هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
تغییراتی که انسانیت، عقل و روحت رو رشد بده....
تغییراتی که به آن چه فطرتت نیاز داره برسونه
شبیه یه منطق درست و کامل
نه اینکه هیچ کس به اندازه خودش ارزش نداره..
بلکه دراولویت خودمم و ارزش و اهمیت دارم و بعدا دیگری....
و ازت میخوام دو چیز رو تفکیک کنی...
اولویت به معنای این نیست که به کسی کمک نکنم چون خودمم مهمم
نه...
اولویت یعنی در برابر بعضی انسان ها باید خودمونو انتخاب کنیم....
من کاری نکردم:))️
فقط چیزی که لازم بود بدونی رو گفتم️
️
#لینک ناشناس -
اگر میخوایی بدونی میشه این همه تغییر کرد برو پستای اوایل وردم به انجمن رو بخون و با پست های الانم مقایسه کن....
منم فکر میکردم نمیشه اما شد...
الان یه پست رو ریپ میزنم بخونش.... مکمل حرفامن...
آدما حتی بعد از آسیب زدن بهت قابل احترامن....
به نظرت چرا؟؟؟؟؟!!!!
میخوام جوابتو بدونم#لینک ناشناس
-
آدما زمانی که میخوان خود سازی کنن معمولا از همه فاصله
میگیرن....
چون نیاز دارن بدون منطق و استدلال دیگران ذهنشون رو فایل بندی کنن و بدون حتی رنج دیگه ای زخماشونو ببندن....
و بعد از این دوران اون افراد خیلی آدمای قوی میشن چون بدون حضور هیچ فردی.. مستقل وار کل زندگیشونو نظم دادن.... و اونجاست که میفهمن به کسی نیاز ندارن برای حال خوبشون برای کارهای روزمرشون و...... :)))️
️
@Breeze در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
آدما زمانی که میخوان خود سازی کنن معمولا از همه فاصله
میگیرن....
چون نیاز دارن بدون منطق و استدلال دیگران ذهنشون رو فایل بندی کنن و بدون حتی رنج دیگه ای زخماشونو ببندن....
و بعد از این دوران اون افراد خیلی آدمای قوی میشن چون بدون حضور هیچ فردی.. مستقل وار کل زندگیشونو نظم دادن.... و اونجاست که میفهمن به کسی نیاز ندارن برای حال خوبشون برای کارهای روزمرشون و...... :)))️
️
اینو بخون:))
-
تعبیر من از اینکه به آدم هایی که حتی بدترین کارا رو باهامون کردن بازم احترام بزاریم اینکه....
مثلا...
اگر کسی با من بد حرف زد و کلمات نامناسب استفاده کرد من متقابلا این کار رو نمیکنم بلکه با تمام احترام باهاش صحبت میکنم....
چون من انقدر قابل احترام و شخصیت دارم که فحش و حرفا و رفتار های نامناسب در شان من نیست....
من اگر در قبال کسی بلند میشم چون انقدر انسان با کمالاتی هستم که رفتار شایسته داشته باشم....
اما فرض کن من در برابر کسی که انسان با ارزشی نیست به احترام بلند نشم...
به نظرت من با اون آدم یکی نیستم؟!
کل مفهوم حرفام توی این مثالا بود...
#لینک ناشناس -
فاقبل عذری
:"
ت.د -
ولی از هرچی بگذریم،نامرد بودن بهتر از هزار چهره بودنه...فرقه بینشون
-
دقیقا وقتش بود آخه:)
-
ولی،الان نسبت به سال پیش به چندین ماه پیش خیلی مغرور تر شدم،تیکه تیکه غرورم رو که شکست جمعش کردم،چسبش زدم و دیگه اجازه شکسته شدن نمیدم بهش...
