-
#سخن_حکیمانه
یکی توی بیست و سه سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو ده سال بعد به دنیا میاره،اون یکی بیست و نه سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو سال بعدش به دنیا میاره!
یکی بیست و پنج سالگی فارغ التحصیل میشه ولی پنج سال بعدش کار پیدا میکنه،
اون یکی بیست و نه سالگی مدرکشو میگیره و بلافاصله کار مورد علاقه شو پیدا میکنه!
یکی سی سالگی رئیس شرکت میشه و در چهل سالگی فوت میکنه،اون یکی چهل و پنج سالگی رئیس شرکت میشه و تا نود سالگی عمر میکنه!
تو نه از بقیه جلوتری نه عقب تر. تو توی زمان خودت زندگی میکنی پس آرام باش،از زندگی لذت ببر و خودت را با دیگران مقایسه نکن
. -
ی پروفایل ک دیگ چک نمیشه!،فقط ازمون ی مشت کلمه ی سوخته میمونه ک چندتا نگاه سراسیمه از روش دویده...با خنده هایی ک لابه لای پستا گم شدن،با بغض های شبای کنکور ک اینجا دفن شدن،با تموم اعصاب خوردیایی ک خالی شدن،با ادمایی ک چندماه دیگ فراموش میکنن،با ی مشت خاطره : )
با اگاه سازیایی ک الان دارن میان و هیچوقت دیده نمیشن،با لایک های این پست ک اونام دیده نمیشن
میخوای بدوی بری ی زندگی جدید رو بسازی...نمیدونی موفق میشی یا نهظاهرا بازم نمیشه متن رو تموم کنم...پس همینجا تمومش میکنم,چندثانیه بیشتر وقت نیست،ب امید موفقیت : )
-
ی پروفایل ک دیگ چک نمیشه!،فقط ازمون ی مشت کلمه ی سوخته میمونه ک چندتا نگاه سراسیمه از روش دویده...با خنده هایی ک لابه لای پستا گم شدن،با بغض های شبای کنکور ک اینجا دفن شدن،با تموم اعصاب خوردیایی ک خالی شدن،با ادمایی ک چندماه دیگ فراموش میکنن،با ی مشت خاطره : )
با اگاه سازیایی ک الان دارن میان و هیچوقت دیده نمیشن،با لایک های این پست ک اونام دیده نمیشن
میخوای بدوی بری ی زندگی جدید رو بسازی...نمیدونی موفق میشی یا نهظاهرا بازم نمیشه متن رو تموم کنم...پس همینجا تمومش میکنم,چندثانیه بیشتر وقت نیست،ب امید موفقیت : )
revival در نوشته های با ارزش گفته است:
ی پروفایل ک دیگ چک نمیشه!،فقط ازمون ی مشت کلمه ی سوخته میمونه ک چندتا نگاه سراسیمه از روش دویده...با خنده هایی ک لابه لای پستا گم شدن،با بغض های شبای کنکور ک اینجا دفن شدن،با تموم اعصاب خوردیایی ک خالی شدن،با ادمایی ک چندماه دیگ فراموش میکنن،با ی مشت خاطره : )
با اگاه سازیایی ک الان دارن میان و هیچوقت دیده نمیشن،با لایک های این پست ک اونام دیده نمیشن
میخوای بدوی بری ی زندگی جدید رو بسازی...نمیدونی موفق میشی یا نهظاهرا بازم نمیشه متن رو تموم کنم...پس همینجا تمومش میکنم,چندثانیه بیشتر وقت نیست،ب امید موفقیت : )
اشک به انتهایی ترین گوشه چشمم نزدیک و شد و نچکید ...
علی دلم برات تنگ میشه (: -
ی پروفایل ک دیگ چک نمیشه!،فقط ازمون ی مشت کلمه ی سوخته میمونه ک چندتا نگاه سراسیمه از روش دویده...با خنده هایی ک لابه لای پستا گم شدن،با بغض های شبای کنکور ک اینجا دفن شدن،با تموم اعصاب خوردیایی ک خالی شدن،با ادمایی ک چندماه دیگ فراموش میکنن،با ی مشت خاطره : )
با اگاه سازیایی ک الان دارن میان و هیچوقت دیده نمیشن،با لایک های این پست ک اونام دیده نمیشن
میخوای بدوی بری ی زندگی جدید رو بسازی...نمیدونی موفق میشی یا نهظاهرا بازم نمیشه متن رو تموم کنم...پس همینجا تمومش میکنم,چندثانیه بیشتر وقت نیست،ب امید موفقیت : )
revival در نوشته های با ارزش گفته است:
ی پروفایل ک دیگ چک نمیشه!،فقط ازمون ی مشت کلمه ی سوخته میمونه ک چندتا نگاه سراسیمه از روش دویده...با خنده هایی ک لابه لای پستا گم شدن،با بغض های شبای کنکور ک اینجا دفن شدن،با تموم اعصاب خوردیایی ک خالی شدن،با ادمایی ک چندماه دیگ فراموش میکنن،با ی مشت خاطره : )
با اگاه سازیایی ک الان دارن میان و هیچوقت دیده نمیشن،با لایک های این پست ک اونام دیده نمیشن
میخوای بدوی بری ی زندگی جدید رو بسازی...نمیدونی موفق میشی یا نهظاهرا بازم نمیشه متن رو تموم کنم...پس همینجا تمومش میکنم,چندثانیه بیشتر وقت نیست،ب امید موفقیت : )
نمی دونم چی بگم
براتون از صمیم قلب آرزوی موفقیت می کنم ,
امیدوارم موفق باشید -
آ ..نمیدونم حرفام، « نوشته ی با ارزش» محسوب میشن که اینجا بنویسمشون یا نه ولی الآن چیزایی که همیشه دلم میخواسته بگم رو، به عنوان یه کاربر خیلی معمولیِ این انجمن اینجا مینویسم:
.
اونموقع ها که تب و تاب کنکور خیلی بیشتر بود و خلاصه فشار و استرس همه رو تحت تأثیر قرار داده بود بحث هم خیلی بیشتر پیش میومد! سر چیزای خیلی بی اهمیت! چیزای قابل چشم پوشی! یا گاهی اوقات سر یه سری چیزایی که واقعا گفتنش هم عجیب و به دور از منطق به نظر میرسه!
