گلچینی کوتاه از کتاب های معروف
-
نمیتوانم با کسی دوستی برقرار کنم، تحمل یک رابطه دوستانه را ندارم، وقتی گروهی از آدم ها را میبینم که شادمانه دور هم جمع شدهاند در عمق سرشار از حیرت بیپایان میشوم…
بازم کافکاAlzahra
عزیز دلم، زمانهایی پیش میآید که احساس میکنم مناسب هیچ یک از روابط انسانی نیستم
کافکا -
من نمیتوانم به تو بفهمانم. نمیتوانم به کسی بفهمانم که در من چه میگذرد. من حتی نمیتوانم آن را برای خودم توضیح دهم.
کافکا -
آه اگر بدانید چه ذوقی به آدم دست میدهد که ببیند بدون اینکه تلاشی کرده باشد، حرفش را به خوبی میفهمند.
و به قول تو، بازم کافکا... -
Alzahra
عزیز دلم، زمانهایی پیش میآید که احساس میکنم مناسب هیچ یک از روابط انسانی نیستم
کافکا -
نیازی به دلگرمی ندارم. دیگر به چه کارم میآید؟ آن موقعی که میخواستم؛ نداشتم.
قسمتی از نامهٔ کافکا به پدرش -
حسدِ انسانها حاکی از این است که چقدر ناخرسندند؛ توجه آنان به آنچه دیگران دارند یا انجام میدهند نشانه ی ملالت و دلتنگی آنان است.
بیایید از آنچه خود داریم شادمان باشیم، بیآنکه خود را با دیگران بسنجیم.
اگر سعادت دیگران موجب رنج ما شود، هرگز نمیتوان سعادتمند بود.
آرتور شوپنهاور
در باب حکمت زندگی
-
بخشی از کتاب «آرامش»
نوشتهٔ مت هیگ -
یاد پدر افتادم که میگفت: "نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هرکی هرچی گفت، بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن! آدمها که عقیدهات را میپرسند، نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی!
...بحث کردن با آدمها بیفایده است."چراغ ها را من خاموش میکنم
زویا پیرزاد
-
بـحثی را کـه
نـه خـود قـانـع میشوی
و نه میتوانی
شخص مقابل را قانع کنی
با یک لبخند تمام کن ...!برتراند_راسل