هرچی تو دلته بریز بیرون 2
-
joy :smiling_face_with_open_mouth_closed_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_closed_eyes:
-
من برم دوستان
روزخوش همه
فعلا
یاعلی@faezeh-lay در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
من برم دوستان
روزخوش همه
فعلا
یاعلی:face_savouring_delicious_food:
-
عاشق باش
عاشقانه زندگی کن
محبتت رو به پاش بریز
یا خوش شانس هست یو خوش به حالت میشود:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
یا بد شانس هستی و
باید مهریه بدی و بیافتی زندان و ...
ولی در هر حالت
یک روز با عشق زیستم بهتر از صد روز بی عشق زیستن...
عاشق باش
عاشقانه زندگی کن
عاشقانه جان بده
ولی بدون عاشق هیچوقت نمیمیره.... -
%(#00c8ff)[هر که هستی باش ...]
اسم همبازی بچگیهایم هانیه بود ... هانیه با «ه» دو چشم.آخر میدانید؟ خیلی از هانیهها به یک چشم یا دو چشم بودن اول اسمشان حساساند.البته تعداد چشمها مهم نیست.مهم این است که بابای من تا اسم هانیه میآمد،هنوز حرف از دهن من درنیامده جملهی همیشگیاش را تکرار میکرد: «شاید هانیه بخواد بره تو چاه. تو هم باس بری؟» و من هیچوقت نمیفهمیدم بین اینکه من هم دوست دارم مثل هانیه فوتبال بازی کنم یا مثل هانیه بروم استخر یا مثل هانیه موهایم را دماسبی ببندم، با رفتن توی چاه چه ربطی وجود دارد.
اما اوضاع همینطور نماند. هانیه بزرگ شد. من هم همینطور. هانیه چشمهایش را بست و من چشمهایم از «دو چشم» هانیه هم گشادتر شد. او مثل بقیهی آدمهایی که دوست داشتند بروند توی چاه، راه آنها را گرفت و ادامه داد. من سعی کردم بگردم و راه خودم را پیدا کنم. سعی کردم هانیه را بیخیال شوم. سعی کردم اگر دلم میخواهد طور خاصی رفتار کنم، همان کار را بکنم. اگر دوست دارم مدل خاصی لباس بپوشم، همانطور بپوشم. اگر دوست دارم با آدمهای خاصی رابطه داشته باشم، خب داشته باشم! اصلا به من چه که بقیه دوست دارند وسط حرفزدنشان به جای «عزیزم» بگویند «عجیجم!»، به من چه که بقیه دلشان میخواهد از اول مهر بوتهای تا بالای زانو بپوشند و از اول فروردین صندل بی در و پیکر. به من چه که یکسری آدمها با یکسری آدمهای دیگر مشکلدارند. اصلا به درک که بقیه دارند چه کار میکنند. به درک که چه چیزی مد شده و چه چیزی از مد افتاده. به درک که اگر فلان کار را بکنم، مسخرهام میکنند.
من همینم که هستم و خیلی وقتها به این فکر میکنم که اگر هر کس همانی باشد که هست، دنیا چه شکلی میشود. گاهی خسته میشوم از دیدن آدمهای شبیه هم. از دیدن آدمهای شبیه هانیه حتی! ببینم، نکند من هم دارم مثل بقیهی آدمها تریپ خود باحال پنداری برمیدارم؟ زیاد که حرف نزدم، زدم؟ باشد، باشد، الان تمامش میکنم. همین حالاست که بابا کلهاش را بکند توی اتاق و بپرسد: «چیکار میکنی تق تق نصف شبی؟» و بعد که بگویم: «بابا. نصف شب نیست که. همه بیدارن!» مثل همان روزها داد بزند: «%(#00c8ff)[همه شاید بخوان برن تو چاه. تو هم باس بری؟!]»%(#00c8ff)[#نیلوفر نیک بنیاد]
-
%(#00c8ff)[هر که هستی باش ...]
اسم همبازی بچگیهایم هانیه بود ... هانیه با «ه» دو چشم.آخر میدانید؟ خیلی از هانیهها به یک چشم یا دو چشم بودن اول اسمشان حساساند.البته تعداد چشمها مهم نیست.مهم این است که بابای من تا اسم هانیه میآمد،هنوز حرف از دهن من درنیامده جملهی همیشگیاش را تکرار میکرد: «شاید هانیه بخواد بره تو چاه. تو هم باس بری؟» و من هیچوقت نمیفهمیدم بین اینکه من هم دوست دارم مثل هانیه فوتبال بازی کنم یا مثل هانیه بروم استخر یا مثل هانیه موهایم را دماسبی ببندم، با رفتن توی چاه چه ربطی وجود دارد.
