♡شهدا♡
-
سخته که از آینده خبر ندارم...
که چی میشه...
ولی به خاطر مادر...
به زورم شده بکشید ببریدم...
منو تو این مسیر رها نکنید...
ولم کنید ول میشم( : -
ولتون نمیکنم و اینقد میگم تا بهم بدین( :
مطمئنم که لطفتون شاملم میشه( : -
از اصول مراقبت کنید...
عزیزِ جانِ خود بدانید...
.
باباقاسمم...
من تو خونوادم کسی رو ندارم که تو این زمینه هوامو داشته باشه...
باهام هم فکر باشه...
هیچ کس نیست...
شاهد باش که یه تنه جلوشون وایسادم و اعصاب خوردیاش برا منه( :
شاهد باش که خودشون به من یاد دادن که اهل نماز و روزه باشم ولی الان میگن بهانهت بود( :
مهم بود برام...و اینو کسی نفهمید( :
شاهد باش تو اون مسئله نه تنها پشتم نبودن
بلکه الانم میگن خودت میخواستی زبون داشته باشی...
شاهد باش که خونوادم نه میفهمن یه سری مسائل رو نه میخوان بفهمن...
یه کتاب روانشناسی نمیخونن...
من باید یه تنه جور همه رو به دوش بکشم( :
اوضاع خیلی بده باباقاسم( :
من انتخاب کردم...
شده تا همیشه همینجوری بمونم
اینجوری که اینا میگن نمیتونم...
ولی شما مهربون تر از این حرفایید مگه نه؟( :
میبینیدم...شرایطم رو...هرچیزی که گفتن و دلم شکست و سعی کردم متقابل نباشه...
هرچیزی که این ۲ماه قلبمو تیکه تیکه کرد و گفتم مهمنیست..با خودش...
حاج بابا( :
من تلاشمو میکنم پشت سرتون راه بیفتم...
شده آروم آروم...ولی دستمو بگیرید که بیام...
اونم یا پیدا میشه یا نه...
کمک کنید مسیر درست رو طی کنم( :
کمککنید عاقبتمون درست شه...
اونا حتی نفهمیدن من اینم برا اونجا میخوام...
نه چیز دیگه...
اینم لطف شما بود...که یه سال پیش مسیر رو نشونم دادین...
فقط مونده یه چیزی...
اونم با خودتون( : -
حاجبابا قاسمم
خودتون از خدا بخواید که درستش کنه( :
خودتون حرف دلمو بشنوید... -
jahad_121 فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۶ شهریور ۱۴۰۳، ۱۱:۲۴ آخرین ویرایش توسط jahad_121 انجام شده
ممنونم که کمکم می کنی
ممنون که راهنمایم هستی
ممنون که حواست هست
شهید
زنده -
میدونم که تصمیمم تصمیم خوبی نبود( :
ولی میدونید که متاسفانه به اون حد از رشد نرسیدم( :
امیدوارم ناراحت نشن...
و کمکم کنید هرچی خیره پیش بیاد...
کمک کنید به اون حد از رشد برسم...
که این مسخره بازیا براممهمنباشه( :
لطفا...
لطفا...
لطفا... -
-
حضرت زهرا من با این حرفا و برخوردا تموم شده ام...
شما منو نخوایدم من میچسبم بهتون...
خودتون آبروداری کنید...( : -
ولی حضرت زهرا خیلی نامردین اگه همینی که اینا میگن بشه( :
خیلی زیاد( :
مادرمید مگه نه؟( :
خب بیا و بگو که اینجوری نیست....
بیا و ثابت کن که هنوزم کنارمونید...
خیلی دلم گرفته...
خیلی...
خیلی...
کاش بودین و تو بغلتون گریه میکردم...
از دست من چه کاری ساخته است؟!
مگه اینا دست منه که باید بابتش تحقیر و ترحم باشه؟!
اگه خونوادمید که خودتون درستش کنید...
من خیلی خسته ام... -
حاج بابا قاسمم
من هیچی نمیدونم...
از خدا بخواه کمکم کنه( : -
بعضی وقتا دل کندن از یه سری چیزای خوب باعث میشه تا یه سری چیزای بهتری رو به دست بیاری
شهید حججی
سالگرد شهادت -
رتبهاولکنکورسال۶۴بود
و دانشجــوی پـــزشڪی
دانــشگاه شهـیدبهشــتــی
آخریـندسـتنوشتهاشاینبود:صفایی ندارد ارسطو شدن
خوشا پــرڪشیدن پــرســتـو شــدن..._شهـید احمدرضا احــدی
-
حاج حسین...
