هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
دعا میکنم به اون گوشه تاریک وجودتتون که
ترس و وحشت و ناامیدی تسخیرش کرده
نور امید بباره و تموم تار و پودشو روشن کنه -
Mehrsa 14 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Ainoor
من تازه کوله خریدم دوست داشتم جامدادی ام بخرمبنظرم رنگای مثل مشکی و ساده طوری که تو ذوق نزنه و ضایع نباشه خوبه خودکارم که حداقل مشکی آبی قرمز سبز که لازمه والا
آقا از جامدادی خودم دارم ناامید میشم
بچه ها جدی راحت باشید
یعنی ممکنه هیچ مشکلی نداشته باشید یا سوتی ندید ولی یهو یکی بگه عهههه ترم اولی(دانشجو دکتری بود و میگفت تو چقدر گوگولی کوچولو)
خودتون رو اذیت نکنید@Alba در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
یهو یکی بگه عهههه ترم اولی(دانشجو دکتری بود و میگفت تو چقدر گوگولی کوچولو)
والا این بخشش کابوسه
خصوصا من مثلا نمیدونم اون لحظه باید چیکار کنم -
حق گفت
نحن اعقل مجانین -
@Alba در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
یهو یکی بگه عهههه ترم اولی(دانشجو دکتری بود و میگفت تو چقدر گوگولی کوچولو)
والا این بخشش کابوسه
خصوصا من مثلا نمیدونم اون لحظه باید چیکار کنمMehrsa 14 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Alba در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
یهو یکی بگه عهههه ترم اولی(دانشجو دکتری بود و میگفت تو چقدر گوگولی کوچولو)
والا این بخشش کابوسه
خصوصا من مثلا نمیدونم اون لحظه باید چیکار کنمقشنگ داشت خانمه لپ هامو می کند
منم لبخند ملیح زده بودم -
Gharibe Gomnam سلاممم عالی
تو چطوری؟Sachli
منم خوبم شکر اصلا حال خوب تورو دیدم عالی شدم -
@f-nalist
حتی دفتر کلاسوری؟ -
راستی کسی از قیمت کلاسور خبر داره؟
من همه دفتر و کلاسور های قبلیم رو کولر محترم شست و شو داد و خراب شد -
راستی کسی از قیمت کلاسور خبر داره؟
من همه دفتر و کلاسور های قبلیم رو کولر محترم شست و شو داد و خراب شد -
@f-nalist
حتی دفتر کلاسوری؟Gharibe Gomnam
بله حتی دفتر کلاسوری -
@f-nalist بدبخت شدم رسما
-
@f-nalist آره خب
ولی باید از صفر شروع کنم کلاسور خریدن... هیچی ندارم -
Matin Mousavi 1 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
اینم از انتخاب واحد
خدایی این کارگاه های صفر واحدی خیلی زور داره
صفر واحد؟چجور نمره اش تاثیر میدن
@Alba نمرهاش تاثیر نداره فقط مرض دارن که ما بگذرونیم
هیییچ جا تاثیر نداره
-
و من که سمِّ نه تنها ترم اولیای دانشگاه
بلکه کلِّ دانشگاه بودم
مامانم اومده بود پیشم
رفته بود آموزش دنبالم
(امیدوارم درسمو نپرسیده باشه)
تازه با خالم و دختر خالم اومده بودن نشسته بودن پیش یه ترم بالایی باهاش صحبت میکردن
کجا؟
جلویِ در مسجد دانشگاه
موقعِ اذان ظهر
که اکثر اونایی که اون تایم از اونجا رد میشدن
قبلا منو دیده بودن
حالا یا اون لحظه میشناختنم یا بعدا شناختن(قطعا بعدا شناختن)
بعدشم اومدم برم سلف غذا بگیرم
دختر خالم گفت منم میام(۵سالشه)
خلاصه ما دستشو گرفتیم و مادر دختری راهیِ سلف شدیم(دانشجوها شلوغیِ حیاط دانشگاه رو اون تایم درک میکنن)
بچه نمیدونم چی شد پشیمون شد برگشت ومنی که ذوق کردم...
ولی اون اومد جلوی در سلف دنبالم
یا ناهاری که روز اول خونوادگی واسم آورده بودن
یا مامانم واسم دوست پیدا میکرد
همه رو گذاشتم پای دلسوزی
زدم به بیخیالی و فاقد اهمیت بودن
شماهم واسه چیزای بی اهمیت سخت نگیرید -
_Biliifti_ آفرین حالا چرا پلشت شدی
Rahman Aa
چتی که لفت داده بودی رو میخوندم دیگه نیاز نباشه سوالارو بگیرم از اول و خب تبریک میگم که فرسنگ ها از پلشتیت دور شدی:))) -
بوی پاییز میاد، سلام بر افسردگی