Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Brite
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. دروس
  3. ادبیات و زبان فارسی
  4. اسلوب معادله ...
نهاد یا مسند ؟
AquaA
سلام تو جمله زیر کان سوخته را جان شد الان جان مسند هستش یا نهاد ؟ چجوری اینو تشخیص میدید؟ (تشخیص نهاد و ... بلدم اینجا مشکل خوردم ) @ریاضیا @تجربیا @دوازدهم
ادبیات و زبان فارسی
ادبیات
E.B.BUTTERFLYE
Topic thumbnail image
ادبیات و زبان فارسی
امتحان نهایی
منتظر ظهورم
سلام میشه بگین برای امتحان نهایی کودوم شعرها حفظیه؟ و اینکه قسمتی هست که حذف کرده باشن؟ بارم بندی درس ها چجوریه؟ من دوباره میخوام کنکور بدم و امتحانای نهایی رو باید شرکت کنم برا همین چیزی نمیدونم ممنون میشم کمکم کنین
ادبیات و زبان فارسی
ادبیات
E.B.BUTTERFLYE
Topic thumbnail image
ادبیات و زبان فارسی
این چیه؟
Hg L 0H
سلام مجدد مشت خونین قلبم داخل درس9 گفته میشه اضافه ی تشبیهی معنی جمله رو خوب متوجه نمیشم یا چی؟ چون من فکر کردم اضافه ی استعاره ایه و تشخیص یعنی قلب به انسانی تشبیه شده که مشت داره @دوازدهم @تجربیا @ریاضیا
ادبیات و زبان فارسی
چند سوال...
wanderingW
سلام توی این جمله که میگه تو از آن منی و من از آن. تو حذف فعل به قرینه لفظی نمیشه؟ یجا نوشته بود به قرینه معنایی حذف داریم درسته ؟ چرا؟ یه سوال دیگه میشه بگید تو این جمله جوان چرا مسند هست؟ عشق جاودانی همواره معشوق را جوان می‌بیند. @تجربیا @ریاضیا
ادبیات و زبان فارسی
نوع را
AquaA
[image: 1747637711673-93106a8f-c54d-46e8-806c-14123fc7c91f-image.png] سلام اینجا نوع را مفعولی هست یا فک اضافه ؟ چرا ؟ @تجربیا @ریاضیا @دوازدهم
ادبیات و زبان فارسی
نقش دستوری
آیلینآ
Topic thumbnail image
ادبیات و زبان فارسی
از کجا میشه فهمید؟
Hg L 0H
سلام داریم: زیبا ترین نواحیِ عالم نواحی میشه هسته زیبا ترین میشه صفت برای هسته اما عالم چطور صفته؟ @دوازدهم @تجربیا @ریاضیا
ادبیات و زبان فارسی
ادبیات
E.B.BUTTERFLYE
Topic thumbnail image
ادبیات و زبان فارسی
معنی و مفهوم
msoq sharifM
Topic thumbnail image
ادبیات و زبان فارسی
مجاز و کنایه
msoq sharifM
سلام خسته نباشید دوستان فرق بین مجاز و کنایه مگر این نیست که کنایه یه عبارته و مجاز یه کلمه هست اما پیش اومده که تو متن در پیز دیگه داره میگه مثلا عبارت سر و کله اش پیدا شد رو در نطر بگیرید چون یه عبارته فکر میکنم کنایه باشه اما در واقع مجازه چرا؟ یا مثلا اسم و رسم داشتن یه عبارته درسه؟ولی کنایه در نطر گرفته نشده و مجازه میشه توضیح بدید ولی مثلا رنگین بودن سفره کنایه از انواع مختلف غذا در نطر گرفته شده
ادبیات و زبان فارسی
ادبیات
E.B.BUTTERFLYE
Topic thumbnail image
ادبیات و زبان فارسی
تشبیه
msoq sharifM
Topic thumbnail image
ادبیات و زبان فارسی
سوال دستور
AquaA
[image: 1747333504968-1000013067-resized.jpg] سلام جواب این چی میشه ؟ من خودم گزینه دو زدم ولی خب غلط گرفته شده @ریاضیا @تجربیا
ادبیات و زبان فارسی
یه سوال کوچیک
Hg L 0H
Topic thumbnail image
ادبیات و زبان فارسی
ادبیات
._.Zahra.K.
Topic thumbnail image
ادبیات و زبان فارسی
ادبیات زمینه های مختلف
._.Zahra.K.
سلام این زمینه های حماسی داستانی قهرمانی و خرق عادت چی هستن و از کجا تشخیصشون بدم؟ توی یک سری درسای حماسی و شاهنامه اینا خیلی ازشون استفاده میشه اگه ویدیو یا چیزی رو هم می‌شناسید که خوب توضیح داده باشه ممنون میشم معرفی کنین @دانش-آموزان-آلاء @دوازدهم @یازدهم
ادبیات و زبان فارسی
نوع این وابسته وابسته
Anzw 18A
دوستان سلام چطورین؟ یه سوال کوچولو داشتم تو عبارت " معلم کلاس سوم و چهارم ابتدایی من"، کلمه "ابتدایی" وابسته وابسته از چه نوعیه؟! صفت مضاف الیهه برای کلاس؟ یا صفت صفته برای سوم و چهارم؟ @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا
ادبیات و زبان فارسی
ادبیات
E.B.BUTTERFLYE
Topic thumbnail image
ادبیات و زبان فارسی

