هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
مژده اي دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که من
زدهام فالی و فریادرسی می آید
ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
هرکس آنجا به امید قبسی می آید
هیچکس نیست که در کوی تواش کاری نیست
هرکس آنجا به طریق هوسی می آید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می آید
جرعهاي ده که به میخانه ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی می آید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بیا خوش که هنوزش نفسی می آید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من
نالهاي میشنوم کز قفسی می آید
یار دارد سر صید دل حافظ، یاران
شاهبازی به شکار مگسی می آید
-
ولی این حجم از بی منطقی
یا بی سابقس یا اینکه کلا ذاتیه
چی میشد جهل مرکب وجود نمیداشت...
ادم نفهم! -
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر ان ظلمت شب آب حیاتم دادندبیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادندچه مبارک سحری بودو چه فرخنده شبی
ان شب قدر که این تازه براتم دادندبعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در ان جا خبر از جلوه ذاتم دادندمن اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادندهاتف ان روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادنداین همه ی شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کز ان شاخ نباتم دادندهمت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند -
چندروز پیش داشتم فکر میکردم
وقتی چیزی امتحان نکردیم بنظر غیر ممکن و سخته
مث همین پشت موندن
ولی بشخصه برای من خیلی خوب بود
میخواستم بگم اگ بعد نتایج ک ایشالا قبول میشین
اگ یدرصد فکر مکنین بهتر از این میتونین باشین بمونین پشت کنکور
اصلا تلف کردن عمرتون نیست:)) -
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر ان ظلمت شب آب حیاتم دادندبیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادندچه مبارک سحری بودو چه فرخنده شبی
ان شب قدر که این تازه براتم دادندبعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در ان جا خبر از جلوه ذاتم دادندمن اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادندهاتف ان روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادنداین همه ی شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کز ان شاخ نباتم دادندهمت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادنددوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر ان ظلمت شب آب حیاتم دادندبیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادندچه مبارک سحری بودو چه فرخنده شبی
ان شب قدر که این تازه براتم دادندبعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در ان جا خبر از جلوه ذاتم دادندمن اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادندهاتف ان روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادنداین همه ی شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کز ان شاخ نباتم دادندهمت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادنداینو خیلی دوست دارم
-
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم -
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود نادرست بود انچه می پنداشتیم -
شاخه ایی تکیده
گل ارکیده
با چشمای خسته
لبهای بسته
غم توی چشماش آروم نشسته
شکوفه شادیش از هم گسسته -
اي پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی -
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زدهام فالی و فریاد رسی می آید -
دست های ظریفش تو دست مادر
پیکر نحیفش چون گل پر پر
از مهنت و درد
آروم نداره -
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم
-
طوفان درد پایون نداره...