.
مثلا یه بعد از ظهرِ چن نفر بخاطر بحث سر حذفِ فلان آیتم از انجمن هدر میرفت! به این جهت میگم هدر میرفت که واقعا اگه چن دقیقه با تمرکز فکر کنیم متوجه میشیم که این مسائل اصلا قابل بحث کردن نیستن. بعدشم مثلا دعوا میشد و اینکه آقا شما فلانید و بهمانید و آره یه قصد و غَرضی دارید که حذفش نمی کنید و فلان و اینا!
.
آیا وقتی انسان با چیزی مشکل داره، باید اونو منهدم کنه؟ باید حذفش کنه؟ باید نابودش کنه؟،،، اگه اون چیز، شخصی و فقط مختص به یه نفر باشه که قضیه فرق میکنه و به هر حال، اختیاریه و شخص میتونه نابودش کنه بره اصلا! (گرچه حلِ مشکل، خیلی منطقی تره) ولی وقتی اون قضیه و اون چیز، به تعداد بیشتر از یک نفر مربوط میشه آیا بخاطر عدم توانایی کنترل و مدیریت یک شخص، باید اون چیز برای همه تموم بشه؟ نابود بشه؟ حذف بشه؟ (جواب با خودتون!)
.
از اینا که بگذریم یه چیزی که منِ کاربر رو همیشه ناراحت میکرد و میکنه، این بود که فضای اینجا رو گاهی، اونقدر خاکستری میکنیم که به معنی حقیقی کلمه تهوع می گیریم دسته جمعی! (از فعلِ جمع استفاده میکنم تا بدونید خودمو مبرّا نمی دونم)،، مثلا تصور میکنیم اینجا یه باتلاقِ کهنه ست که ما سالیانِ ساله که اسیرش شدیم و در طلبِ خلاص شدن ازش هستیم در حالیکه هرچی دست و پا می زنیم فایده نداره! همیشه بحثِ رفتن که میشه درد و دل ها شروع میشه! که وای فلانی جان! والا منم شیش ماهه میخوام برم ولی هر کاری میکنم نمی تونم. منِ بی اراده ی فلانِ فلان، نمی تونم برم!
.
مگه انجمن زندانه که اینجور تصوری ازش داریم؟! مگه اسیر گرفتنمون؟! بابا تا بوده و نبوده خوشحالیا اینجا بوده، خنده ها اینجا بوده، عیدها، جشن ها، مناسبتها! یه کم یادمون بیاد خب! یه جوری حرف میزنیم از "رفتن و تا ابد نیامدن" که انگار یه عمری شکنجه شدیم اینجا! بعد مثلا یه جوریه که هر کی هم بتونه بیشتر نیاد، رکورد بزنه، قهرمانه!
.
واقعا عجیبه که همیشه دنبالِ خلاص شدنیم! دنبالِ "رفتن و هیچوقت برنگشتن" علتِ این تصور هم تقریبا واضحه! «افراط!» افراط در هر چیزی بَده! در دیانت، در سیاست، در روابط! من خودم اگه مجبور باشم از بین افراط و تفریط یکیو انتخاب کنم؛ قطعا یه آدمه تفریطی میشم؛ چون آدمِ افراطی، به مرور متوقع میشه! زیاده خواه میشه! ممکنه بخاطر تعدُدِ اعمال ، حس خود بزرگ بینی و ریاست طلبی بهش دست بده،،، و اینکه همیشه اذیت میشه چون توقعِ رفتارِ ایده آل از همه داره (نظر کاملا شخصی!) بخاطر این اینا رو نوشتم که بگم اگه ما افراط گر هستیم، متوقع نباشیم دیگه!چون دیگه اینجا، مشکل ماییم، نه بقیه!
.
بعد مثلا یکی پنج روزه اومده، هفتاد صفحه حرف زده بعد میگه وای معتاد شدم چه بَده آقا! خدافظ. (عُمراً بِره!) ،،، خب اصلا اگه بد میگذشت که همه ی اونایی که پست خدافظی میذاشتن، میرفتن و بر نمیگشتن هیچوقت! در حالیکه همه ی ما میدونیم بعد از اون پُستهای خدافظی، دقیقا چه اتفاقی میفته..!
.
بیاین تصمیم بگیریم اونقدری افراط نکنیم که بخوایم اینجور تصوراتی از انجمن توی ذهنمون داشته باشیم. که اونقدر حالمون بد نشه که همزمان عکس و امضا و بایو رو کنیم: "خدافظ تا ابد؛ حلالم کنید" و جملاتی از این قبیل... که فکر کنیم هر کی بره نیاد، خوش به حالشه. من همیشه به اونایی که اومدنشونو مدیریت میکنن، غبطه میخورم! نه اونایی که پُستهای خدافظی میذارن و چهار روز بعد بر میگردن و دوباره همون اتفاقات و همون پستها و همون خدافظی و حلال کنید و برو با خبرای خوب برگرد و فلان و اینا!
.
چند مدت قبل، من تحتِ یه فشار روحی بودم، با یکی دو تا از بچه ها هم صحبت کردیم راجع بش. خیلی سردرگم و مأیوس و خلاصه وضع بدی بود،، بعد دیدم بهترین راه اینه که یه مدت برم دور شم، انرژی منفیم نرسه! خلاصه رفتم و هم حال خودم بهتر شد هم حالِ بقیه رو بد نکردم. (البته منم سابقه ی گذاشتن پست خدافظی دارما؛ ولی از یه جایی به بعد، دیگه بی صدا رفتم) حالا مسئله خیلیم پُست و اینا نیست،، مسئله اینه که نگرشمون رو تغییر بدیم.
.
الآنم که دیگه خدا عنایت کرده، تابستونو رسونده خلاص شدیم دیگه واقعا خیلی بَده که بخوایم با این حرفها و خداحافظیا حالِ همو بد کنیم (منظورم اونایی هستن که اساساً حالشون بد میشه؛ وگرنه که برای خیلیا هم بی اهمیته)
.
خب دیگه اگه بیشتر از اینم طولانی شه کیفیت متن میاد پایین. من خودم رو در جایگاهی نمی بینم که بخوام نصیحت کنم یا خوب و بد تعیین کنم،، فقط حس کردم گفتنِ این حرفا میتونه اندکی موثر واقع بشه و باعث شه چند لحظه هر کسی که این پُست رو می بینه راجع بش یه کم فکر کنه.