اسلوب معادله ...

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده حل شده ادبیات و زبان فارسی
17 دیدگاه‌ها 6 کاربران 156 بازدیدها 4 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • محمدرضا درستیم محمدرضا درستی

    @danial-hosseiny
    آره از وزنش معلومه درست نیست
    اصل شعر اینه:
    عاقلان را تا در این موسم چو خود دیوانه دید
    بید مجنون، سجده ی شکری به جا آورده است

    S.daniyal hosseinyS آفلاین
    S.daniyal hosseinyS آفلاین
    S.daniyal hosseiny
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط S.daniyal hosseiny انجام شده
    #8

    محمدرضا درستی
    دقیقا.
    ممنون بابت نوشتن اصل بیت و جواب♥🤝🏻
    اگه میشه شاعر رو هم ذکر کنید.من خودم شعرش رو پیدا نکردم.
    Mahan Xodayi 2
    جوابی هم که آقامحمدرضا دادن درسته. چیزی اضافه‌تر ندارم که بگم.

    «لَقَد شَدَدتَ عَلَینا؟ إِلامَ تَعقِدُ؟ فَاحْلُل»

    محمدرضا درستیم 1 پاسخ آخرین پاسخ
    2
    • S.daniyal hosseinyS S.daniyal hosseiny

      محمدرضا درستی
      دقیقا.
      ممنون بابت نوشتن اصل بیت و جواب♥🤝🏻
      اگه میشه شاعر رو هم ذکر کنید.من خودم شعرش رو پیدا نکردم.
      Mahan Xodayi 2
      جوابی هم که آقامحمدرضا دادن درسته. چیزی اضافه‌تر ندارم که بگم.

      محمدرضا درستیم آفلاین
      محمدرضا درستیم آفلاین
      محمدرضا درستی
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #9

      @danial-hosseiny
      ارادتمندم 🙌
      والا دانیال جان شاعرش رو خودمم نمیدونم...فقط میدونم این بیت تو کنکور هنر سال 91 اومده بود

      S.daniyal hosseinyS 1 پاسخ آخرین پاسخ
      2
      • محمدرضا درستیم محمدرضا درستی

        @danial-hosseiny
        ارادتمندم 🙌
        والا دانیال جان شاعرش رو خودمم نمیدونم...فقط میدونم این بیت تو کنکور هنر سال 91 اومده بود

        S.daniyal hosseinyS آفلاین
        S.daniyal hosseinyS آفلاین
        S.daniyal hosseiny
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #10

