هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
fatemeh8181 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
آرزوهای کودکی مان را قاب کردیم وزدیم بر دیوارقلبمان همان آرزوهایی که درکودکی با با تمام وجود به دنبالشان بودیم شاید زندگی را هم آنقدر ساده و کودکانه میپنداشتیم شاید نمی فهمیدیم که قرار است چقدر با او بجنگیم چقدر قرار است با چماق تنهایی به دنبالمان بیفتد نمی دانستیم قرار است تمام چاشنی های تند را روانه زندگی ما کند شاید قرار است در روزی آرزو های کودکی مان را که در طاقچه دلمان خاک میخورد را برداریم و دستی بر سر و رویشان بکشیم هنگام مرور خاطرات کودکی و آرزوهای نه چندان محال؛ آن موقع شاید یکی از آنها را برگزینیم و به چاپخانه اهدافمان ببریم تا برای مان تعداد زیادی از آن را چاپ کند با دسته زیادی از برگه های چاپ شده یک آرزویمان چسب اراده را برداریم و بزنیم به تابلوی بی حوصلگی های مان
صندوقچه زندگی را برداریم و هرچه دلتنگی،افسردگی،تنهایی ،بیتابی و هرچه بغض شبانه داریم رادرونش بریزیم وقفل محکمی بر درش بزنیم
و در زیر تمام آرزوهای مان دفنش کنیم خاک انگیزه را رویش بریزیم تا هیچگاه دیگر توانایی بیرون آوردنش رانداشته باشیم حتی در بدترین شرایط.انشام قشنگه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
fatemeh8181
اره -
به نام خدایی که عشق را در تک تک سلول هایمان جاری ساخت
عشق را در تک تک سلولهای تمامی موجودات مییابی هرکس اغراق کند که عشق وجود ندارد تنها از آرایه پارادوکس استفاده کرده است مگر می شود زندگی بدون هیچ عشقی اصلاً خندهدار است بی معنا ترین حس دنیاست گاه عشق پروانه میشود پرواز میکند بر بالای برج دلتنگی گاه عشق می شود ماهی شنا می کند در اقیانوس بی کسی گاه عشق می شود گرگی زوزه می کشد بر سر تنهایی گاه عشق میشود لاشخور به دنبال جسدهایی تعفن آور عشق می شود هرچه که تو بخواهی به هر شکلی به هر نقشی تویی مختار که عشق را چگونه هم آوا کنی با خودچقدر دلم میخواد باز انشا بنویسم
چقدر نوشتنو دوس دارم
چقدر حس خوب بهم میده
چقدر ارومم میکنه -
fatemeh8181 خیلی قشنگ بود خیلی
برای قدیم است یا الان نوشتی؟
@kosar-mortazavi انشاهای دوازدهمن
-
@سجاد-ذوالفقاری دیشب برای منم رند شد
از وقتی فهمیدم شماره صفحه برای هر کسی فرق داره دیگه ولش کردم -
@ida-shateri
بهههههه آیدا
چطوری تو؟
این نتایج شما کجاس ما پیتزارو از شما بگیریم؟ -
@kosar-mortazavi انشاهای دوازدهمن
-
هروقت دلم میگیرع اینو میخونم شاید تو این چند روز بیشتر از 15بار خوندمش و باهاش گریه کردم
متن زیاد مینویسم ولی نمیدونم چرا اینارو ی جور دیگه دوس دارم
هوا گرگ و میش بود در کنار پنجره اتاقم نشسته بودم احساس خفگی میکردم انگارسدی که یک سال تمام پشت چشمانم ذخیره کرده بودم دیگر طاقت و تحمل نداشت و کهنه شده بود و در حال ترک خورده بود ولی هیچ مسئولی برای تعمیر این سد ترک خوردن نداشتند در آخر با رعشه ای که آسمان بر سرم کشید شکست و سرازیر شد. چشمانم آنقدر تار شده بود که دستان بی جان راهم به زحمت می دیدم پاهایم را به جای همدم نداشته ام در آغوش کشیدم چند ثانیه از فریاد آسمان بر سرم نگذشته بود که انگاری اوهم دلش برای تنهایم سوخت و چشمانت خاکستری اش را ترکرد . با اصابت اشکهای او بازمین سفت و سخت این روزگار بی رحم صدایی پر از آرامش ایجاد میکرد انگاری آسمان سازدهنی میزند صدای ساز دهنی آسمان باعث می شد گیرنده های فکری من با محیط سازش پیدا کنند و من لحظاتی در آرامشی و مبهم غرق شوم. آخر دلم تاب نیاورد و به طرف در حرکت کردن از خانه خارج شدم تا با اشکهای آسمان همراه شوم. گاه فکر می کردم پاهایم متعلق به من نیستن انگاری مقصد برایشان از قبل تعیین شده باشد باد می خواست مرا یاری کند و با آرامش نوازشم کند ولی اوچه می دانست با صدای خش خش برگهای پاییزی جگر سوخته ام را نمک می پاشد. به چهار راه رسیدن به خط عابر پیاده از امواج خروشان و طوفانی دلم را به ساحل گرم کودکی برد ایستادن ماشین ها پشت چراغ قرمز به من جرأت داد تا کودکی شوند و بر روی خطوط سفید لی لی بروم مثل آن زمان ها. وقتی و آن طرف خیابان رسیدن انگار امواج از ساحل بازگشت بودند و باز به طرف طوفان کشیده میشد و نگاههای سنگین را بر روی تن خستهام حس میکردم سرم را بالا بردم تا با غروری که خودم را له کرده بود بار دیگر جواب دندان شکنی به هم آنهمه نگاه بی رحم ولی نگاهی در آن جمعیت باعث خورد شدن کوه غرورم شد. چقدر شباهت بود حیف که چشمان سرد و سنگدل با آن صورت زیبا و با آن چشمها چه کرده بود. -
مرسی
-
@سجاد-ذوالفقاری عاها
ولی رواله خوب میشید
ادامه بدید -
Amirreza Vafaei Moghadam عجیبه
خوب هستید؟@roghayeh-eftekhari ممنون منم خوبم شما خوبین؟
-
قشنگ بود
تاثیر میذاره و میفهمی، همزمان که راز داره تو خودش -
@ida-shateri
بهههههه آیدا
چطوری تو؟
این نتایج شما کجاس ما پیتزارو از شما بگیریم؟