.
آقای سلطانی، آقا مهدی،،، کاربرا همیشه شما رو با پُستها و بحثای باحالِ دو نفره تون دیدن؛ این پُستهای غم انگیز، یه کم عجیب و بعید بود... به هر حال، هرکسی مسئول زندگی خودشه، اما اگر دوباره با همون روحیه ی عالی برگردین اینجا، خیلی خوب میشه.
.
blue , @faezeh-r , @SenatoOor ، شاید فک کنین مثلا حالا که شما رفتین، منم میرم که خب باید بگم سخت در اشتباهید^^ برگردین ..در نهایت هم فقط میتونم بگم: من خود، به چشمِ خویشتن دیدم که جان (ها) یم میروند و اصلا قبول نیست آقا! :raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone:
.
گلنار
. -
آ ..نمیدونم حرفام، « نوشته ی با ارزش» محسوب میشن که اینجا بنویسمشون یا نه ولی الآن چیزایی که همیشه دلم میخواسته بگم رو، به عنوان یه کاربر خیلی معمولیِ این انجمن اینجا مینویسم:
.
اونموقع ها که تب و تاب کنکور خیلی بیشتر بود و خلاصه فشار و استرس همه رو تحت تأثیر قرار داده بود بحث هم خیلی بیشتر پیش میومد! سر چیزای خیلی بی اهمیت! چیزای قابل چشم پوشی! یا گاهی اوقات سر یه سری چیزایی که واقعا گفتنش هم عجیب و به دور از منطق به نظر میرسه!
.
مثلا یه بعد از ظهرِ چن نفر بخاطر بحث سر حذفِ فلان آیتم از انجمن هدر میرفت! به این جهت میگم هدر میرفت که واقعا اگه چن دقیقه با تمرکز فکر کنیم متوجه میشیم که این مسائل اصلا قابل بحث کردن نیستن. بعدشم مثلا دعوا میشد و اینکه آقا شما فلانید و بهمانید و آره یه قصد و غَرضی دارید که حذفش نمی کنید و فلان و اینا!
.
آیا وقتی انسان با چیزی مشکل داره، باید اونو منهدم کنه؟ باید حذفش کنه؟ باید نابودش کنه؟،،، اگه اون چیز، شخصی و فقط مختص به یه نفر باشه که قضیه فرق میکنه و به هر حال، اختیاریه و شخص میتونه نابودش کنه بره اصلا! (گرچه حلِ مشکل، خیلی منطقی تره) ولی وقتی اون قضیه و اون چیز، به تعداد بیشتر از یک نفر مربوط میشه آیا بخاطر عدم توانایی کنترل و مدیریت یک شخص، باید اون چیز برای همه تموم بشه؟ نابود بشه؟ حذف بشه؟ (جواب با خودتون!)
.
از اینا که بگذریم یه چیزی که منِ کاربر رو همیشه ناراحت میکرد و میکنه، این بود که فضای اینجا رو گاهی، اونقدر خاکستری میکنیم که به معنی حقیقی کلمه تهوع می گیریم دسته جمعی! (از فعلِ جمع استفاده میکنم تا بدونید خودمو مبرّا نمی دونم)،، مثلا تصور میکنیم اینجا یه باتلاقِ کهنه ست که ما سالیانِ ساله که اسیرش شدیم و در طلبِ خلاص شدن ازش هستیم در حالیکه هرچی دست و پا می زنیم فایده نداره! همیشه بحثِ رفتن که میشه درد و دل ها شروع میشه! که وای فلانی جان! والا منم شیش ماهه میخوام برم ولی هر کاری میکنم نمی تونم. منِ بی اراده ی فلانِ فلان، نمی تونم برم!
.
مگه انجمن زندانه که اینجور تصوری ازش داریم؟! مگه اسیر گرفتنمون؟! بابا تا بوده و نبوده خوشحالیا اینجا بوده، خنده ها اینجا بوده، عیدها، جشن ها، مناسبتها! یه کم یادمون بیاد خب! یه جوری حرف میزنیم از "رفتن و تا ابد نیامدن" که انگار یه عمری شکنجه شدیم اینجا! بعد مثلا یه جوریه که هر کی هم بتونه بیشتر نیاد، رکورد بزنه، قهرمانه!
.
واقعا عجیبه که همیشه دنبالِ خلاص شدنیم! دنبالِ "رفتن و هیچوقت برنگشتن" علتِ این تصور هم تقریبا واضحه! «افراط!» افراط در هر چیزی بَده! در دیانت، در سیاست، در روابط! من خودم اگه مجبور باشم از بین افراط و تفریط یکیو انتخاب کنم؛ قطعا یه آدمه تفریطی میشم؛ چون آدمِ افراطی، به مرور متوقع میشه! زیاده خواه میشه! ممکنه بخاطر تعدُدِ اعمال ، حس خود بزرگ بینی و ریاست طلبی بهش دست بده،،، و اینکه همیشه اذیت میشه چون توقعِ رفتارِ ایده آل از همه داره (نظر کاملا شخصی!) بخاطر این اینا رو نوشتم که بگم اگه ما افراط گر هستیم، متوقع نباشیم دیگه!چون دیگه اینجا، مشکل ماییم، نه بقیه!
.
بعد مثلا یکی پنج روزه اومده، هفتاد صفحه حرف زده بعد میگه وای معتاد شدم چه بَده آقا! خدافظ. (عُمراً بِره!) ،،، خب اصلا اگه بد میگذشت که همه ی اونایی که پست خدافظی میذاشتن، میرفتن و بر نمیگشتن هیچوقت! در حالیکه همه ی ما میدونیم بعد از اون پُستهای خدافظی، دقیقا چه اتفاقی میفته..!
.
بیاین تصمیم بگیریم اونقدری افراط نکنیم که بخوایم اینجور تصوراتی از انجمن توی ذهنمون داشته باشیم. که اونقدر حالمون بد نشه که همزمان عکس و امضا و بایو رو کنیم: "خدافظ تا ابد؛ حلالم کنید" و جملاتی از این قبیل... که فکر کنیم هر کی بره نیاد، خوش به حالشه. من همیشه به اونایی که اومدنشونو مدیریت میکنن، غبطه میخورم! نه اونایی که پُستهای خدافظی میذارن و چهار روز بعد بر میگردن و دوباره همون اتفاقات و همون پستها و همون خدافظی و حلال کنید و برو با خبرای خوب برگرد و فلان و اینا!