اما اوضاع همینطور نماند. هانیه بزرگ شد. من هم همینطور. هانیه چشمهایش را بست و من چشمهایم از «دو چشم» هانیه هم گشادتر شد. او مثل بقیهی آدمهایی که دوست داشتند بروند توی چاه، راه آنها را گرفت و ادامه داد. من سعی کردم بگردم و راه خودم را پیدا کنم. سعی کردم هانیه را بیخیال شوم. سعی کردم اگر دلم میخواهد طور خاصی رفتار کنم، همان کار را بکنم. اگر دوست دارم مدل خاصی لباس بپوشم، همانطور بپوشم. اگر دوست دارم با آدمهای خاصی رابطه داشته باشم، خب داشته باشم! اصلا به من چه که بقیه دوست دارند وسط حرفزدنشان به جای «عزیزم» بگویند «عجیجم!»، به من چه که بقیه دلشان میخواهد از اول مهر بوتهای تا بالای زانو بپوشند و از اول فروردین صندل بی در و پیکر. به من چه که یکسری آدمها با یکسری آدمهای دیگر مشکلدارند. اصلا به درک که بقیه دارند چه کار میکنند. به درک که چه چیزی مد شده و چه چیزی از مد افتاده. به درک که اگر فلان کار را بکنم، مسخرهام میکنند.
من همینم که هستم و خیلی وقتها به این فکر میکنم که اگر هر کس همانی باشد که هست، دنیا چه شکلی میشود. گاهی خسته میشوم از دیدن آدمهای شبیه هم. از دیدن آدمهای شبیه هانیه حتی! ببینم، نکند من هم دارم مثل بقیهی آدمها تریپ خود باحال پنداری برمیدارم؟ زیاد که حرف نزدم، زدم؟ باشد، باشد، الان تمامش میکنم. همین حالاست که بابا کلهاش را بکند توی اتاق و بپرسد: «چیکار میکنی تق تق نصف شبی؟» و بعد که بگویم: «بابا. نصف شب نیست که. همه بیدارن!» مثل همان روزها داد بزند: «%(#00c8ff)[همه شاید بخوان برن تو چاه. تو هم باس بری؟!]»%(#00c8ff)[#نیلوفر نیک بنیاد]
-
%(#00c8ff)[هر که هستی باش ...]
اسم همبازی بچگیهایم هانیه بود ... هانیه با «ه» دو چشم.آخر میدانید؟ خیلی از هانیهها به یک چشم یا دو چشم بودن اول اسمشان حساساند.البته تعداد چشمها مهم نیست.مهم این است که بابای من تا اسم هانیه میآمد،هنوز حرف از دهن من درنیامده جملهی همیشگیاش را تکرار میکرد: «شاید هانیه بخواد بره تو چاه. تو هم باس بری؟» و من هیچوقت نمیفهمیدم بین اینکه من هم دوست دارم مثل هانیه فوتبال بازی کنم یا مثل هانیه بروم استخر یا مثل هانیه موهایم را دماسبی ببندم، با رفتن توی چاه چه ربطی وجود دارد.
اما اوضاع همینطور نماند. هانیه بزرگ شد. من هم همینطور. هانیه چشمهایش را بست و من چشمهایم از «دو چشم» هانیه هم گشادتر شد. او مثل بقیهی آدمهایی که دوست داشتند بروند توی چاه، راه آنها را گرفت و ادامه داد. من سعی کردم بگردم و راه خودم را پیدا کنم. سعی کردم هانیه را بیخیال شوم. سعی کردم اگر دلم میخواهد طور خاصی رفتار کنم، همان کار را بکنم. اگر دوست دارم مدل خاصی لباس بپوشم، همانطور بپوشم. اگر دوست دارم با آدمهای خاصی رابطه داشته باشم، خب داشته باشم! اصلا به من چه که بقیه دوست دارند وسط حرفزدنشان به جای «عزیزم» بگویند «عجیجم!»، به من چه که بقیه دلشان میخواهد از اول مهر بوتهای تا بالای زانو بپوشند و از اول فروردین صندل بی در و پیکر. به من چه که یکسری آدمها با یکسری آدمهای دیگر مشکلدارند. اصلا به درک که بقیه دارند چه کار میکنند. به درک که چه چیزی مد شده و چه چیزی از مد افتاده. به درک که اگر فلان کار را بکنم، مسخرهام میکنند.
