-
این پست پاک شده!
-
چشمِ خود بستم
که ديگر چشمِ مستش
ننگرم
ناگهان دل داد زد
"ديوانه! من ميبينمش" -
چشم از او..
جلوه از او!
ما چه حریفیم ای دل#شهریار
-
عاشق روي جواني خوش نوخاسته ام
و از خدا دولت اين غم به دعا خواسته ام
عاشق و رند و نظربازم و مي گويم فاش
تا بداني كه به چندين هنر آراسته ام#حافظ
-
شدم ز عشق به جايی
كه عشق نيز نداند ...#مولوی
-
داسٖتان عشق من شيرين تر از فرهاد بود
گر نگفتم، پاسِ عشق كوهكـَن مي داشتم
-
خداوندا در این دنیای وانفسا
نفسها می کشم بی روح تا فردا
که فردا هم شود فردا و فردا سر
چو می خواهم ببینم روز را بهتر
ولیکن من نمی بینم طلوعی را
و هرگز من نمی یابم شروعی را
خداوندا در این دنیای بی فرجام
هر آغازی نشد پایان و باانجام
فرارییم ز ماتمهای این دوران
فرارییم از این سرما و این بوران
خداوندا به درگاهت قسم اینک
مرادریاب چون گم گشته ام بی شک
خداوندا از این ظلمت رهایم ده
مرا در صبح فرداها سرایم ده
که فردا را ببینم تا ابد روشن
که دنیا را ببینم یک جهان گلشن
#سیدمهدی-نژادهاشمی -
من ای گل دوست میدارم تو را کز بوی مشکینت
چنان مستم که گویی بوی یار مهربان آید
#مولانا
-
با لشکرت چه حاجت رفتن به جنگ دشمن؟
تو خود به چشم و ابرو برهم زنی سپاهی...
#سعدی
-
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خـــون خوری گـــر طلب روزی ننهــاده کـــنی
آخــرالامـــر گــــل کــوزه گـــران خواهــی شــــد
حالیـــا فکـــر سبــو کـــن کـــــه پـر از بـاده کنـــی
گـــــر از آن آدمیــانی کـــــه بهشتت هوس است
عیـــش با آدمـــی ای چنــــد پـری زاده کنــــی
تکیــــه بر جای بزرگان نتوان زد به گــــــزاف
مگر اسباب بزرگـی همه آماده کــنی...
حافظ -
دوش دیــــدم کــــه مـلایـــک در میـخــــانـــه زدنــد
گـــــل آدم بســــرشتنـــد و بــه پیمـــانــه زدنـــد
ســاکنـــان حـــــرم ستـــر و عفـــاف ملکـــوت
بــا مـــن راه نشیـــن بــاده مـستانــه زدنــد
آسمــــان بـار امـــانت نتـوانســت کــشید
قــرعــــه کـــار به نام مـــن دیوانــه زدنــد
#حافظ