.
چند مدت قبل، من تحتِ یه فشار روحی بودم، با یکی دو تا از بچه ها هم صحبت کردیم راجع بش. خیلی سردرگم و مأیوس و خلاصه وضع بدی بود،، بعد دیدم بهترین راه اینه که یه مدت برم دور شم، انرژی منفیم نرسه! خلاصه رفتم و هم حال خودم بهتر شد هم حالِ بقیه رو بد نکردم. (البته منم سابقه ی گذاشتن پست خدافظی دارما؛ ولی از یه جایی به بعد، دیگه بی صدا رفتم) حالا مسئله خیلیم پُست و اینا نیست،، مسئله اینه که نگرشمون رو تغییر بدیم.
.
الآنم که دیگه خدا عنایت کرده، تابستونو رسونده خلاص شدیم دیگه واقعا خیلی بَده که بخوایم با این حرفها و خداحافظیا حالِ همو بد کنیم (منظورم اونایی هستن که اساساً حالشون بد میشه؛ وگرنه که برای خیلیا هم بی اهمیته)
.
خب دیگه اگه بیشتر از اینم طولانی شه کیفیت متن میاد پایین. من خودم رو در جایگاهی نمی بینم که بخوام نصیحت کنم یا خوب و بد تعیین کنم،، فقط حس کردم گفتنِ این حرفا میتونه اندکی موثر واقع بشه و باعث شه چند لحظه هر کسی که این پُست رو می بینه راجع بش یه کم فکر کنه.
.
آقای سلطانی، آقا مهدی،،، کاربرا همیشه شما رو با پُستها و بحثای باحالِ دو نفره تون دیدن؛ این پُستهای غم انگیز، یه کم عجیب و بعید بود... به هر حال، هرکسی مسئول زندگی خودشه، اما اگر دوباره با همون روحیه ی عالی برگردین اینجا، خیلی خوب میشه.
.
blue , @faezeh-r , @SenatoOor ، شاید فک کنین مثلا حالا که شما رفتین، منم میرم که خب باید بگم سخت در اشتباهید^^ برگردین ..در نهایت هم فقط میتونم بگم: من خود، به چشمِ خویشتن دیدم که جان (ها) یم میروند و اصلا قبول نیست آقا! :raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone:
.
گلنار
.گلنار
چه قد خوب بودحرفات :))
راستش منم بعد از این اتفاقات اخیر خیلی سردرگم شدم، ساعتها نشستم و فکر کردم که چرا ما باید اینقدر خودمونو نالایق بدونیم، برای لحظات شاد برای خنده برای امید، عشق، خوشبختی و خیلی چیزای دیگه....
گاهی اوقات یه سری از پست ها رو که میخونم با خودم میگم یه پیر مرد نود ساله هم نمیتونه تا این حد نا امید باشه از گذران زندگی و آینده ش
نمیدونم چه قدر با خودمون میشینیمو به آرامشمون فکر میکنیم، به لحظات قشنگی که میتونیم برای خودمون رقم بزنیم، یا چه قدر رویا میبافیمو چه قدر به محقق کردنشون فکر میکنیم....
من اصلا ادعایی ندارم که خودم اینکارارو به بهترین شکل انجام میدم، اما حداقل میتونم ده سال دیگه با جرئت بایستمو بگم، برای آرامشم تلاش کردم، برای لطافت خاطرم زمان صرف کردم، برای شادیام برنامه چیدم....
فقط میتونم بگم دیدن این چیزا تو این سن نوید اتفاقات خوبی رو نمیده،
غم، خشونت، سیاهی، پلیدی، بد اخلاقی، خشم، اخم و همه ی چیزایی که هم خانواده هستن با اینا، هیچ وقت سرانجام قشنگی نداشتن، هیچ وقت منجر به موفقیت نشدن، منجر به راحتی روح و سلامت جسم نشدن، هیچ وقت لحظات قشنگی رو برامون رقم نزدن
نمیدونم واقعا بقیه چه قدر به این موضوع فکر میکنن و براش برنامه میریزن، اما مهمترین چیزی که میتونم بگم اینه که، اینقدر نسبت به این مسائل بی تفاوت نباشید، هر اندوهی هر غمی هر خشمی، تبدیل به یه ضربه ی محکم میشه و بخش بزرگی از ذهنمون رو به غارت میبره...
توی وضعیت الانمون سوژه برای غصه و بغض و گریه و آه و ناله بسیار زیاده که گاها به اجبار درگیرشونیم، کاش حداقل خودمون خودمونو اینقدر آزار ندیم و با روانمون نجنگیم و این بار رو سنگین ترش نکنیم...
من همیشه میگم ما نسبت به آدمایی که باهاشون در ارتباطیم مسئولیم، به این فکر کنیم که نه تنها با این افکار و با این روحیه، چه قدر به آرامش و حالِ خوبِ اطرافیانمون تجاوز میکنیم، چه کارها که با این وجودِ پاک ولی مخدوش خودمون نمیکنیم که بیشتر از همه باهامون در ارتباطه...
علت این خداحافظی های ناگهانی رو نمیدونم، ولی خب قطعا دلایل محکمی پشتشه، امیدوارم خدا کلی عشق و شادی و سلامتی و محبت و تازگی بریزه تو وجودمون تا از شر این کالبدِ سیاهی که از غم و ناراحتی برای خودمون درست کردیم زودتر راحت بشیم -
آ ..نمیدونم حرفام، « نوشته ی با ارزش» محسوب میشن که اینجا بنویسمشون یا نه ولی الآن چیزایی که همیشه دلم میخواسته بگم رو، به عنوان یه کاربر خیلی معمولیِ این انجمن اینجا مینویسم:
.
اونموقع ها که تب و تاب کنکور خیلی بیشتر بود و خلاصه فشار و استرس همه رو تحت تأثیر قرار داده بود بحث هم خیلی بیشتر پیش میومد! سر چیزای خیلی بی اهمیت! چیزای قابل چشم پوشی! یا گاهی اوقات سر یه سری چیزایی که واقعا گفتنش هم عجیب و به دور از منطق به نظر میرسه!