        محمدرضا درستی
        آها. خب پس هیچی. انگار توی این یه مورد ناکام موندیم😂
        متأسفانه خیلی از ابیات توی اینترنت هم حتی پیدا نمیشن.
        مشتاق بودم باقی شعر رو هم بخونم...
        در هر صورت ممنونم ازت♥

        «لَقَد شَدَدتَ عَلَینا؟ إِلامَ تَعقِدُ؟ فَاحْلُل»

        R 1 پاسخ آخرین پاسخ
        2
        • Maryam NateqiM آفلاین
          Maryam NateqiM آفلاین
          Maryam Nateqi
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Maryam Nateqi انجام شده
          #11
          این پست پاک شده!
          1 پاسخ آخرین پاسخ
          0
          • S.daniyal hosseinyS S.daniyal hosseiny

            محمدرضا درستی
            آها. خب پس هیچی. انگار توی این یه مورد ناکام موندیم😂
            متأسفانه خیلی از ابیات توی اینترنت هم حتی پیدا نمیشن.
            مشتاق بودم باقی شعر رو هم بخونم...
            در هر صورت ممنونم ازت♥

            R آفلاین
            R آفلاین
            Reyhaneh Moradi
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #12

            @danial-hosseiny
            سلام وقت بخیر
            شاعر کلیم کاشانی هستش
            اگر خواستین شعر رو براتون میذارم

            S.daniyal hosseinyS 1 پاسخ آخرین پاسخ
            3
            • S.daniyal hosseinyS S.daniyal hosseiny

              Mahan Xodayi 2
              مطمئنین اصل شعر همینه و غلط نیست؟

              Mahan Xodayi 2M آفلاین
              Mahan Xodayi 2M آفلاین
              Mahan Xodayi 2
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #13

              @danial-hosseiny بله مطمئنم

              ....صبر اوج احترام به حکمت خداست....

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              0
              • Mahan Xodayi 2M Mahan Xodayi 2 marked this topic as a question on
              • Mahan Xodayi 2M Mahan Xodayi 2 marked this topic as a regular topic on
              • R Reyhaneh Moradi

                @danial-hosseiny
                سلام وقت بخیر
                شاعر کلیم کاشانی هستش
                اگر خواستین شعر رو براتون میذارم

                S.daniyal hosseinyS آفلاین
                S.daniyal hosseinyS آفلاین
                S.daniyal hosseiny
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #14

                Reyhaneh Moradi
                سلام.
                اگر که لطف کنین بفرستین اینجا تا خود غزل اصلی توی تاپیک باشه، خیلی عالی میشه.

                «لَقَد شَدَدتَ عَلَینا؟ إِلامَ تَعقِدُ؟ فَاحْلُل»

                R محمدرضا درستیم 2 پاسخ آخرین پاسخ
                2
                • S.daniyal hosseinyS S.daniyal hosseiny

                  Reyhaneh Moradi
                  سلام.
                  اگر که لطف کنین بفرستین اینجا تا خود غزل اصلی توی تاپیک باشه، خیلی عالی میشه.

                  R آفلاین
                  R آفلاین
                  Reyhaneh Moradi
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #15

