هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
روزی میرسه که من می میرم
و این قطعیه
و من نمیتونم این حقیقت شاید تلخ رو نادیده بگیرم
نمیدونم اون موقع چی میشه
چه طور این اتفاق می افته
اما روزی می رسه که این دستها دیگه نمیتونن بنویسن
این گوش ها نمیتونن بشنون
و یک انسان پر از شور و هیجان یا غمگین و خسته دل خاموش میشه
و بعدش؟؟
صد سال دیگه
آیا کسی من رو یادشه؟
آیا حرف های من به زبان کسی میاد
آیا من همچنان تاثیر گذارم؟
یا شده ام یک قاب عکس فراموش شده گوشهای از کمد که پنهان شده و خاک میخورد؟
اصلا کسی چه میداند چه میشود
کسی چه میداود آن انسان هایی که الان زیرخاک اند صد سال پیش که بودهاند...
#تودلی -
حتما باید وقت کم بیاد که من برم زه کارام برسم
هی میگم. حالا وفت هست
-
یه زمانی برامون اینطوری بود که داشتیم میرفتیم
اخرین پیام خیلی مهم بود! -
دیدی میگن تو این بدبختی ، فلانی پیر نشو لعنتی ...
یبارم به خودمون بگیم
انقدر عوض نشو لعنتی ...
بچه درونت بهت نیاز داره ... -
و خب آشنایی نیست
اما من احسای شناخت و آشنایی و صمیمیت
از همه میگیرم🤌
-
این نرجس بیریخت هم هی مارو انفالو میکنه
_Biliifti_ با اون قیافهت -
یه چیز جالب
اگه فقط ینفر به پستتون رای بده اعلان میاد «فلانی به پست شما امتیاز مثبت داده اند»
ولی اگه بیشتر از ینفر باشن اعلان میاد «فلانی به همراه دو نفر دیگر به پست شما رای مثبت داده اند»شرط میبندم هیچ کس دیگه ای نفهمیده بود