.
مثلا یه بعد از ظهرِ چن نفر بخاطر بحث سر حذفِ فلان آیتم از انجمن هدر میرفت! به این جهت میگم هدر میرفت که واقعا اگه چن دقیقه با تمرکز فکر کنیم متوجه میشیم که این مسائل اصلا قابل بحث کردن نیستن. بعدشم مثلا دعوا میشد و اینکه آقا شما فلانید و بهمانید و آره یه قصد و غَرضی دارید که حذفش نمی کنید و فلان و اینا!
.
آیا وقتی انسان با چیزی مشکل داره، باید اونو منهدم کنه؟ باید حذفش کنه؟ باید نابودش کنه؟،،، اگه اون چیز، شخصی و فقط مختص به یه نفر باشه که قضیه فرق میکنه و به هر حال، اختیاریه و شخص میتونه نابودش کنه بره اصلا! (گرچه حلِ مشکل، خیلی منطقی تره) ولی وقتی اون قضیه و اون چیز، به تعداد بیشتر از یک نفر مربوط میشه آیا بخاطر عدم توانایی کنترل و مدیریت یک شخص، باید اون چیز برای همه تموم بشه؟ نابود بشه؟ حذف بشه؟ (جواب با خودتون!)
.
از اینا که بگذریم یه چیزی که منِ کاربر رو همیشه ناراحت میکرد و میکنه، این بود که فضای اینجا رو گاهی، اونقدر خاکستری میکنیم که به معنی حقیقی کلمه تهوع می گیریم دسته جمعی! (از فعلِ جمع استفاده میکنم تا بدونید خودمو مبرّا نمی دونم)،، مثلا تصور میکنیم اینجا یه باتلاقِ کهنه ست که ما سالیانِ ساله که اسیرش شدیم و در طلبِ خلاص شدن ازش هستیم در حالیکه هرچی دست و پا می زنیم فایده نداره! همیشه بحثِ رفتن که میشه درد و دل ها شروع میشه! که وای فلانی جان! والا منم شیش ماهه میخوام برم ولی هر کاری میکنم نمی تونم. منِ بی اراده ی فلانِ فلان، نمی تونم برم!
.
مگه انجمن زندانه که اینجور تصوری ازش داریم؟! مگه اسیر گرفتنمون؟! بابا تا بوده و نبوده خوشحالیا اینجا بوده، خنده ها اینجا بوده، عیدها، جشن ها، مناسبتها! یه کم یادمون بیاد خب! یه جوری حرف میزنیم از "رفتن و تا ابد نیامدن" که انگار یه عمری شکنجه شدیم اینجا! بعد مثلا یه جوریه که هر کی هم بتونه بیشتر نیاد، رکورد بزنه، قهرمانه!
.
واقعا عجیبه که همیشه دنبالِ خلاص شدنیم! دنبالِ "رفتن و هیچوقت برنگشتن" علتِ این تصور هم تقریبا واضحه! «افراط!» افراط در هر چیزی بَده! در دیانت، در سیاست، در روابط! من خودم اگه مجبور باشم از بین افراط و تفریط یکیو انتخاب کنم؛ قطعا یه آدمه تفریطی میشم؛ چون آدمِ افراطی، به مرور متوقع میشه! زیاده خواه میشه! ممکنه بخاطر تعدُدِ اعمال ، حس خود بزرگ بینی و ریاست طلبی بهش دست بده،،، و اینکه همیشه اذیت میشه چون توقعِ رفتارِ ایده آل از همه داره (نظر کاملا شخصی!) بخاطر این اینا رو نوشتم که بگم اگه ما افراط گر هستیم، متوقع نباشیم دیگه!چون دیگه اینجا، مشکل ماییم، نه بقیه!
.
بعد مثلا یکی پنج روزه اومده، هفتاد صفحه حرف زده بعد میگه وای معتاد شدم چه بَده آقا! خدافظ. (عُمراً بِره!) ،،، خب اصلا اگه بد میگذشت که همه ی اونایی که پست خدافظی میذاشتن، میرفتن و بر نمیگشتن هیچوقت! در حالیکه همه ی ما میدونیم بعد از اون پُستهای خدافظی، دقیقا چه اتفاقی میفته..!
.
بیاین تصمیم بگیریم اونقدری افراط نکنیم که بخوایم اینجور تصوراتی از انجمن توی ذهنمون داشته باشیم. که اونقدر حالمون بد نشه که همزمان عکس و امضا و بایو رو کنیم: "خدافظ تا ابد؛ حلالم کنید" و جملاتی از این قبیل... که فکر کنیم هر کی بره نیاد، خوش به حالشه. من همیشه به اونایی که اومدنشونو مدیریت میکنن، غبطه میخورم! نه اونایی که پُستهای خدافظی میذارن و چهار روز بعد بر میگردن و دوباره همون اتفاقات و همون پستها و همون خدافظی و حلال کنید و برو با خبرای خوب برگرد و فلان و اینا!
.
چند مدت قبل، من تحتِ یه فشار روحی بودم، با یکی دو تا از بچه ها هم صحبت کردیم راجع بش. خیلی سردرگم و مأیوس و خلاصه وضع بدی بود،، بعد دیدم بهترین راه اینه که یه مدت برم دور شم، انرژی منفیم نرسه! خلاصه رفتم و هم حال خودم بهتر شد هم حالِ بقیه رو بد نکردم. (البته منم سابقه ی گذاشتن پست خدافظی دارما؛ ولی از یه جایی به بعد، دیگه بی صدا رفتم) حالا مسئله خیلیم پُست و اینا نیست،، مسئله اینه که نگرشمون رو تغییر بدیم.
.
الآنم که دیگه خدا عنایت کرده، تابستونو رسونده خلاص شدیم دیگه واقعا خیلی بَده که بخوایم با این حرفها و خداحافظیا حالِ همو بد کنیم (منظورم اونایی هستن که اساساً حالشون بد میشه؛ وگرنه که برای خیلیا هم بی اهمیته)
.