ان شاءالله که روز رفتنتون با شهادت باشه( :
مرگ معمولی حیفه...
شخصیت دوست داشتنیای دارید♡ -
یارا
دلبر و دلدارا
ماه جهان آرا
میکشد عشق تو
آخر سر ما راجانا
سید و مولانا
حضرت سلطانا
تشنه تو هستم
سید العطشاناجانم جانم
به صدای نوکرات
به دلهای مبتلات
به مسیر اربعین
به نجف تا کربلاتجانم جانم
به شفای تربتت
به پر علامتت
به دلی که میتپه
برای زیارتتیار بطلب
سید و مولا بطلب
خسته ام آقا به علمدار بطلب -
و البته که اونقدری بدم که ندیدن ضریح بهتره( :
ان شاءالله که دستمو بگیرید آدم شم
بعد بطلبید...
همون جوری که خودمم دوست دارم( : -
کربلا هم کنسله
امسال سال جاموندنه( : -
این خصلت انبیا و رهبران الهی تاریخ است که مومنین خرد و نوپا را دستگیری کنند و همراه خود در دستگاه معنوی عالم سیر دهند و تبدیل به عابدان و راهبان شب و شیران روز و مجاهدان کبیر کنند و پس از سالها نقشآفرینی در تقابل فعال با جبهه کفر وقتی به کمال رسیدند، حالا یک به یک راهی عالمی دیگرشان کنند برای ماموریتهای بزرگتر بعدی. حضرت آیتاللّه سالهاست که مشغول این راهبری الهی و سیر معرفتی مجاهدان است تا پای شهادت و خود نماز شاگردانش را میخواند؛ از صیاد و سلیمانی تا زاهدی و رئیسی و هنیئه. یک سیر معنوی خاص؛ متفاوت از تمام مسالک عرفانی و اولیای قرنهای گذشته. او این سالها شخصا سربازان خود را تا بهشت و دشمنانش را تا جهنم بدرقه میکند. از بدرقه بهشتی امروز که به دفتر کارش بازگردد، آستین برای بدرقه جهنمی کفار بالاخواهد زد. فأیّدهُ بِروحالقدُس.
مهدی مولایی -
اهل دنیا را خیال مرگ حتی میکشد
عاشقان با مرگ اما زنده تر خواهند شد... -
یاران چه غریبانه
رفتند از این خانه... -
امام حسین؟
اوم...
محرما شاید به زور...یه اشکی میریختیم واسه تشنگیشون...
هرچند یه چندسالی پناهم تو بی پناهیا بودن ولی منِ کم چی میدونستم از شما؟...
هیچ...
مرداد پارسال...
بعد از پایان کلاسا
شب
با فاطمه صحبت میکردیم
فاطمه: فیلمایی که فلانی از نجف فرستاده رو دیدی؟
من: نه!مگه چیزیم فرستاده؟
فاطمه: آره بیا ببینیم ؛خادمه اونجا
متن رو فیلم : سلام بچه ها
این جا حرم امیرالمومنینه
دعاگوتون هستم
و...
با دیدنشون یهویی زدیم زیر گریه...
برا من اولین بار بود که از دلتنگیِ حرمینعراق اشک بریزم...
خودمم تعجب کرده بودم...
با لفظ امیرالمومنین؟این جملات کجاش گریه داشت؟!!!!
عجیب بود..
ولی هرچی بود و نبود
دلتنگ بودم...انگار که یه عمره دلم میخواد برم و جاموندم...
نیاز داشتم به قدم زدن تو مسیر کربلا(حتی نمیدونستم و نمیدونم از کجا و چه طوری( : )
دوبار قرعه کشی شد اسمم در نیومد...
امسالم که...از همه جا جا مونده( :
میدونی؟...
معتقدم هرجا که باشی صداتو میشنون
ولی اونجا بریدهی از عالمی...
بریده...
رها...
آروم...
ولی نمیطلبن ( :
دوبار مشهد...دوبار قم...همهشو جا موندم...
از امام رضا خواستم خودش یه سفر با حال خوش بهم بده( :
این روزا؟...
نه( :
خوب نیستم...
#تودلی