هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
اون لحظه ای که معلم ورزش میگفت آخرین گل یا اوت
بعدش اونی که هیچ مهارتی تو فوتبال نداشت والی میزد تو تور دروازه ،کوچولوترین قد میپرید سر میزد و سریع تموم میشد زنگ ورزش -
اون لحظه ای که معلم میبرد نمازخونه تا درس بده ولی بحث به یه جای دیگه میکشید
-
اون لحظه ای که سر کلاس نقاشی میگفت معلم از ریاضی عقبیم
-
یا اون احترام و ترسی که اولی ها از ششمی ها داشتن
-
اون توپ های کاغذی با نوار چسب های خونه که حاصل بر فنا رفتن نصف دفتر بود آخر سر هم ناظم میگرفت
-
اون دعواها و اختلافاتی که سر سهم از میز یه میون میومد
که کارش به دادگاه حل اختلاف میکشید -
اون کیف هایی که مرزهایی برای اون خط ها و امتحان ها بودند
-
اون ساندیس های پاکتی هفت میوه که ذوقش زدن نی وسط خال بود
اون شیرهای پاکتی هرمی -
آری دغدغه ها همین قدر بود الان که حرفامو میخونی یه لبخند و حس عجیبی تو چهرتون هست
این ها بود دلخوشی های ما -
داغیست به سینهام که در باور نیست
داغی که به یاد هیچ خاکستر نیست
در پیش جهنمی اگر هست چه باک؟
از آتش دوریات که سوزان تر نیست... -
آدم باید مثل موسیقی خوب باشه
تکرار بشه ولی تکراری نشه.شبتون بخیر
-
@Hamid-s
واااای
وحشتی که داشتیم موقعی که با دست آب میخوردیم و مواظب بودیم اون ناطم آبخوری نبینه🥲 -
هرچند زبان باد تند و تیز است
یا ریزش برگها هراس انگیز است
محکم باش ای نهالِ کوچک محکم!
این تازه هنوز اول پاییز است...آقای طونی
-
خدایااااااااااااااااااا ممنونتمممممممممممممممممممممممممممممممم امشب پسرمممم نمردددد
ممنونم ک پسر گشنگ منو امشب بع مادرش بخشیدی جواب زنش چی میدادم وقتی بچههههه ی پاکککککککک من تازه یادش امده بود قسمت 13 ب زنش اعتراف کنه و سریال قسمت 16 تموم میشددددددد