من همینم که هستم و خیلی وقتها به این فکر میکنم که اگر هر کس همانی باشد که هست، دنیا چه شکلی میشود. گاهی خسته میشوم از دیدن آدمهای شبیه هم. از دیدن آدمهای شبیه هانیه حتی! ببینم، نکند من هم دارم مثل بقیهی آدمها تریپ خود باحال پنداری برمیدارم؟ زیاد که حرف نزدم، زدم؟ باشد، باشد، الان تمامش میکنم. همین حالاست که بابا کلهاش را بکند توی اتاق و بپرسد: «چیکار میکنی تق تق نصف شبی؟» و بعد که بگویم: «بابا. نصف شب نیست که. همه بیدارن!» مثل همان روزها داد بزند: «%(#00c8ff)[همه شاید بخوان برن تو چاه. تو هم باس بری؟!]»%(#00c8ff)[#نیلوفر نیک بنیاد]
@dr-saraaa بسیارررر زیبا
-
Vezra
مبیناااااا
چشاتون قشنگ میخونه بهترینا
-
%(#00c8ff)[هر که هستی باش ...]
اسم همبازی بچگیهایم هانیه بود ... هانیه با «ه» دو چشم.آخر میدانید؟ خیلی از هانیهها به یک چشم یا دو چشم بودن اول اسمشان حساساند.البته تعداد چشمها مهم نیست.مهم این است که بابای من تا اسم هانیه میآمد،هنوز حرف از دهن من درنیامده جملهی همیشگیاش را تکرار میکرد: «شاید هانیه بخواد بره تو چاه. تو هم باس بری؟» و من هیچوقت نمیفهمیدم بین اینکه من هم دوست دارم مثل هانیه فوتبال بازی کنم یا مثل هانیه بروم استخر یا مثل هانیه موهایم را دماسبی ببندم، با رفتن توی چاه چه ربطی وجود دارد.
اما اوضاع همینطور نماند. هانیه بزرگ شد. من هم همینطور. هانیه چشمهایش را بست و من چشمهایم از «دو چشم» هانیه هم گشادتر شد. او مثل بقیهی آدمهایی که دوست داشتند بروند توی چاه، راه آنها را گرفت و ادامه داد. من سعی کردم بگردم و راه خودم را پیدا کنم. سعی کردم هانیه را بیخیال شوم. سعی کردم اگر دلم میخواهد طور خاصی رفتار کنم، همان کار را بکنم. اگر دوست دارم مدل خاصی لباس بپوشم، همانطور بپوشم. اگر دوست دارم با آدمهای خاصی رابطه داشته باشم، خب داشته باشم! اصلا به من چه که بقیه دوست دارند وسط حرفزدنشان به جای «عزیزم» بگویند «عجیجم!»، به من چه که بقیه دلشان میخواهد از اول مهر بوتهای تا بالای زانو بپوشند و از اول فروردین صندل بی در و پیکر. به من چه که یکسری آدمها با یکسری آدمهای دیگر مشکلدارند. اصلا به درک که بقیه دارند چه کار میکنند. به درک که چه چیزی مد شده و چه چیزی از مد افتاده. به درک که اگر فلان کار را بکنم، مسخرهام میکنند.
من همینم که هستم و خیلی وقتها به این فکر میکنم که اگر هر کس همانی باشد که هست، دنیا چه شکلی میشود. گاهی خسته میشوم از دیدن آدمهای شبیه هم. از دیدن آدمهای شبیه هانیه حتی! ببینم، نکند من هم دارم مثل بقیهی آدمها تریپ خود باحال پنداری برمیدارم؟ زیاد که حرف نزدم، زدم؟ باشد، باشد، الان تمامش میکنم. همین حالاست که بابا کلهاش را بکند توی اتاق و بپرسد: «چیکار میکنی تق تق نصف شبی؟» و بعد که بگویم: «بابا. نصف شب نیست که. همه بیدارن!» مثل همان روزها داد بزند: «%(#00c8ff)[همه شاید بخوان برن تو چاه. تو هم باس بری؟!]»%(#00c8ff)[#نیلوفر نیک بنیاد]
@dr-saraaa در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
%(#00c8ff)[هر که هستی باش ...]
