-
نوشتهشده در ۲۲ بهمن ۱۴۰۰، ۱۶:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یاد آن عهد ڪه دل در خم گیسوی تـو بود
شب من موی تـو و روز خوشم روی تـو بود...|صائب|
-
نوشتهشده در ۲۴ بهمن ۱۴۰۰، ۸:۲۸ آخرین ویرایش توسط maryam111 انجام شده
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشستعشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بودسجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه اوگفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ایجام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده اینشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنیخسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکنمرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستمگفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منمسال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختیعشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختمکردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشدسوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبتروز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلیمطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنیحال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بودمرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنممرتضی عبداللهی
-
نوشتهشده در ۲۶ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهامای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیدهامامروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد
خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهاممن خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او
من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیدهام...| @M-Zngne |
-
نوشتهشده در ۲۷ بهمن ۱۴۰۰، ۱۲:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خفتگان را خبر از محنت بیداران نیست
تا غمت پیش نیاید غم مردم نخوری/سعدی/
-
نوشتهشده در ۲۹ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حدیث چشم مگو
با جماعت
کوران...مولانا
-
نوشتهشده در ۳۰ بهمن ۱۴۰۰، ۵:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ما هر چه دويديم، به جايي نرسيديم
اي باد! سر انجام تو هم گوشه نشيني ست
|فاضل نظری| -
نوشتهشده در ۳۰ بهمن ۱۴۰۰، ۶:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دست و پا گر بشکند با نسخه درمان میشود
چشم گریان هم دمی با بوسه خندان میشود
سیل باران گر ببارد از نسیم صورتی
غم مخور با خنده ای از دیده پنهان میشود
مختصر گویم اگر ویران شود کاشانه ای
جای هر ویرانه ای کاخی نمایان میشود
ای خدا هرگز نبینم بشکند قلب کسی
دل شکسته باطنش از ریشه ویران میشود... -
نوشتهشده در ۳۰ بهمن ۱۴۰۰، ۶:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا ز خال تو شود خاک من عبیر آمیز
-
نوشتهشده در ۳۰ بهمن ۱۴۰۰، ۶:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود
-
نوشتهشده در ۳۰ بهمن ۱۴۰۰، ۸:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خفته ها ! زنگ چیز خوبی نیست
شیشه ها ! سنگ چیز خوبی نیستوصله ها را به من بچسبانید
به شما انگ چیز خوبی نیست
های ! عاشق نشو نمی دانی
که دل تنگ چیز خوبی نیست
کری از پیش یک سه تار گذشت
گفت : آهنگ چیز خوبی نیست
-
نوشتهشده در ۱ اسفند ۱۴۰۰، ۵:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من به امیدواری خودم معتادم
نور را باید دید....اصغر صادقی
-
نوشتهشده در ۱ اسفند ۱۴۰۰، ۵:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گیرم هوای پر زدنم هست
بال کو...؟قیصر امین پور
-
نوشتهشده در ۱ اسفند ۱۴۰۰، ۵:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در من کودکی فلج است
که خواب دیده
می شود ، دوید ...محمد درودگری
-
نوشتهشده در ۱ اسفند ۱۴۰۰، ۹:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اثرِ
پایِ
تو
را
میجویممولانا
-
نوشتهشده در ۱ اسفند ۱۴۰۰، ۹:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دیگر نرود به هیچ مطلوب خاطر،
که گرفت با تو پیوند…سعدی
-
نوشتهشده در ۱ اسفند ۱۴۰۰، ۱۷:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو که از صورت حال دل ما بی خبری
غم دل با تو نگویم،که ندانی دردم|سعدی|
-
نوشتهشده در ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۱۶:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شده از درد دلت آه بیاید به لبت عاشق ماه شوی دور بمانی ز مهت
-
نوشتهشده در ۳ اسفند ۱۴۰۰، ۶:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۳ اسفند ۱۴۰۰، ۶:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت
کس بی تو خوش نباشد رو قصه دگر کن•مولانا جلال الدین•
-
نوشتهشده در ۳ اسفند ۱۴۰۰، ۶:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امیــــد ز هـــر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشـــهٔ بامی که پریــــدیم ، پریــدیم«وحشی بافقی»