خب دیگه اگه بیشتر از اینم طولانی شه کیفیت متن میاد پایین. من خودم رو در جایگاهی نمی بینم که بخوام نصیحت کنم یا خوب و بد تعیین کنم،، فقط حس کردم گفتنِ این حرفا میتونه اندکی موثر واقع بشه و باعث شه چند لحظه هر کسی که این پُست رو می بینه راجع بش یه کم فکر کنه.
.
آقای سلطانی، آقا مهدی،،، کاربرا همیشه شما رو با پُستها و بحثای باحالِ دو نفره تون دیدن؛ این پُستهای غم انگیز، یه کم عجیب و بعید بود... به هر حال، هرکسی مسئول زندگی خودشه، اما اگر دوباره با همون روحیه ی عالی برگردین اینجا، خیلی خوب میشه.
.
blue , @faezeh-r , @SenatoOor ، شاید فک کنین مثلا حالا که شما رفتین، منم میرم که خب باید بگم سخت در اشتباهید^^ برگردین ..در نهایت هم فقط میتونم بگم: من خود، به چشمِ خویشتن دیدم که جان (ها) یم میروند و اصلا قبول نیست آقا! :raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone:
.
گلنار
. -
-
یه سخنرانی توی TED دیدم.میگفت اهدافتون رو به کسی نگید چون وقتی به زبان میارید دیگران تحسینتون میکنن ذهن فکر میکنه اتفاق افتاده و تموم شده.تو ازمایش هاشون کسایی که از اهدافشون صحبت نمیکردن موفق بودن و بقیه نصفه کاره رها کرده بودن.گفتم شاید واستون جالب باشه.
-
کاش میتوانستم جلوی فکر کردنم را بگیرم! سعی میکنم. موفق میشوم، انگار کله ام پر از دود میشود، و باز از سر گرفته میشود،
"دود. فکر نکنم. نمیخواهم فکر کنم.
فکر میکنم که نمیخواهم فکر کنم. نباید به این فکر کنم که نمیخواهم فکر کنم. چون این هم باز یک جور فکر است."
پس هیچوقت تمامی ندارد؟!تهوع
| #ژان_پل_سارتر |
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
سلااامممم
هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن
گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن
بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون...
بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم
بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه...
بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن
بعضیاشون غمگینن
بعضیا بی حس و بی حالن
بعضیا خیلیی شادن
اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن
دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم)
و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه
منتظر عکس های زیباتون هستم
سلاام
خب پیرو این ژانر جدید شوخی با آقای گلزار منم تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم
میتونین از کارایی که میکنین چه ساده ، بامزه ، ادایی، سالم و... باشه عکس بزارین و ما را با خود آشنا کنید
منتظرتون هستیم
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دوازدهم @یازدهم @دهم
@تجربیا @ریاضیا @انسانیا
@دانشجویان-پیراپزشکی
@دانشجویان-پزشکی
@دانشجویان-مهندسی (آکیتو)
هاااعییی
آقا به پیشنهاد @Neo..... تصمیم گرفتم که براتون از طریقه گواهی نامه گرفتن بگم
البته اینم بگم که همه اینا با توجه به شهر خودمون و آموزشگاهی که من ثبت نام کردم هست.. ممکنه شهر شما فرق داشته باشه نمیدونم
اول از همه که برای ثبت نام رفتیم آموزشگاه. بهم گفتن باید کتاب آیین نامه رو برای کلاسای تئوری داشته باشم. حالا چه بخری چه از قبل داشته باشی. منم چون نداشتم خریدم.
بعد گفتن که باید اول بری احضار هویت و معاینه چشمی
برای احضار هویت، رفتیم پلیس +۱۰ . فقط یه چیز مهم که باید حواستون باشه اینه کهههه.. اونجا ازتون قراره عکس بگیرن. از این عکس یهوییا مثل کارت ملی مثل من نشین همینجوری برین الان عکس من یجوریه که انگار ام کلثومم نه پرنیا خلاصه به خودتون برسین و دخترا با خودتون مقنعه ببرین که از مقنعه شپشوی اونا استفاده نکنین. برای احضار هویت تاجایی که یادمه حتی ازتون میخوام که اسمتونو به انگلیسی بنویسین پس اگه نمیدونین املای انگلیسی اسمتونو، حتما یاد بگیرین چون دیگه ثبت میشه و تغییر نمیشه داد. بعد اینجا یه مبلغی هم ازتون پول میگیرن
برای معاینه چشمی هم که میگن کجا برین. اونجا هم ازتون گروه خونیتونو میپرسن (همینجوری شفاهی میپرسن پس مطمئن باشین از گروه خونیتونو. من خودم پارسال که رفته بودم، اشتباه گفته بودم و چند روز پیش تصحیح کردم). خلاصه درست بگین چون مهمه فرض کنین خدایی نکرده تصادف کنین بر حسب همین گروه خونیتونو میفهمن. بعد حالا معاینه چجوریه؟ یه معاینه چشمی میکنن.. (اگه عینکی باشین با عینک). بعد مثلا میگن با پاشنه راه برو و اینا. دقیق یادم نیست همه رو چون پارسال انجام دادم. اینجا هم یه مبلغی ازتون میگیرن. (اینسری رفتم برای همون تصحیح گروه خونی، رو دیوار زده بود ۲۴۰ هزار تومن فکر کنم. البته تصحیح گروه خونی هزینه ای نداشت.)
حالا که اینکارا رو کردین اموزشگاه زمان کلاسای تئوری رو میگه. اگر درست یادم باشه، ۸ جلسه کلا کلاس تئوری دارین که ۲ جلسش فنیه. (البته فنیش هم تئوریه). هر کلاس فکر کنم ۱ ساعته بود. بعضی آموزشگاه ها هم تئوریاشون اختیاره میتونین نرین ولی خب برا ما که اجباری بود.
اینم بگم که مثلا آموزشگاه ما برای شهریه (که در حال حاضر ۸۶۰۰ تومنه تقریبا)، یه مقدارشو گرفت و گفت میتونین بقیهشو بعدا تا جلسه ۶م کلاس عملیتون بدین بدین.
