به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
برادر شکسپیر میگه که
گریه ما وقت تولد از آن رو است که به صحنه بزرگ جنون و حماقت وارد شده ایم.
18 سال پیش وارد این جنون و حماقت شدی تبریک یه من تبریک به تبریک به همههههههههه
1000007708.png
از اونجایی که مامی پولداره برات به تولد خفن میگیرم
با تم خاص
1000007711.jpg 1000007712.jpg
1000007714.jpg
تولدت خیلی مبارک باشهههههههههههههههههه
دست و جیغ و هورااااااااااااااا
سلااامممم
هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن✨
گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن
بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون...
بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم 😍
بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه...
بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن 🐥🐰
بعضیاشون غمگینن 🙁
بعضیا بی حس و بی حالن 😶
بعضیا خیلیی شادن 😄
اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن
دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..😉🤗
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم😉♥)
و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه
منتظر عکس های زیباتون هستم😍🤗♥
سلام به یاران جــان😍
به %(#ff00ff)[کـــافه میـــم] خوش اومدین..❤
توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود
دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[متــن های ادبــی] بفرستین
ما نمیتونستیم توی تاپیک شعــردانه متن ادبی بفرستیم😊
توی تاپیک خــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه😅
و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن
همگی خوش اومدین..💕
%(#0000ff)[اسپم ممنوعه]
و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن🙏❤
M.an
%(#7f7fff)[_________________________________]
خب خب😍
دعوت میکنم از :
خانوم
dlrm
اکالیپتوس
revival
گونش
@Saahaar
sheyda.fkh
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
خب با یه چالش خوب اومدم سراغتون 😀
نفر اول ٬ %(#ff0000)[بیست حقیقت] از خودشو میگه و بعد ٬ نام کاربری کسی که میخوادو زیر پستش تگ میکنه .
من ( یا اگه خواست خودش ) به اون کاربر آدرس اینجا رو پ.خ میدیم و باخبرشون میکنیم که شما ازشون چی خواستین ؛ این به این معنیه که به گفتن بیست حقیقتِ خودش دعوت شده(البته امیدوارم تگا برای همه کار کنن 😀 )
پس اونم میاد و بیستای خودشو میگه و نام نفر بعدی رو زیر پستش میاره تا دوباره....
حـــــالا موضوع اصلی اینجـاست ؛ خیلیا شاید بگن.. بیست حقیقت از چی ؟
این بیست حقیقت میتونه راجب %(#0099ff)[خودتون] ٬ %(#e100ff)[اعتقاداتتون] به %(#00ccff)[موضوعات مختلف] ٬ %(#9900ff)[علاقتون به جایی]٬ کسی ٬ انجام کاری ٬ چیزی یا شایدم %(#00ff09)[استعدادا و طـــرز فکرو]...... باشه ! در کل چیزایی که فکر میکنید جالبه بقیه راجبتون بدونن....درسته اولش شاید آسون نباشه ٬ اما خوب میشه یه نگاهی به نکته ها وچیزایی که از خودمون میدونیم بندازیم.
**اگه بیشتر از یه بار دعوت شدین میتونین بیستای دیگه بنویسین ( که یکم سخته ) یا فقطـــ بیاین و اسم کاربری رو که میخواین بنویسین یا اصلا کلا کاری نکنین
پس همتون بیست حقیقتِ خودتونو آماده کنین که شاید شما هم به رو کردنش دعوت بشین !
خب به عنوان نفر اول دعوت میکنم از آدمین هامون خب هر کدوم خواستید تشوریف بیارید
alireza_ysf75 فااطمه بهاره M.an
اخراج نشوم صلوات 😂
این تاپیک مال شما نیست برای خودمه
یک سال پیش بعد از امتحانات ترم یک با خوندن و نخوندن شل کن سفت کن یه معدل معمولی و کارنامه معمولی به دستم رسید . به خودم قول دادم از اون به بعدش رو با تموم تلاشم سپری کنم. یک سال صدای خرد شدن استخونام رو شنیدم . با انفلونزا و تب نشستم پای کتاب. دوستام بیرون رفتن من درس خوندم کوچکترین تفریح رو از خودم سلب کردم و هربار جا زدم با فکر اینکه روزی قراره نتیجه همه عرق هایی که ریختم و سختی های که کشیدم رو ببینم و لذتش رو ببرم. اما توی این لحظه که هنوز خستگی همه تلاش هام به جونمه دارم به نتیجه زحماتم نگاه میکنم تموم وجودم درد میکنه و قلبم تیر میکشه. من نا امید شدم. دیگه تلاشی درکار نیست وقتی همه اطرافیان من با زحمت شب امتحانی و روزی دو ساعت خوندن به نتایج بهتری رسیدند. دیگه این کاربر رو توی الاخونه و تاپیک های من رو نمی بینید. افتخار میکنم به هرکسی که تلاش کرد و نتیجه اش رو دید ولی قصه من اینجا و امید هایی که نا امید شدن تموم میشه.
خدانگهدار.
