هرچی تو دلته بریز بیرون 2
-
Zahra M بسلامت نفسی
-
_MILAD_
:face_savouring_delicious_food: :face_savouring_delicious_food:
-
:face_savouring_delicious_food:
-
خب خب
برادران و خواهران ادم برفی همین الان یهویی -
داستانی از عرفا
میگویند که دو برادر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید.
روزی قافله ای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر میرفتند برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار میدهد تا در شهر به
برادرش برساند.
منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب میتواند کرد بی آنکه بریزد.
چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر میرسد و امانتی را می دهد برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان میکند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار میدهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد.
چون برادر غار نشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمی بیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی میرود.
در گوشه دکان چشم به برادر داشت و می بیند که برادر زرگرش بازوبندی از طلا را روی بازوی لخت زنی امتحان میکند، دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین میریزد و چون زرگر این را می بیند میگوید اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان و لمس آنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس؛ همه زاهد هستند...
و شعری از استاد سخن سعدی
شنیدم زاهدی در کوهساری
قناعت کرده از مردم به غاری
بدو گفتم چرا در شهر نائی
که از آزار غربت وا رهائی
بگفت آنجا پریرویان نغزند
چو گِل بسیار شد پیلان بلغزندحتما بخونید
-
داستانی از عرفا
میگویند که دو برادر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید.
روزی قافله ای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر میرفتند برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار میدهد تا در شهر به
برادرش برساند.
منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب میتواند کرد بی آنکه بریزد.
چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر میرسد و امانتی را می دهد برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان میکند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار میدهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد.
چون برادر غار نشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمی بیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی میرود.
در گوشه دکان چشم به برادر داشت و می بیند که برادر زرگرش بازوبندی از طلا را روی بازوی لخت زنی امتحان میکند، دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین میریزد و چون زرگر این را می بیند میگوید اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان و لمس آنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس؛ همه زاهد هستند...
و شعری از استاد سخن سعدی
شنیدم زاهدی در کوهساری
قناعت کرده از مردم به غاری
بدو گفتم چرا در شهر نائی
که از آزار غربت وا رهائی
بگفت آنجا پریرویان نغزند
چو گِل بسیار شد پیلان بلغزندحتما بخونید
-
سلام
فاطمه از امتحان برگشته
این دفعه 20 نمیشم
همش که نمیشه آدم 20 بشه یه نمره کم هم باید داشته باشه دیگه
(میشیند وساعتها برای نمره اش گریه میکند)
دیگه چه خبر دوستان؟ -
گذر کن این گذشته را...چرا که پرَیدن برُیدن میخواهد
از یک جایی دیگه باید قبول کنی پرواز کردن بال نمیخواد،آموزش نمیخواد،آسمون نمیخواد،دل و جرئت هم نمیخواد!اصل پرواز به پرنده شدنه!به ذات پرندگی، به جوهره صعود،به اون چیزی که تو دلت میگه وقت آسمونی شدنت رسیده!دلت رو آسمونی کن قبل از اینکه بلند پروازی کنی ...
#امیرمسعود_ضرابی
-
خوب یادم نیست
تا كجاها رفته بودم؛ خوب یادم نیست
این، كه فریادی شنیدم، یا هوس كردم،
كه كنم رو باز پس، روباز پس كردم.
پیش چشمم خفته اینك راه پیموده.
پهندشت برف پوشی راه من بوده.
گام های من بر آن نقش من افزوده.
چند گامی بازگشتم؛ برف می بارید.باز می گشتم.
برف می بارید.
جای پاها تازه بود اما،
برف می بارید.باز می گشتم،
برف می بارید.
جای پاها دیده می شد، لیك
برف می بارید.
باز می گشتم،
برف می بارید.جای پاها باز هم گوئی
دیده می شد، لیك
برف می بارید.
باز می گشتم،
برف می بارید.
برف می بارید. می بارید. می بارید . . .جای پاهای مرا هم برف پوشانده ست.
#اخوان_ثالث -
جالبه -
-
چه باحالن اینا:/
https://www.instagram.com/p/BcDJrYvhW15/?taken-by=nika_nikta -
@milad91
چیشده؟
-
چه باحالن اینا:/
https://www.instagram.com/p/BcDJrYvhW15/?taken-by=nika_nikta