هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@kosar-ab در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@ariii زود تموم میشه آریانا، قول میدم بهت خوب تموم میشه
️
🤍🫂
-
@kosar-ab چی بگم نمیتونم بگم گریه نکن به هر حال عزیزه...فقط میتونم بگم که ایشالله زودتر حالت بهتر بشه
-
@mr-vinyzo بقیه خونشو ببینی
وسط حیاط یه حوض قشنگ و دورش گلدونای سفالی
یه سمت دیگش باغچه گل سرخ های قشنگ و سبزی های تازه
خدایا
کاش یبار دیگه تکرار میشد اون روزا
دلم میخواد حداقل خوابشو ببینم
هراز چند کاهی@kosar-ab یاد مامانبزرگ مامان خودم میفتم کلاس پنجم بودم فوت شدن اونم بخاطر خطای امنیتی عفونی در بیمارستان روحانی ..از یکی از ملاقاتی های بیماران دیگه ابله مرغون میگیرن عمرشونو میدن ...همیشه قطره های چشمشو هروقت میرفتم بابل میگف من بزنم حتی اگه خونشون نبودم...
-
@O-P-S در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@mr-vinyzo اصلا یجورایی سخته برام بخوام بدون مادربزرگ تصور کنم خونه رو
واقن حق
نمیشه نمیشهههه بدون اونا زندگی کرد... -
@O-P-S در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@mr-vinyzo اصلا یجورایی سخته برام بخوام بدون مادربزرگ تصور کنم خونه رو
واقن حق
نمیشه نمیشهههه بدون اونا زندگی کرد...@ariii بعد مثلا میدونی من مامان بزرگ مادریم بقدری نازه بقدریی نازههه
-
@kosar-ab یاد مامانبزرگ مامان خودم میفتم کلاس پنجم بودم فوت شدن اونم بخاطر خطای امنیتی عفونی در بیمارستان روحانی ..از یکی از ملاقاتی های بیماران دیگه ابله مرغون میگیرن عمرشونو میدن ...همیشه قطره های چشمشو هروقت میرفتم بابل میگف من بزنم حتی اگه خونشون نبودم...
-
@kosar-ab در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@ariii خدا نگه داره براتون
نگین انقد گریم بیشتر شدشرمنده (:
-
@ariii بعد مثلا میدونی من مامان بزرگ مادریم بقدری نازه بقدریی نازههه
@O-P-S در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@ariii بعد مثلا میدونی من مامان بزرگ مادریم بقدری نازه بقدریی نازههه
من راستش طرف پدری زیاد مهم نیست
ولی مادری جونمم براشون میدم... -
@kosar-ab بازم شرمنده
-
@kosar-ab یاد مامانبزرگ مامان خودم میفتم کلاس پنجم بودم فوت شدن اونم بخاطر خطای امنیتی عفونی در بیمارستان روحانی ..از یکی از ملاقاتی های بیماران دیگه ابله مرغون میگیرن عمرشونو میدن ...همیشه قطره های چشمشو هروقت میرفتم بابل میگف من بزنم حتی اگه خونشون نبودم...
@mr-vinyzo صبحی که خبر فوتشونو شندیم ...دلم طاقت نیاورد ...یادمه بیدار شدم بیمارستان بودم ...گفتن غش کردم (یادم نمیاد ) ولی بعدش بکوب انداختیم که بیایم بابل..محرم بود قشنگ یادمه که قبل از خبر فوتشون شلع گرفته بودیم ...اونارم بردیم اونجا خوردیم...(کلن شکموییم)
-
@O-P-S در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@ariii بعد مثلا میدونی من مامان بزرگ مادریم بقدری نازه بقدریی نازههه
من راستش طرف پدری زیاد مهم نیست
ولی مادری جونمم براشون میدم...@ariii ببین من هر چهارتاشون رو دوست دارم با اینکه پدربزرگام برادرن و سر اشتباه دو نفر اختلاف افتاد بینشون چند سال خیلی فشار بود رو خانواده ما چون دوطرف بودیم ولی خب دوسشون دارم
پدربزرگ پدریم هروقت میبینه میگه بیا کشتی بگیریم میگم ول کن منه پیرمرد چه به کشتی با جوونا یک عشقی میکنه -
@kosar-ab خیره انشالله هرچی خدا بخواد...اریانا توهم زیاد نگران نباش
-
@mr-vinyzo صبحی که خبر فوتشونو شندیم ...دلم طاقت نیاورد ...یادمه بیدار شدم بیمارستان بودم ...گفتن غش کردم (یادم نمیاد ) ولی بعدش بکوب انداختیم که بیایم بابل..محرم بود قشنگ یادمه که قبل از خبر فوتشون شلع گرفته بودیم ...اونارم بردیم اونجا خوردیم...(کلن شکموییم)
-
@mr-vinyzo