                  @danial-hosseiny

                  باد نوروزی ببستان مژده ها آورده است

                  بلبلان را مایه برگ و نوا آورده است

                  گل چها دربار خواهد داشت کز فیض بهار

                  هر کجا خاریست یک گلشن صفا آورده است

                  هر چه می آرد بهار از دیگری زیباترست

                  رونمائی از برای رونما آورده است

                  عاقلان را تا درین موسم چو خود دیوانه دید

                  بید مجنون سجده شکری بجا آورده است

                  هر متاعی را خریداریست در بازار عشق

                  گل همه برگ از سفر بلبل نوا آورده است

                  تا شود نظارگی بیگانه هوش و خرد

                  دیده نرگس نگاه آشنا آورده است

                  نو عروس لاله را وقف حنا بندان رسید

                  در میان، گل خورده خود را بجا آورده است

                  خار گشت از چرب نرمی رشته گلدسته ها

                  باغبان این سازگاری از کجا آورده است

                  یاسمن در محشر نشو و نمای بوستان

                  نامه ای چون روی ارباب وفا آورده است

                  زاری بلبل ز شوق گل بود پوشیده نیست

                  سبزه را مژگان تر یارب ز شوق نام کیست

                  بهر ضبط گوهر شبنم که زیب گلشن است

                  غنچه سرتاپا گریبان گل سراپا دامنست

                  یوسف گل در میان عصمت و تر دامنیست

                  کز پس و پیشست هر چاکی که در پیراهنست

                  چون نسوزد آتش غیرت سراپا شمع را

                  کز پر پروانه در پای شقایق خرمنست

                  سر بپیش افکنده نرگس فکر اینش برده است

                  کافتاب لاله چون دایم بشب آبستنست

                  رنگ و بوی لاله و گل را چه می سنجی بهم

                  از تن بیجان بسی ره تا بجان بی تنست

                  مفلسان باغ را بین غرق انعام بهار

                  سبزه کاتش زسر نگذشته سرو گلشنست

                  در لباس این رخصت عیش است کز نقاش صنع

                  لاله ساغر پیکر و نرگس صراحی گردنست

                  نیست شبنم اینکه تیغش را مرصع ساخته

                  حرف شادابی گلشن بر زبان سوسنست

                  سرو چون طاووس می بودی زپای خود خجل

                  گرنه جوش سبزه ساقش را بجای دامنست

                  سبزه را از بسکه سعی نامیه افراخته

                  در چمن هر دم غلط کرده بسروش فاخته

                  گل گرو از روی لیلی برده از خوش منظری

                  سبزه چون مژگان مجنون می نماید از تری

                  باغبان چون دید لطف طبع موزونان باغ

                  سرو را خضری تخلص داد و گلرا آذری

                  نوبهار از بسکه آمد مهربان در روزگار

                  غنچه را آورد باز از صنعت پیکانگری

                  عقده ها از بسکه وا شد زانبساط روزگار

                  مشکل ار از دست آید بازی انگشتری

                  غنچه و مینای می در کار هم خوش می کنند

                  بیزبان خنیاگری، بیدست پیراهن دری

                  زآب و رنگ لاله و گل نهرها بینی روان

                  در جهان آرا بپهنای خیابان هری

                  روز تا شب لاله زارش در نظر دارد سپهر

                  شام بردارد از آنرو نسخه نیک اختری

                  لطف خاک گلشنش زانسانکه از آسیب پا

                  گشته گلهای زمینش سربسر نیلوفری

                  تحفه دریا و کان مخزون جیب غنچه است

                  در بغل دارد دکان خویشتن را جوهری

                  برگ ناخن گشت و وا کرد از نقاب غنچه بند

                  پرده تقوی چو گل باید بیک جانب فکند

                  شمع گلبن هر قدر برگی که برمی آورد

                  از پی پروانه خود بال و پر می آورد

                  ناله بلبل ز بس در مغز گل جا کرده است

                  گر کسی گل را ببوید دردسر می آورد

                  سرو یک یک راز گلشن را بگوش ابر گفت

                  هر چه آنجا گفته او باران خبر می آورد

                  باغبان چشمش ز انوار تجلی پر شدست

                  یوسف گلرا از آن تاب نظر می آورد