اسم همبازی بچگیهایم هانیه بود ... هانیه با «ه» دو چشم.آخر میدانید؟ خیلی از هانیهها به یک چشم یا دو چشم بودن اول اسمشان حساساند.البته تعداد چشمها مهم نیست.مهم این است که بابای من تا اسم هانیه میآمد،هنوز حرف از دهن من درنیامده جملهی همیشگیاش را تکرار میکرد: «شاید هانیه بخواد بره تو چاه. تو هم باس بری؟» و من هیچوقت نمیفهمیدم بین اینکه من هم دوست دارم مثل هانیه فوتبال بازی کنم یا مثل هانیه بروم استخر یا مثل هانیه موهایم را دماسبی ببندم، با رفتن توی چاه چه ربطی وجود دارد.
اما اوضاع همینطور نماند. هانیه بزرگ شد. من هم همینطور. هانیه چشمهایش را بست و من چشمهایم از «دو چشم» هانیه هم گشادتر شد. او مثل بقیهی آدمهایی که دوست داشتند بروند توی چاه، راه آنها را گرفت و ادامه داد. من سعی کردم بگردم و راه خودم را پیدا کنم. سعی کردم هانیه را بیخیال شوم. سعی کردم اگر دلم میخواهد طور خاصی رفتار کنم، همان کار را بکنم. اگر دوست دارم مدل خاصی لباس بپوشم، همانطور بپوشم. اگر دوست دارم با آدمهای خاصی رابطه داشته باشم، خب داشته باشم! اصلا به من چه که بقیه دوست دارند وسط حرفزدنشان به جای «عزیزم» بگویند «عجیجم!»، به من چه که بقیه دلشان میخواهد از اول مهر بوتهای تا بالای زانو بپوشند و از اول فروردین صندل بی در و پیکر. به من چه که یکسری آدمها با یکسری آدمهای دیگر مشکلدارند. اصلا به درک که بقیه دارند چه کار میکنند. به درک که چه چیزی مد شده و چه چیزی از مد افتاده. به درک که اگر فلان کار را بکنم، مسخرهام میکنند.
من همینم که هستم و خیلی وقتها به این فکر میکنم که اگر هر کس همانی باشد که هست، دنیا چه شکلی میشود. گاهی خسته میشوم از دیدن آدمهای شبیه هم. از دیدن آدمهای شبیه هانیه حتی! ببینم، نکند من هم دارم مثل بقیهی آدمها تریپ خود باحال پنداری برمیدارم؟ زیاد که حرف نزدم، زدم؟ باشد، باشد، الان تمامش میکنم. همین حالاست که بابا کلهاش را بکند توی اتاق و بپرسد: «چیکار میکنی تق تق نصف شبی؟» و بعد که بگویم: «بابا. نصف شب نیست که. همه بیدارن!» مثل همان روزها داد بزند: «%(#00c8ff)[همه شاید بخوان برن تو چاه. تو هم باس بری؟!]»%(#00c8ff)[#نیلوفر نیک بنیاد]
زیبا بود
-
%(#00c8ff)[هر که هستی باش ...]
اسم همبازی بچگیهایم هانیه بود ... هانیه با «ه» دو چشم.آخر میدانید؟ خیلی از هانیهها به یک چشم یا دو چشم بودن اول اسمشان حساساند.البته تعداد چشمها مهم نیست.مهم این است که بابای من تا اسم هانیه میآمد،هنوز حرف از دهن من درنیامده جملهی همیشگیاش را تکرار میکرد: «شاید هانیه بخواد بره تو چاه. تو هم باس بری؟» و من هیچوقت نمیفهمیدم بین اینکه من هم دوست دارم مثل هانیه فوتبال بازی کنم یا مثل هانیه بروم استخر یا مثل هانیه موهایم را دماسبی ببندم، با رفتن توی چاه چه ربطی وجود دارد.