حالا که کلاس تئوری تموم شد، نوبت کلاس عملیه. جلسه آخر تئوری خودشون از ما پرسیدن اگه مربی خاصی مد نظرتون هست بگین. و خانما اگه مربی آقا میخوان، باید حتما یه همراه که درجه اول هم باشه داشته باشن. منم که گفتم خانم باشه
بعدش، مربی بهتون زنگ میرنه باهم هماهنگ میکنین برای کلاسای عملی. کلاسای عملی ۱۲ جلسه حدودا ۲ ساعته هست کلا. (البته ۲ ساعت باهاتون تمرین نمیکنن️ واسه من که مربیم ۱ ساعت و نیم تمرین میکرد️️️). ۱ جلسش هم تمرین تو شبه (که میگن اختیاریه و میتونین همون تو روز تمرینش کنین)
این ۱۲ جلسه هم به سلیقه مربیتونه که چجوری آموزش بده. برا من که تا ۳ جلسه اول، همه چیز یعنی دنده ۱ و ۲ و ۳ و پارک دوبل و دور دو فرمونه رو یاد داد و بقیه جلسات تمرین و تکرار بود. جلسه آخر هم تنرین تو شب بود که چراغای ماشین رو بهم یاد داد.
تو جلسه آخر، رفتیم آموزشگاه و باز از ما علاوه بر شهریه ای که دادیم پول خواستن یه ۵۰۰ و خوردی و یه ۲۰۰ و خوردی. جمعا ۸۳۵ میشد اگر یادم باشه.. برای کارکس ماردکس و این چرت و پرتا️ بعد به ما گفتن فلان روز برو فلان جا برای آزمون آیین نامه
برای آیین نامه که اصلا کتابی نخوندم. یه فایل هست ۲۰ سری آزمون آیین نامه اصلی توش هست. آزمونش ۳۰ سواله هست و تا ۳ غلط مجازی. بیشتر از ۳ تا، رد میشی و دوباره باید بری آموزشگاه یه فیش ۱۰۰۰ تومنی ازشون بگیری تا هفته بعد امتحان بدی. منم همون فایل رو خوندم و تو آزمون، یکی از همون سری هایی که تو فایل بود افتاد دست من و با ۱ غلط قبول شدم. یه نکته هم بگم که به هر نفر رندوم برگه ها رو داد یعنی تو و بغل دستیات برگه مشابهی ندارین. یکی از اون ۲۰ سری به هر کدومتون اقتاده. پس خیلی به فکر تقلب از بقیه نباشین اما خود سرهنگه افسره چیه، خلاصه اونی که میخواست ازمون آزمون بگیره قبل شروع امتحان چند تا سوال پر تکرار رو به ما رسونده بود و سر آزمون به بچه ها کمک میکرد هر چند به من کمک نکرد گگگ
بعد دوباره رفتیم آموزشگاه برای گرفتن نوبت آزمون شهری. ۲۵۰ تومن باز از ما پول گرفتن بخاطر هزینه ماشین آزمون که ما این پول رو دادیم و روز آزمون رفتیم محل قرار من و افسر
بار اول، افتادم با آشغال ترین و ملعون ترین افسر قائمشهر که به حروم خوریش معروفه. نفر آخر نشستم پشت فرمون. دو قدم رفتم جلو گفت بزن دنده دو منم گاز دادم و زدم، بعد یهو گفت گاز کم دادی. ردی :| هر چی هم گفتم آقا شما بزار من یکم برم مگه میشه ۱۰ مترم نرفتم منو رد کنی که اوشون گوشش بدهکار نبود.
خلاصه، وقتی بار اول رد بشی، یه جلسه تمرین اجباری داری. (بحاطر همینه که بار اول معمولا رد میکنن). ماهم رفتیم آموزشگاه یه ۶۰۰ هزار تومن برای تمرین و یه ۲۵۰ هزار تومن برای هزینه ماشین آزمون و یه ۱۰۰۰ تومن برای رد شدنم ازمون گرفتن یه جلسه تمرینم رفتیم و باز هفته بعد رفتیم آزمون
این سری هم که متاسفانه استرس فراواااان داشتم. نفر اول کنار افسر نشستم و قشنگ قفل کرده بودم. تا نشستم گفت اون جلو ماشینه رو دوبل بگیر. منم رفتم ولی خب دوبلم خراب شد و خوردم به جدول و همونجا پیادم کرد. امااا این سری برای ۱ جلسه تمرین اختیاری زد که منم نرفتم و خودم با ماشینم تمرین کردم.
رفتیم باز آموزشگاه و ۲۵۰ هزار تومن برا ماشین و ۱۰۰۰ تومن برا رد شدنم گرفت. بعد اومدیم برای سری سوم
سری سوم من زرنگ بازی دراوردم. آزمونم ۱۰ شروع میشد منم ۶ صبح با ماشین خودمون رفتم تمرین. که استرسم کمتر شد. بعدشم ۱ ساعت قبل آزمون پروپرانول با دوز ۱۰ هم خوردم که دیگه محکم کاری بشه و بخاطر استرس رد نشم
سری سوم، نفر دوم رفتم. اول از همه بگم چون از سری پیش ترس داشتم که پارک دوبلو خراب کنم، از بچه ها روش پارک دوبلشونو پرسیدم. بعد با یه گروه از بچه ها که همونجا رفیق شده بودیم هماهنگ شدیم که با چه ترتیبی بریم بشینیم. (بعضی افسرا میگن هر کی میخواد بشینه. اما بعضیا از رو لیستشون به ترتیب میخونن). خلاصه نفر اول دوبل رفت ماشینو و قبول شد (البته با اینکه بار اولش بود و اولش خورد به جدول، افسر بهش گفت بهت یه فرصت دیگه میدم و همینو دوباره برو. دوباره رفت و قبولش کرد). افسر بهم گفت همینو از پارک خارج شو و دوباره دوبل برو. منم همینکارو کردم و حتی وسطش خاموش کردم (چون ماشینش کولرش روشن بود و خب، فشار زیادی به ماشین اومده بود و نباید طبق عادتم با نیم کلاچ خالی عقب میرفتم. تو اینجور مواقع حتما باید یه ذره گاز داد). منم اصصصلا خودمو نباختم و با ریلکسی تمام دنده رو خلاص کردم و دوباره استارت زدم و پارکمو کامل کردم.