                  سبزه را چون جوهر تیغست سجاده بر آب

                  پاکدامن رخت خود از آب بر می آورد

                  خار اگر بر روی بلبل می کشد تیغ جفا

                  در میان گل از وفاداری سپر می آورد

                  چشم بر راه بهار موکب شاهنشهیست

                  سرو کز دیوار گلشن سربدر می آورد

                  ظل حق صاحبقران ثانی و شاه جهان

                  رازدان آفرینش کار آگاه جهان

                  ای بصورت پادشاه پادشاهان آمده

                  وز ره معنی بعالم قطب دوران آمده

                  گوهر از رشک کلامت می درد بر خویشتن

                  زان صدف را جبه دایم بی گریبان آمده

                  تا نسیمی از قبولت بر گلستانها وزید

                  خار با گل خوش نما، چون چشم و مژگان آمده

                  میتراود از بلندیهای قدرت همچو ابر

                  کز پی اصلاح حال زیردستان آمده

                  از سرایتهای خلقت در سیاستگاه قرب

                  زخم تیغت همچو گل خونریز و خندان آمده

                  از پی دریوزه گوهر زدست و تیغ تو

                  زخم شمشیرت چو گل وا کرده دامان آمده

                  می شود سویش روان تیغ زبانها همچو موج

                  بسکه با طبعت سخن با آب حیوان آمده

                  جوی آب زندگی با عرض فیض دست تو

                  تنگ میدان تر بسی از نهر شریان آمده

                  از نثار عالم بالاست ما را هرچه هست

                  گر گهر اعلاست ور ادنا ز عمان آمده

                  گرنه تیغت را خدا مفتاح هر فتح آفرید

                  می گشائی چون هزاران قلعه را از یک کلید

                  ز آسمانت هر زمان امداد فتح دیگرست

                  چون ظفر لشکر کشد اقبال تو سردفترست

                  کشته تیغ جهادت دیرتر جان می دهد

                  تیغ روحش چون پرد کز خون پر و بالش پرست

                  چون نباشد در شکار مملکتها تیز پر

                  تیغ اقبال تو شهباز ظفر را شهپرست

                  هر چه از رایت رسد خورشید بردارد بتن

                  آینه روئین تنست و عاجز روشنگرست

                  ساحل دریای جودت از وفور تشنگان

                  پایمال آرزو چون آبگاه لشکرست

                  انتظام کار و بار روزگار از عدل تست

                  خط اگر کرسی نشین شد هم ز سعی مسطرست

                  هر رقم از جوهر تیغت گواه نصرتست

                  هست مضمونش یکی صد خط اگر بر محضرست

                  در بدن جائیکه گم کرده است خصم از هیبت

                  جسته اندر کوچه تیغت که آن روشنترست

                  صاحب بحر و بری از روی استحقاق وارث

                  دشمنت را چشم و لب قسمت ازین خشک و ترست

                  سایه پروردگاری، آفتاب عدل و داد

                  تا بقای صاحب سایه است عمر سایه باد

                  پادشاها شمع تیغت آفتاب آثار باد

                  بر زبانش هر چه گفتارست آن کردار باد

                  صفحه هر سینه کز مهر تو چون خورشید نیست

                  نزد اهل دل چو تقویم کهن بیکار باد

                  خواه روز و خواه شب از بهر پاس دولتت

                  دیده اقبال چون چشم زره بیدار باد

                  بر جراحتها که خصم از ناوکت برداشته

                  سبزه تیغت بجای مرهم زنگار باد

                  هر که چون گل نشکفد در نوبهار عدل تو

                  گریه اش لاینقطع چون خنده سوفار باد

                  از تف دل شمع گردد گر همه مژگان خصم

                  از نهیبت همچنان عالم بچشمش تار باد

                  تا نشان خار و گل باشد ببستان سخن

                  تیغ خورشید سخن خار سر دیوار باد

                  بر سر هر ماه تا گردون زند گل از هلال

                  هر سر سال از گل فتح نوت گلزار باد

                  S.daniyal hosseinyS 1 پاسخ آخرین پاسخ
                  3
                  • S.daniyal hosseinyS S.daniyal hosseiny

                    Reyhaneh Moradi
                    سلام.
                    اگر که لطف کنین بفرستین اینجا تا خود غزل اصلی توی تاپیک باشه، خیلی عالی میشه.

