
-
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@jahad-20 من هميشه مطلب كه ميذارم نگرانم يكي تو دلش يه چيزي بخواد و نداشته باشدش
هميشه سعي ميكنم مراعات كنم ولي بازم يه جاهايي از دست درميره
حالا تو هوس كردي ميري ميگيري ميخوري ولي هستن كساني كه همينشم ندارن
فضاي مجازي گاهي يه تصوير اشتباه ميسازه از ادما️
همه مون تحت فشار اقتصادي هستيم -
@jahad-20 من هميشه مطلب كه ميذارم نگرانم يكي تو دلش يه چيزي بخواد و نداشته باشدش
هميشه سعي ميكنم مراعات كنم ولي بازم يه جاهايي از دست درميره
حالا تو هوس كردي ميري ميگيري ميخوري ولي هستن كساني كه همينشم ندارن
فضاي مجازي گاهي يه تصوير اشتباه ميسازه از ادما️
همه مون تحت فشار اقتصادي هستيمنوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@خانوم-وكيل اره حرفت درست بود
ولی واقعا من همینجوری گفتم -
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@jahad-20 تو رو ميشناسم
️
️ بعدشم امشب تولدته ما بايد حسوديمون بشه به خوراكياي تو خونه تون
-
@jahad-20 تو رو ميشناسم
️
️ بعدشم امشب تولدته ما بايد حسوديمون بشه به خوراكياي تو خونه تون
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۱۵ آخرین ویرایش توسط jahad.20 انجام شده@خانوم-وكيل نه اتفاقا فعلا خبری نیست خوراکی خاصی هم نداریم
-
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@jahad-20 دعا ميكنم تا خرداد اين كروناي منحوس جمع كرده باشه از كل دنيا رفته باشه
-
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@خانوم-وكيل ان شاءالله
منم دعوت کنی تولدت میام -
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@jahad-20 با دوستام كه ديروز تو گروه بحثم شد فقط تو موندي واسم
️
-
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خب اسپم كافيه گزارش بنويسيم
خاسبو قبل ان تحاسبو -
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@خانوم-وكيل الهی :
پس همون باید دعوتم کنی
-
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتم الان وقتی پاشدم حوصله نداشتم
یکم عصبی بودم باباهم خونه نبود
مامانم به داداشم میگه بیا این طرف این باز قات زده -
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به نام خداي عزيز
خدايي كه امتحاناش گاهي شدت ميگيره و به بنده اش نگاه ميكنه ببينه اگه يه مشكلي براش پيش بياد چه عكس العملي نشون ميده
چقدر بزرگ شده؟
صبح تا ظهر اوضاع خوب بود
طرفاي ظهر اشتباه كردمو يه بحثيو خودم شروع كردم. البته خب از يه چيزي ناراحت شدم ولي حق نداشتم اونطوري با مامانم صحبت كنم. توي كشمكشي كه بود يه خطاي خيلي بزرگ كردم و منت گذاشتم سر مامانم خيلي از خودم بدم اومد حس ادميو داشتم كه به زور در حق پدر و مادرش خوبي كرده باشه.
از اين كار اشتباهم ناراحت بودم و رفتم معذرت خواهي كه مامانم يه چيزي بهم گفت كه دلم شكست. خيلي دلم شكست. كلي روضه ي حضرت زينب گوش دادم كه بيخودي واسه اين چيزاي دنيايي گريه نكنم. كه يادم باشه مصيبت بزرگتري داشتن اهل بيت
مامانم سر اينكه لج كرد باهام نهار درست نكرد منم نون و پنير خوردم ولي تو همون حال واسه مامانم لقمه گرفتم
بعدش به زور با مامانم حرف زدم
اين قسمتش سخت ترين قسمت ممكن بود. اولا خودم ناراحت بودم از حرف مامانم. از يه طرف هم عذاب وجدان داشتم كه با مامانم بد حرف زدم. از يه طرف ميگفتم با خودم كه بابا ادمه ديگه مامانتم خطا ميكنه. از يه طرف مامانم قبول نكرده بود حرفش درست نبود. از همه اينا مهمتر اصن باهام حرف نميزد.