اما اوضاع همینطور نماند. هانیه بزرگ شد. من هم همینطور. هانیه چشمهایش را بست و من چشمهایم از «دو چشم» هانیه هم گشادتر شد. او مثل بقیهی آدمهایی که دوست داشتند بروند توی چاه، راه آنها را گرفت و ادامه داد. من سعی کردم بگردم و راه خودم را پیدا کنم. سعی کردم هانیه را بیخیال شوم. سعی کردم اگر دلم میخواهد طور خاصی رفتار کنم، همان کار را بکنم. اگر دوست دارم مدل خاصی لباس بپوشم، همانطور بپوشم. اگر دوست دارم با آدمهای خاصی رابطه داشته باشم، خب داشته باشم! اصلا به من چه که بقیه دوست دارند وسط حرفزدنشان به جای «عزیزم» بگویند «عجیجم!»، به من چه که بقیه دلشان میخواهد از اول مهر بوتهای تا بالای زانو بپوشند و از اول فروردین صندل بی در و پیکر. به من چه که یکسری آدمها با یکسری آدمهای دیگر مشکلدارند. اصلا به درک که بقیه دارند چه کار میکنند. به درک که چه چیزی مد شده و چه چیزی از مد افتاده. به درک که اگر فلان کار را بکنم، مسخرهام میکنند.
من همینم که هستم و خیلی وقتها به این فکر میکنم که اگر هر کس همانی باشد که هست، دنیا چه شکلی میشود. گاهی خسته میشوم از دیدن آدمهای شبیه هم. از دیدن آدمهای شبیه هانیه حتی! ببینم، نکند من هم دارم مثل بقیهی آدمها تریپ خود باحال پنداری برمیدارم؟ زیاد که حرف نزدم، زدم؟ باشد، باشد، الان تمامش میکنم. همین حالاست که بابا کلهاش را بکند توی اتاق و بپرسد: «چیکار میکنی تق تق نصف شبی؟» و بعد که بگویم: «بابا. نصف شب نیست که. همه بیدارن!» مثل همان روزها داد بزند: «%(#00c8ff)[همه شاید بخوان برن تو چاه. تو هم باس بری؟!]»%(#00c8ff)[#نیلوفر نیک بنیاد]
@dr-saraaa در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
%(#00c8ff)[هر که هستی باش ...]
اسم همبازی بچگیهایم هانیه بود ... هانیه با «ه» دو چشم.آخر میدانید؟ خیلی از هانیهها به یک چشم یا دو چشم بودن اول اسمشان حساساند.البته تعداد چشمها مهم نیست.مهم این است که بابای من تا اسم هانیه میآمد،هنوز حرف از دهن من درنیامده جملهی همیشگیاش را تکرار میکرد: «شاید هانیه بخواد بره تو چاه. تو هم باس بری؟» و من هیچوقت نمیفهمیدم بین اینکه من هم دوست دارم مثل هانیه فوتبال بازی کنم یا مثل هانیه بروم استخر یا مثل هانیه موهایم را دماسبی ببندم، با رفتن توی چاه چه ربطی وجود دارد.
اما اوضاع همینطور نماند. هانیه بزرگ شد. من هم همینطور. هانیه چشمهایش را بست و من چشمهایم از «دو چشم» هانیه هم گشادتر شد. او مثل بقیهی آدمهایی که دوست داشتند بروند توی چاه، راه آنها را گرفت و ادامه داد. من سعی کردم بگردم و راه خودم را پیدا کنم. سعی کردم هانیه را بیخیال شوم. سعی کردم اگر دلم میخواهد طور خاصی رفتار کنم، همان کار را بکنم. اگر دوست دارم مدل خاصی لباس بپوشم، همانطور بپوشم. اگر دوست دارم با آدمهای خاصی رابطه داشته باشم، خب داشته باشم! اصلا به من چه که بقیه دوست دارند وسط حرفزدنشان به جای «عزیزم» بگویند «عجیجم!»، به من چه که بقیه دلشان میخواهد از اول مهر بوتهای تا بالای زانو بپوشند و از اول فروردین صندل بی در و پیکر. به من چه که یکسری آدمها با یکسری آدمهای دیگر مشکلدارند. اصلا به درک که بقیه دارند چه کار میکنند. به درک که چه چیزی مد شده و چه چیزی از مد افتاده. به درک که اگر فلان کار را بکنم، مسخرهام میکنند.