سلام سلام 😍
اینوری سلام:////
اونوری سلام:\\
هر وری سلام :/|
کلا سلام🤩
خلاصه سلام 🤭
همین اول کاری بگم این تاپیک پیشنهاد ma.a 🌺 بود
خب سوال 🙃
تاپیک مشاعره داشتیم چرا دوباره ؟؟؟😶
اینبار یه کم فرق میکنه 🙂
چه فرقی ؟؟ 🧐
اینبار قراره جای مشاعره با شعر، با آهنگ مشاعره کنیم 😁😋
بیاین متن آهنگایی که خوندین رو بر اساس متن آهنگ مادر بنویسین و لذت ببریم ( یه جور تداعی خاطرات هستن آهنگا )
عشق آهنگا بیاین 🤩
@دانش-آموزان-آلاء ♥️
@فارغ-التحصیلان-آلاء 💜
@ریاضیا 💙
@تجربیا 💚
@انسانیا 💛
عزیزم، اینجا برای وقتیه که احساس میکنی
هیچ دلیلی وجود نداره که تلاش کنی.
احساس میکنی قرار نیست ثانیههای تلاشت
ثمر بده و یهروزی شیرینیش رو بچشی!
اینجا برای خودت بنویس چی باعث میشه
به درس خوندن رغبت پیدا کنی.
و بعد هروقت ببینیش باهاش کیف کنی :)))
یادت نره که تو پشتوانهی علمی بزرگی داری!
رسولمهربانی فرمودند ؛
أنَا مَدینَةُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها، فَمَن أرادَ العِلمَ فَلیَأتِ البابَ.
من شهر علم هستم و علی، دروازهآن!
پس هرکس بخواهد وارد این شهر شود،
باید سراغ دروازهی آن شود.
پس پناه ببر به آغوش پدرت ابوتراب.
اگر خستهجانیبگویاعلي ♡
-
در سیر طلب رهرو کوی دل خویشم
چون شمع ز خود رفتم و درمنزل خویشمجز خویشتنم نیست پناهی که در این بحر
گرداب نفس باخته ام ساحل خویشمدر خویش سفر می کنم از خویش چو دریا
دیوانه دیدار حریم دل خویشمبر شمع و چراغی نظرم نیست درین بزم
آب گهرم روشنی محفل خویشمدر کوی جنون می روم از همت عشقش
دلباخته ی راهبر کامل خویشمبا جلوه اش از خویش برون آمدم و باز
آیینه صفت پیش رخش حایل خویشمخاکستر حسرت شد و بر باد فنا رفت
شرمنده برق سحر از حاصل خویشم️«م. سرشک»️
-
او میمکد طراوتِ گلها و بوتههای افریقا را،
او میمکد تمامِ شهدِ گلهای آسیا را،
شهری که مثلِ لانهی زنبورِ انگبین،
تا آسمان کشیده
و شهدِ آن: دلار
یک روز،
در هُرمِ آفتابِ کدامین تموز،
مومِ تو آب خواهد گردید،
ای روسپی عجوز ؟
«نیویورک»؛ دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
#جان_پدر_کجاستی
-
از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست
آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاستآهسته به گوش فلک از بنده بگوئید
چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاستآری قمر آن قمری خوشخوان طبیعت
آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اینجاستشمعی که به سویش من جانسوخته از شوق
پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاستتنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاستهر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا
جائی که کند ناله عاشق اثر اینجاستمهمان عزیزی که پی دیدن رویش
همسایه همه سرکشد از بام و در اینجاستساز خوش و آواز خوش و باده دلکش
آی بیخبر آخر چه نشستی خبر اینجاستای عاشق روی قمر ای ایرج ناکام
برخیز که باز آن بت بیداد گر اینجاستآن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود
بازآمده چون فتنه دور قمر اینجاستای کاش سحر ناید و خورشید نزاید
کامشب قمر این جا قمر این جا قمر اینجاست«شهریار»
-
سرو چو منبر شدست فاخته همچون خطیب
مسجد او جویبار منبر او عندلیبگل به صفت نادرست لاله به صورت غریب
لاله ز گل خرم است همچو خلیل از حبیبهر که درین روزگار هست ز می بینصیب
از طرب و از نشاط نیست دلش را خبرخوش بود اندر بهار یار شده صلح جوی
ساخته رود و سرود چنگ زن و شعرگویتازه بنفشه به دشت، لاله بر اطراف جوی
گشته یکی لعل رنگ گشته دگر مشکبویلاله مگر رنگ یافت از لب آن ماهروی
یا ز خط و زلف اوست بوی بنفشه مگرای سخنآرای مرد خیز به شبگیر زود
عذر نگارین خویش بشنو و بپذیر زودمی زدگان را بساز چاره و تدبیر زود
باده ستان وقت شام با بم و با زیر زودچیره زبان برگشای جام به کف گیر زود
مدح خداوندگوی نام خداوند بر«امیرمعزی»
-
ای روی تو رخشندهتر از قبلهٔ زردشت
بیروی تو چون زلف تو گوژست مرا پشتعشق تو مرا کشت و هوای تو مرا سوخت