خلاصه اولش با گريه بعدش با دعوا بعدش باز با گريه بعدش با بوسه قضيه ختم بخير شد
فقط خيلي كار داريم من و مامانم با هم انجام بديم هم اون ازم ناراحته هم من از اون ولي مهم اينه كه تلاشم نتيجه داد و با هم اشتي كرديم
قدر يه پير رنج دوران ديده خسته امولي خوشحالم كه كم نياوردم و تلاش كردم با نفسم مبارزه كنم
تهش بگم با اينكه از مامانم ناراحتم ولي عاشقشم
و با اينكه از خودم ناراحتم ولي خداروشكر ميكنم كه تو همين دنيا دارم متوجه اشتباهاتم ميشم
خدا همه ي مامانارو حفظ كنه
يه كوچولو شايد چون حوصله نداشتم با بابام از سر بي حوصلگي حرف زدم ولي وقتي داشت ميرفت يه لبخند بزرگ تقديمش كردم كه فهميدم خوشحاليشو با نگاهش -
به نام خداي عزيز
خدايي كه امتحاناش گاهي شدت ميگيره و به بنده اش نگاه ميكنه ببينه اگه يه مشكلي براش پيش بياد چه عكس العملي نشون ميده
چقدر بزرگ شده؟
صبح تا ظهر اوضاع خوب بود
طرفاي ظهر اشتباه كردمو يه بحثيو خودم شروع كردم. البته خب از يه چيزي ناراحت شدم ولي حق نداشتم اونطوري با مامانم صحبت كنم. توي كشمكشي كه بود يه خطاي خيلي بزرگ كردم و منت گذاشتم سر مامانم خيلي از خودم بدم اومد حس ادميو داشتم كه به زور در حق پدر و مادرش خوبي كرده باشه.
از اين كار اشتباهم ناراحت بودم و رفتم معذرت خواهي كه مامانم يه چيزي بهم گفت كه دلم شكست. خيلي دلم شكست. كلي روضه ي حضرت زينب گوش دادم كه بيخودي واسه اين چيزاي دنيايي گريه نكنم. كه يادم باشه مصيبت بزرگتري داشتن اهل بيت
مامانم سر اينكه لج كرد باهام نهار درست نكرد منم نون و پنير خوردم ولي تو همون حال واسه مامانم لقمه گرفتم
بعدش به زور با مامانم حرف زدم
اين قسمتش سخت ترين قسمت ممكن بود. اولا خودم ناراحت بودم از حرف مامانم. از يه طرف هم عذاب وجدان داشتم كه با مامانم بد حرف زدم. از يه طرف ميگفتم با خودم كه بابا ادمه ديگه مامانتم خطا ميكنه. از يه طرف مامانم قبول نكرده بود حرفش درست نبود. از همه اينا مهمتر اصن باهام حرف نميزد.
خلاصه اولش با گريه بعدش با دعوا بعدش باز با گريه بعدش با بوسه قضيه ختم بخير شد
فقط خيلي كار داريم من و مامانم با هم انجام بديم هم اون ازم ناراحته هم من از اون ولي مهم اينه كه تلاشم نتيجه داد و با هم اشتي كرديم
قدر يه پير رنج دوران ديده خسته امولي خوشحالم كه كم نياوردم و تلاش كردم با نفسم مبارزه كنم
تهش بگم با اينكه از مامانم ناراحتم ولي عاشقشم
و با اينكه از خودم ناراحتم ولي خداروشكر ميكنم كه تو همين دنيا دارم متوجه اشتباهاتم ميشم
خدا همه ي مامانارو حفظ كنه
يه كوچولو شايد چون حوصله نداشتم با بابام از سر بي حوصلگي حرف زدم ولي وقتي داشت ميرفت يه لبخند بزرگ تقديمش كردم كه فهميدم خوشحاليشو با نگاهشنوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@خانوم-وكيل
-
نوشتهشده در ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ۱۳:۵۳ آخرین ویرایش توسط مليكابانو انجام شده
@jahad-20
️
️
️ الانم ديگه ناراحتي كافيه چون تولد دوستمه