-
دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهامای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیدهامامروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد
خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهاممن خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او
من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیدهام...| @M-Zngne |
-
ما هر چه دويديم، به جايي نرسيديم
اي باد! سر انجام تو هم گوشه نشيني ست
|فاضل نظری| -
دست و پا گر بشکند با نسخه درمان میشود
چشم گریان هم دمی با بوسه خندان میشود
سیل باران گر ببارد از نسیم صورتی
غم مخور با خنده ای از دیده پنهان میشود
مختصر گویم اگر ویران شود کاشانه ای
جای هر ویرانه ای کاخی نمایان میشود
ای خدا هرگز نبینم بشکند قلب کسی
دل شکسته باطنش از ریشه ویران میشود... -
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا ز خال تو شود خاک من عبیر آمیز
-
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود
-
خفته ها ! زنگ چیز خوبی نیست
شیشه ها ! سنگ چیز خوبی نیستوصله ها را به من بچسبانید
به شما انگ چیز خوبی نیست
های ! عاشق نشو نمی دانی
که دل تنگ چیز خوبی نیست
کری از پیش یک سه تار گذشت
گفت : آهنگ چیز خوبی نیست
-
شده از درد دلت آه بیاید به لبت عاشق ماه شوی دور بمانی ز مهت
-
این پست پاک شده!
-
گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت
کس بی تو خوش نباشد رو قصه دگر کن•مولانا جلال الدین•
-
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امیــــد ز هـــر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشـــهٔ بامی که پریــــدیم ، پریــدیم«وحشی بافقی»
-
در هر شِکن زلـف گرهگیر تو دامیست
این سلسله یک حلـــقهٔ بیکار ندارد...|صائب|