کارگاه نویسندگی
-
ستاره ای سوسوکنان مرا می نگریست
گویا برای چیزی التماس میکرد
چیزی گنگ که برام نا آشنا بود
در عمق نگاهش یافتم
منتظر است
انتظاری که براش شیرین بود
کمی که گذشت
ماه را یافتم
که نورش تمتم اسمان را احاطه کرده بود
و خود نمایی میکرد
حال ستاره با شوق بدون وصف نورانی تر شد
و گویا خود را برای معشوق اماده میکرد
انگاه یافتم که طبیعت هم عاشق است
و تلاش میکند در نگاه معشوق جلوه کندحال فهمیدم عشق همه چیز را زیبا تر میکند چه ادم باشد چه طبیعت
-
اگر به زندگی به زیبایی رنگ بزنیم ، دلنشین تر میشود
از همین حالا شروع کن که به تک تک لحظات زندگیت رنگ ببخشی
به امید افکارت رنگ سبز ببخش که اوست امید بخش طبیعت به نجات تاریکی و سردی
به خیال و شادی ات رنگ زرد را ببخش تا مانند خورشید جلوه گر شادی باشی
به عشق و علاقه ات رنگ قرمز را ببخش تا مانند گل سرخی که با سادگی و پاکی ان را نشان میدهد ؛ باشی
به انرژی و اشتیاقت رنگ نارنجی را ببخش مانند غروبی که امید به طلوع دارد
به غرور و اصالتت رنگ بنفش ببخش که همگان بدانند که انها را زیر پا نمی گذاری
به سادگی و ثباتت قهوه ای را ببخش که مانند خاک که در سادگی و کوه که در ثبات همتا ندارد ؛ باشی
به وقار و فروتنی ات طوسی را ببخش میانه باش نه ان طور اتشین و نه ان طور خاموش
به احترام و جوانی ات سفید را ببخش که پاک تر از ان نیست
و به قدرتت مشکی را که بالاتر از ان نیست
تقدیم به همه ی ادمای رنگی رنگی :)) -
اگر به زندگی به زیبایی رنگ بزنیم ، دلنشین تر میشود
از همین حالا شروع کن که به تک تک لحظات زندگیت رنگ ببخشی
به امید افکارت رنگ سبز ببخش که اوست امید بخش طبیعت به نجات تاریکی و سردی
به خیال و شادی ات رنگ زرد را ببخش تا مانند خورشید جلوه گر شادی باشی
به عشق و علاقه ات رنگ قرمز را ببخش تا مانند گل سرخی که با سادگی و پاکی ان را نشان میدهد ؛ باشی
به انرژی و اشتیاقت رنگ نارنجی را ببخش مانند غروبی که امید به طلوع دارد
به غرور و اصالتت رنگ بنفش ببخش که همگان بدانند که انها را زیر پا نمی گذاری
به سادگی و ثباتت قهوه ای را ببخش که مانند خاک که در سادگی و کوه که در ثبات همتا ندارد ؛ باشی
به وقار و فروتنی ات طوسی را ببخش میانه باش نه ان طور اتشین و نه ان طور خاموش
به احترام و جوانی ات سفید را ببخش که پاک تر از ان نیست
و به قدرتت مشکی را که بالاتر از ان نیست
تقدیم به همه ی ادمای رنگی رنگی :)) -
ستاره ای سوسوکنان مرا می نگریست
گویا برای چیزی التماس میکرد
چیزی گنگ که برام نا آشنا بود
در عمق نگاهش یافتم
منتظر است
انتظاری که براش شیرین بود
کمی که گذشت
ماه را یافتم
که نورش تمتم اسمان را احاطه کرده بود
و خود نمایی میکرد
حال ستاره با شوق بدون وصف نورانی تر شد
و گویا خود را برای معشوق اماده میکرد
انگاه یافتم که طبیعت هم عاشق است
و تلاش میکند در نگاه معشوق جلوه کندحال فهمیدم عشق همه چیز را زیبا تر میکند چه ادم باشد چه طبیعت
-
S Sachli این تاپیک را در ارجاع داد