هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
کنکور...
همهی زندگی یه جوون ۱۸ساله...
هرچند شاید این روزا واسه کنکوریا روزای سختی باشه...
ولی روزای سخت آدمو میسازن...
به دور از کلیشه...
همین روزا می فهمیم هیشکی نیست...
هرکسی دنبال زندگی خودشه...
خودتی و خدای خودت...
هرکسی دنبال مشکلات خودشه...
اون روز یا شبی که چشات پشت صفحهی سایت سنجش خشک میشه هیشکی حواسش به تو نیست...حواسش به اون رتبهایه که قراره اعلام شه...
هیشکی حواسش به حال بد تو نیست...
اگه بد بشه تحقیرت میکنن...حتی حواسشون نیست که تو خودت شکستی...حالت بده و نیاز داری به یکی که بفهمتت...ولی هیشکی نیست..
خیلی جاها با همون رتبه سنجیده میشی...
با همون رتبهای که شاید از نظر اونا افتضاحه
ولی اونا دردایی که تو سال کنکورت داشتی رو ندیدن...یا شایدم نخواستن ببینن...اونا شبی که فرداش کنکور داشتی و شاید از استرس خوابم نرفتی ندیدن...اونا هیچی رو نمیبینن...
فقط ازت یه رتبه میخوان که یا بزنن تو سرت یا ازش واسه زدن تو سر بقیه استفاده کنن...
ارزش نداره زندگی و رویاهاتو واسه حرف این مردم از دست بدی...
آدمای با شعوریم هستن...ولی نه همیشگی...
تهش تویی و راهی که رفتی... -
حاجی...
-
حتی فکر کردن به سال کنکورم اذیتم میکنه...
اثراتش کمتر شده ولی هنوزم هست...
خدایا شکر که هستی...شکرت که میدونی هرکسی؛ کِی و کجا باشه...
لطفا بقیهی راهم کنارم باش... -
اینکه حرف بقیه کمتر برام اهمیت داره بزرگ ترین لطفیه که در حق خودم کردم...
ان شاءالله این اهمیته به صفر برسه... -
SepehrAlizadehreplied to زهرا بنده خدا 2 on ۱۳ دی ۱۴۰۱، ۲۲:۲۶ آخرین ویرایش توسط SepehrAlizadeh انجام شده
زهرا بنده خدا 2 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
اینکه حرف بقیه کمتر برام اهمیت داره بزرگ ترین لطفیه که در حق خودم کردم...
ان شاءالله این اهمیته به صفر برسه...این اتفاق مثبت نیست
انسان آدم اجتماعیه، باید تاثیر پذیر به جامعه باشه
میتونه کمش کنه ولی نه اینکه پنبه بکنه تو گوشش
بشنو، تحلیل کن، بعد رد یا تایید کن -
البته راجع به حرف مردم راجع به کنکور همون اهمیت نداشتن درسته
من کلی رو گفتم -
دو دریچه دو نگاه دو پنجره
دو رفیق دو همنشین دو حنجره
دو مسافر تو مسیر زندگی
دو عزیز دو همدم همیشگی
با هم از غروب و سایه رد شدیم
قصه عاشقی رو بلد شدیم
فکر میکردیم آخر قصه اینه
جز خدا هیشکی مارو نمی بینه
دو غریبه دو تا قلب در به در
دو تا دلواپس این چشمای تر
دوتا اسم دو خاطره دو نقطه چین
دوتا دور افتاده ی تنها نشین
عاقبت جدا شدن دستای ما
گم شدیم تو غربت غریبه ها
آخر اون همه لبخند و سرود
چشم پر حسادت زمونه بود -
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکیreplied to Hhh Hh on ۱۴ دی ۱۴۰۱، ۲:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Hhh Hh
مرسی عزیزم ️ -
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکیreplied to Danial.al on ۱۴ دی ۱۴۰۱، ۲:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Danial.al
نخیر اصلا هم اینطور نیست -
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکیreplied to lO_Ol on ۱۴ دی ۱۴۰۱، ۲:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Soniaaa
مرسی که گفتی️ -
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکیreplied to lO_Ol on ۱۴ دی ۱۴۰۱، ۲:۳۰ آخرین ویرایش توسط پرستو بابایی انجام شده
@Soniaaa
همه رو خوندم؛ این همه دوستات دلیل آوردن برات که آره به خاطر این دیر گفتیم ولی آخرش شما هی حرف خودتو زدیپ.ن :ولی جدا خوندن چت های یه دعوا (یا احیانا بحث ) خیلی خوبه
-
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکیreplied to lO_Ol on ۱۴ دی ۱۴۰۱، ۲:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Soniaaa
آفرین به نکته خوبی اشاره کردی ؛ این خیلی خوبه -
ما را نیز لبخندی خواهد بود...
-
شکسته قامت یه کوه به دست عشقی با شکوه...
-
-
Michael Vey چ خوب کشیدیییییی
-
ma.a مررسی:*>
-
559976/1000113