چه افراد اینجا،یعنی انجمن چه افراد خارج اینجا رفیق و دوست زیادی بودم براشون،یادمه یکی بود اینجا سرش خیلی حرف خوردم فحشم میداد ها ولی دوسش داشتم بازم کنارش بودم،ولی اون رفتو من موندم با یک عالمه کوچیک شدن،بعدش یکی دیگه بود اینجا که اونم اولش اینقدر بد باهام طی کرد که شکسته تر شدم ولی بازم موندم پیشش،یکی دیگه از پشت خنجر زد،یکی دیگه هم بقیه رو نسبت به من ترجیح داد کلا من اون ادم داستانم که همیشه کنار گذاشته میشه...برخلاف خیلیا من ترجیح میدادم تا ته داستان باشم که تا بعدا نگن رفتن از تو بود و تو نتونستی اینم فقط بخشی از انجمنه،دقیقا همین رفتار رو سال پیش سر یکی از بچه های مدرسه داشتم بی محلی میکرد ولی چون اسمشو رفیق گذاشته بودم باهاش سعی میکردم ارتباط دوباره بگیرم یجا رفتم جلو الکی عذرخواهی کردم و بعدش بازم مثل قبل شد اون که مثل قبل شد هیچ یکی دیگه هم مثل اون ولی اینبار لمس شده بودم از اتفاقات و زیاد مهم نبود برام....
هنوزم دارین سعی میکنید بدترش کنید؟ یا بهترش کنید؟
واقعا چرا دنبال دلیل این هستین که من چرا بدم؟! هوم؟
سخته خیلیم سخته اینطوری بودن ولی چاره ایی جز این هست؟ اینقدر که شماها زدین به من دیگه میتونم خوب باشم؟
بگذریم اینم زندگیه دیگه...باید باهاش راه بیای مگر نه جا بمونی دیگه سخته برگشتن به قلتک...
یادمه اوایل خیلی دوری میکرد به دلایلی ولی بخاطر اینکه حالش خوب بشه بودم بازم دقیقا همون اولش با دلگرمی تموم اومدم جلو...در نهایت تا 20 تیر 1401 خیلی سخت گذشت خیلی سخت گذشت ولی نه اون دید نه کس دیگه...ولی ارزش الانشو داشت که خوب هست
و تمام. -
ولی،الان نسبت به سال پیش به چندین ماه پیش خیلی مغرور تر شدم،تیکه تیکه غرورم رو که شکست جمعش کردم،چسبش زدم و دیگه اجازه شکسته شدن نمیدم بهش...
چه افراد اینجا،یعنی انجمن چه افراد خارج اینجا رفیق و دوست زیادی بودم براشون،یادمه یکی بود اینجا سرش خیلی حرف خوردم فحشم میداد ها ولی دوسش داشتم بازم کنارش بودم،ولی اون رفتو من موندم با یک عالمه کوچیک شدن،بعدش یکی دیگه بود اینجا که اونم اولش اینقدر بد باهام طی کرد که شکسته تر شدم ولی بازم موندم پیشش،یکی دیگه از پشت خنجر زد،یکی دیگه هم بقیه رو نسبت به من ترجیح داد کلا من اون ادم داستانم که همیشه کنار گذاشته میشه...برخلاف خیلیا من ترجیح میدادم تا ته داستان باشم که تا بعدا نگن رفتن از تو بود و تو نتونستی اینم فقط بخشی از انجمنه،دقیقا همین رفتار رو سال پیش سر یکی از بچه های مدرسه داشتم بی محلی میکرد ولی چون اسمشو رفیق گذاشته بودم باهاش سعی میکردم ارتباط دوباره بگیرم یجا رفتم جلو الکی عذرخواهی کردم و بعدش بازم مثل قبل شد اون که مثل قبل شد هیچ یکی دیگه هم مثل اون ولی اینبار لمس شده بودم از اتفاقات و زیاد مهم نبود برام....
هنوزم دارین سعی میکنید بدترش کنید؟ یا بهترش کنید؟
واقعا چرا دنبال دلیل این هستین که من چرا بدم؟! هوم؟
سخته خیلیم سخته اینطوری بودن ولی چاره ایی جز این هست؟ اینقدر که شماها زدین به من دیگه میتونم خوب باشم؟
بگذریم اینم زندگیه دیگه...باید باهاش راه بیای مگر نه جا بمونی دیگه سخته برگشتن به قلتک...
یادمه اوایل خیلی دوری میکرد به دلایلی ولی بخاطر اینکه حالش خوب بشه بودم بازم دقیقا همون اولش با دلگرمی تموم اومدم جلو...در نهایت تا 20 تیر 1401 خیلی سخت گذشت خیلی سخت گذشت ولی نه اون دید نه کس دیگه...ولی ارزش الانشو داشت که خوب هست
و تمام. -
@Breeze بله نرگس خانوم همه سختی کشیدن،ولی کسی بود درکشون کنه؟