و قبول شدم
بعد قبولی، رفتم آموزشگاه کاردکس اینامو تحویل دادم و حدس بزنین چی شد؟ بااااز هم ۲۴۵ هزار تومن ازم پول گرفتن بخاطر هزینه پست گواهی نامه بعد گفتن ۱ ماه تا ۱.۵ ماه دیگه میاد که ماهم الان منتظریم ببینیم ایشالله موقع اومدن گواهی نامه هم ازمون پولی میگیرن یا نه
حالا فعلا این مقدار تجربه رو داشته باشین تا فکر کنم ببینم چه جزئیات دیگه ای یادمه شماهم سوالی داشتیم حتتتما بپرسییین و راننده های دیگه حتما تجربیاتتونو در اختیار بزارین
@دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-مهندسی @دانشجویان-پیراپزشکی @دانشجویان-پزشکی @فارغ-التحصیلان-آلاء
خب با یه چالش خوب اومدم سراغتون
نفر اول ٬ %(#ff0000)[بیست حقیقت] از خودشو میگه و بعد ٬ نام کاربری کسی که میخوادو زیر پستش تگ میکنه .
من ( یا اگه خواست خودش ) به اون کاربر آدرس اینجا رو پ.خ میدیم و باخبرشون میکنیم که شما ازشون چی خواستین ؛ این به این معنیه که به گفتن بیست حقیقتِ خودش دعوت شده(البته امیدوارم تگا برای همه کار کنن )
پس اونم میاد و بیستای خودشو میگه و نام نفر بعدی رو زیر پستش میاره تا دوباره....
حـــــالا موضوع اصلی اینجـاست ؛ خیلیا شاید بگن.. بیست حقیقت از چی ؟
این بیست حقیقت میتونه راجب %(#0099ff)[خودتون] ٬ %(#e100ff)[اعتقاداتتون] به %(#00ccff)[موضوعات مختلف] ٬ %(#9900ff)[علاقتون به جایی]٬ کسی ٬ انجام کاری ٬ چیزی یا شایدم %(#00ff09)[استعدادا و طـــرز فکرو]...... باشه ! در کل چیزایی که فکر میکنید جالبه بقیه راجبتون بدونن....درسته اولش شاید آسون نباشه ٬ اما خوب میشه یه نگاهی به نکته ها وچیزایی که از خودمون میدونیم بندازیم.
**اگه بیشتر از یه بار دعوت شدین میتونین بیستای دیگه بنویسین ( که یکم سخته ) یا فقطـــ بیاین و اسم کاربری رو که میخواین بنویسین یا اصلا کلا کاری نکنین
پس همتون بیست حقیقتِ خودتونو آماده کنین که شاید شما هم به رو کردنش دعوت بشین !
خب به عنوان نفر اول دعوت میکنم از آدمین هامون خب هر کدوم خواستید تشوریف بیارید
@alireza_ysf75 @فااطمه @بهاره @M.an
اخراج نشوم صلوات
خبببب سلاممم چطورین؟
خیلی یهویی ایده ان تاپیک به ذهنم رسید و راستش رو بخواید اصلا چک نکردم ببینم یه همچین چیز فعالی داریم یا نه:)))))
ماجرا از چه قراره؟
آقا اگه هررررر نکته گرامری، اصطلاح، ضرب المثل، لغت یا هرررررررررر چیزِ اینجوریِ انگلیسیِ جالبی خوندین یا بلد بودین بیایین اینجا با هم دیگه به اشتراک بذاریم هر از گاهی🫠
اینکه چقدر و مطلب و نکته ساده است یا پیچیده است واقعا واقعا فرقی نداره و مشکلی ایجاد نمی کنه... خلاصه اینکه راحت باشین...
راحت و فعاااااااااال
دعوت می کنم از: همه تون:)
-کنارهم کلی چیز میز یاد میگیرم:)
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@تجربیا
@انسانیا
@ریاضیا
@همیار
@فارغ-التحصیلان-آلاء
سلام به یاران جــان
به %(#ff00ff)[کـــافه میـــم] خوش اومدین..
توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود
دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[متــن های ادبــی] بفرستین
ما نمیتونستیم توی تاپیک شعــردانه متن ادبی بفرستیم
توی تاپیک خــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه
و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن
همگی خوش اومدین..
%(#0000ff)[اسپم ممنوعه]
و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن
@M-an
%(#7f7fff)[_________________________________]
خب خب
دعوت میکنم از :
@خانوم
@dlrm
@اکالیپتوس
@revival
@گونش
@Saahaar
@sheyda-fkh
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
%(#1fb5ad)[سلام رفیق رفقا]:)
حال دلاتون آروم...
همون طور که از اسم تاپیک پیداست این تاپیک مخصوص "%(#b51f1f)[پادکست]" هستش:)
این تاپیک رو زدیم که از این به بعد توی تایمایی که حسِ درستون نیست و حال گوش کردن به هیچ آهنگی رو ندارین،پادکست های اینجا رو پلی کنید، سرتون رو بذارید روی دستتون و چشماتون رو ببندین و یکم ریلکس کنید:)
این تاپیک جای آهنگ %(#d66666)[نیست] ما آهنگ هامون رو اینجا میذاریم
این تاپیک جای شعر %(#d66666)[نیست] ما شعرهامون رو اینجا میذاریم
اینجا صرفا تاپیکیِ برای دکلمه و پادکست هایی که به نظرتون میتونه حالِ دل رو خوب کنه و شایدم چند دقیقه ای به فکر وابدارتمون:))
حتی این پادکست هارو میشه شب قبل خواب هم گوش داد و جای فکر کردن به مشکلات روزانه یکم غرق متن و صدای گوینده شد:)
پس...
بسم الله
دعوت می کنم از:
@ادمین هامون
@ناظم های منظممون:))
@همیار های باهوشمون
@فارغ-التحصیلان-آلاء که چقدم بح بح
@دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا که خیلی خفنیم :))
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا که شمام خفنید :))
@رتبه-های-انجمن-آلاء که موجب افتخارمونین
@خیرین-کوچک-دریا-دل که آلاء رو به شما هم مدیونیم:)
و همه ی @دانش-آموزان-آلاء
تشکر هم بکنم از @آسمان-آبی واسه مهربونیش و پیشنهاد خفنش جات جات
و امیدوارم تاپیک رو نبندن بچه های بالا @ادمین