جور تو مرا خست و جفای تو مرا کشتهر چند همه جور و جفای تو کشیدم
هرگز نکنم مهر و وفای تو فرامشتبرخیز و بیا تا ز رخ و زلف تو امشب
پر لاله کنم دامن و پر مشک کنم مشت«امیرمعزی»
-
ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا
من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مراجان و دل پر درد دارم هم تو در من مینگر
چون تو پیدا کردهای این راز پنهان مراز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک
نیست جز روی تو درمان چشم گریان مراگرچه از سرپای کردم چون قلم در راه عشق
پا و سر پیدا نیامد این بیابان مراگر امید وصل تو در پی نباشد رهبرم
تا ابد ره درکشد وادی هجران مراچون تو میدانی که درمان من سرگشته چیست
دردم از حد شد چه میسازی تو درمان مراجان عطار از پریشانی است همچون زلف تو
جمع کن بر روی خود جان پریشان مرا«عطار»
یه سوز خاصی داره
-
بار دگر شور آورید این پیر درد آشام را
صد جام برهم نوش کرد از خون دل پر جام ماچون راست کاندر کار شد وز کعبه در خمار شد
در کفر خود دین دار شد بیزار شد ز اسلام ماپس گفت تا کی زین هوس ماییم و درد یک نفس
دایم یکی گوییم وبس تا شد دو عالم رام مابس کم زنی استاد شد بی خانه و بنیاد شد
از نام و ننگ آزاد شد نیک است این بدنام راپس شد چون مردان مرد او وز هر دو عالم فرد او
وز درد درد درد او شد مست هفت اندام مادل گشت چون دلدادهای جان شد ز کار افتادهای
تا ریخت پر هر بادهای از جام دل در جام ماجان را چون آن می نوش شد از بیخودی بیهوش شد
عقل از جهان خاموش شد و از دل برفت آرام ماعطار در دیر مغان خون میکشید اندر نهان
فریاد برخاست از جهان کای رند درد آشام ما«عطار»
-
آههای آتشینم پردههای شب بسوخت
بر دل آمد وز تف دل هم زبان هم لب بسوختدوش در وقت سحر آهی برآوردم ز دل
در زمین آتش فتاد و بر فلک کوکب بسوختجان پر خونم که مشتی خاک دامن گیر اوست
گاه اندر تاب ماند و گاه اندر تب بسوختپردهٔ پندار کان چون سد اسکندر قوی است
آه خون آلود من هر شب به یک یارب بسوختروز دیگر پردهٔ دیگر برون آمد ز غیب
پردهٔ دیگر به یاربهای دیگرشب بسوختهر که او خام است گو در مذهب ما نه قدم
زانکه دعوی خام شد هر کو درین مذهب بسوختباز عشقش چون دل عطار در مخلب گرفت
از دل گرمش عجب نبود اگر مخلب بسوخت«عطار»
-
چگونه شرح آن گویم که جانم
ز عشق این سخن مست و خراب استاگر پرسی ز سر این سؤالی
چه گویم من که خاموشی جواب استبرای جست و جوی این حقیقت
هزاران حلق در دام طناب استز درد این سخن پیران ره را
محاسنها به خون دل خضاب استجوانمردان دین را زین مصیبت
جگرها تشنه و دلها کباب استز شرح این سخن وز خجلت خویش
دل عطار در صد اضطراب است«عطار»
-
ساقیا لبریز کن پیمانه را
یا بمن بنما ره میخانه راکو کمند زلف آن زیبا نگار
تا به بند آرم دل دیوانه راشمع از عشق تو میسوزد که سوخت
گرمی شوقش پر پروانه رابوی مِی هوشم چنان از سر ربود
که غلط کردم ره میخانه راآشنایان را کند پامال جور
تا بدست آرد دل بیگانه را«غبار همدانی»
-
خروشی دوش از میخانه برخاست
که هوش از عاقل و فرزانه برخاستمُغان خشت از سر خُم برگرفتند
خروش از مردم میخانه برخاستفروغ روی ساقی در مِی افتاد
زبانۀ آتش از پیمانه برخاستز بس با آشنایان جور کردی
فغان از مردم بیگانه برخاستچنان زنجیر گیسو تاب دادی
که فریاد از دل دیوانه برخاستپی افروختن چون شمع بنشست
برای سوختن پروانه برخاستبیا ساقی بیاور کشتی مِی
که طوفان غم از کاشانه برخاستعجب نبود زتاب جوشش مِی
گر از خُم نعرۀ مستانه برخاستچو مرغ دل شکنج دام او دید
نخست از روی آب و دانه برخاستغبارا هر که دست از جان بشوید
تواند از پی جانانه برخاست«غبار همدانی»
-
بر مشامم بوی جانان میرسد
بر لبم جان پای کوبان میرسدنامده بیرون بشیر از شهر مصر
بوی پیراهن به کنعان می رسدبر مشامم همره پیک صبا
بوی آن زلف پریشان می رسدشست برنگرفته از یک چوبه تیر
بر دلم صد زخمه پیکان میرسدمشنو ای جان از غبار ار زانکه گفت
درد مشتاقان به درمان میرسد«غبار همدانی»