من همینم که هستم و خیلی وقتها به این فکر میکنم که اگر هر کس همانی باشد که هست، دنیا چه شکلی میشود. گاهی خسته میشوم از دیدن آدمهای شبیه هم. از دیدن آدمهای شبیه هانیه حتی! ببینم، نکند من هم دارم مثل بقیهی آدمها تریپ خود باحال پنداری برمیدارم؟ زیاد که حرف نزدم، زدم؟ باشد، باشد، الان تمامش میکنم. همین حالاست که بابا کلهاش را بکند توی اتاق و بپرسد: «چیکار میکنی تق تق نصف شبی؟» و بعد که بگویم: «بابا. نصف شب نیست که. همه بیدارن!» مثل همان روزها داد بزند: «%(#00c8ff)[همه شاید بخوان برن تو چاه. تو هم باس بری؟!]»%(#00c8ff)[#نیلوفر نیک بنیاد]
عاالی بود سارا
-
@1540557162
این باز عکس عشقشو گذاشت
@faezeh-lay
-
%(#00c8ff)[هر که هستی باش ...]
اسم همبازی بچگیهایم هانیه بود ... هانیه با «ه» دو چشم.آخر میدانید؟ خیلی از هانیهها به یک چشم یا دو چشم بودن اول اسمشان حساساند.البته تعداد چشمها مهم نیست.مهم این است که بابای من تا اسم هانیه میآمد،هنوز حرف از دهن من درنیامده جملهی همیشگیاش را تکرار میکرد: «شاید هانیه بخواد بره تو چاه. تو هم باس بری؟» و من هیچوقت نمیفهمیدم بین اینکه من هم دوست دارم مثل هانیه فوتبال بازی کنم یا مثل هانیه بروم استخر یا مثل هانیه موهایم را دماسبی ببندم، با رفتن توی چاه چه ربطی وجود دارد.
اما اوضاع همینطور نماند. هانیه بزرگ شد. من هم همینطور. هانیه چشمهایش را بست و من چشمهایم از «دو چشم» هانیه هم گشادتر شد. او مثل بقیهی آدمهایی که دوست داشتند بروند توی چاه، راه آنها را گرفت و ادامه داد. من سعی کردم بگردم و راه خودم را پیدا کنم. سعی کردم هانیه را بیخیال شوم. سعی کردم اگر دلم میخواهد طور خاصی رفتار کنم، همان کار را بکنم. اگر دوست دارم مدل خاصی لباس بپوشم، همانطور بپوشم. اگر دوست دارم با آدمهای خاصی رابطه داشته باشم، خب داشته باشم! اصلا به من چه که بقیه دوست دارند وسط حرفزدنشان به جای «عزیزم» بگویند «عجیجم!»، به من چه که بقیه دلشان میخواهد از اول مهر بوتهای تا بالای زانو بپوشند و از اول فروردین صندل بی در و پیکر. به من چه که یکسری آدمها با یکسری آدمهای دیگر مشکلدارند. اصلا به درک که بقیه دارند چه کار میکنند. به درک که چه چیزی مد شده و چه چیزی از مد افتاده. به درک که اگر فلان کار را بکنم، مسخرهام میکنند.
من همینم که هستم و خیلی وقتها به این فکر میکنم که اگر هر کس همانی باشد که هست، دنیا چه شکلی میشود. گاهی خسته میشوم از دیدن آدمهای شبیه هم. از دیدن آدمهای شبیه هانیه حتی! ببینم، نکند من هم دارم مثل بقیهی آدمها تریپ خود باحال پنداری برمیدارم؟ زیاد که حرف نزدم، زدم؟ باشد، باشد، الان تمامش میکنم. همین حالاست که بابا کلهاش را بکند توی اتاق و بپرسد: «چیکار میکنی تق تق نصف شبی؟» و بعد که بگویم: «بابا. نصف شب نیست که. همه بیدارن!» مثل همان روزها داد بزند: «%(#00c8ff)[همه شاید بخوان برن تو چاه. تو هم باس بری؟!]»%(#00c8ff)[#نیلوفر نیک بنیاد]
@dr-saraaa
نایس
ولی نفهمیدم اخرش هانیه پرید تو چاه یا نه؟
:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: -
@dr-saraaa
نایس
ولی نفهمیدم اخرش هانیه پرید تو چاه یا نه؟
:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:@1540557162 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@dr-saraaa
نایس
ولی نفهمیدم اخرش هانیه پرید تو چاه یا نه؟
:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:مهم نیت عمله
-
@1540557162 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@dr-saraaa
نایس
ولی نفهمیدم اخرش هانیه پرید تو چاه یا نه؟
:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:مهم نیت عمله
joy
نیت ....
اره نیت عمل مهمه
باز ک عکس پروف رو برداشتی جواد
چی بگم -
joy
نیت ....
اره نیت عمل مهمه
باز ک عکس پروف رو برداشتی جواد
چی بگم