                    محمدرضا درستیم آفلاین
                    محمدرضا درستیم آفلاین
                    محمدرضا درستی
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #16

                    @danial-hosseiny
                    با اجازه ی خانم مرادی
                    این هم لینک خود شعر تو سایت گنجور هست
                    شعر
                    یه ترکیب بند طولانی🙄

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    1
                    • R Reyhaneh Moradi

                      @danial-hosseiny

                      باد نوروزی ببستان مژده ها آورده است

                      بلبلان را مایه برگ و نوا آورده است

                      گل چها دربار خواهد داشت کز فیض بهار

                      هر کجا خاریست یک گلشن صفا آورده است

                      هر چه می آرد بهار از دیگری زیباترست

                      رونمائی از برای رونما آورده است

                      عاقلان را تا درین موسم چو خود دیوانه دید

                      بید مجنون سجده شکری بجا آورده است

                      هر متاعی را خریداریست در بازار عشق

                      گل همه برگ از سفر بلبل نوا آورده است

                      تا شود نظارگی بیگانه هوش و خرد

                      دیده نرگس نگاه آشنا آورده است

                      نو عروس لاله را وقف حنا بندان رسید

                      در میان، گل خورده خود را بجا آورده است

                      خار گشت از چرب نرمی رشته گلدسته ها

                      باغبان این سازگاری از کجا آورده است

                      یاسمن در محشر نشو و نمای بوستان

                      نامه ای چون روی ارباب وفا آورده است

                      زاری بلبل ز شوق گل بود پوشیده نیست

                      سبزه را مژگان تر یارب ز شوق نام کیست

                      بهر ضبط گوهر شبنم که زیب گلشن است

                      غنچه سرتاپا گریبان گل سراپا دامنست

                      یوسف گل در میان عصمت و تر دامنیست

                      کز پس و پیشست هر چاکی که در پیراهنست

                      چون نسوزد آتش غیرت سراپا شمع را

                      کز پر پروانه در پای شقایق خرمنست

                      سر بپیش افکنده نرگس فکر اینش برده است

                      کافتاب لاله چون دایم بشب آبستنست

                      رنگ و بوی لاله و گل را چه می سنجی بهم

                      از تن بیجان بسی ره تا بجان بی تنست

                      مفلسان باغ را بین غرق انعام بهار

                      سبزه کاتش زسر نگذشته سرو گلشنست

                      در لباس این رخصت عیش است کز نقاش صنع

                      لاله ساغر پیکر و نرگس صراحی گردنست

                      نیست شبنم اینکه تیغش را مرصع ساخته

                      حرف شادابی گلشن بر زبان سوسنست

                      سرو چون طاووس می بودی زپای خود خجل

                      گرنه جوش سبزه ساقش را بجای دامنست

                      سبزه را از بسکه سعی نامیه افراخته

                      در چمن هر دم غلط کرده بسروش فاخته

                      گل گرو از روی لیلی برده از خوش منظری

                      سبزه چون مژگان مجنون می نماید از تری

                      باغبان چون دید لطف طبع موزونان باغ

                      سرو را خضری تخلص داد و گلرا آذری

                      نوبهار از بسکه آمد مهربان در روزگار

                      غنچه را آورد باز از صنعت پیکانگری

                      عقده ها از بسکه وا شد زانبساط روزگار

                      مشکل ار از دست آید بازی انگشتری

                      غنچه و مینای می در کار هم خوش می کنند

                      بیزبان خنیاگری، بیدست پیراهن دری

                      زآب و رنگ لاله و گل نهرها بینی روان

                      در جهان آرا بپهنای خیابان هری

                      روز تا شب لاله زارش در نظر دارد سپهر

                      شام بردارد از آنرو نسخه نیک اختری

                      لطف خاک گلشنش زانسانکه از آسیب پا

                      گشته گلهای زمینش سربسر نیلوفری

                      تحفه دریا و کان مخزون جیب غنچه است

                      در بغل دارد دکان خویشتن را جوهری

                      برگ ناخن گشت و وا کرد از نقاب غنچه بند

                      پرده تقوی چو گل باید بیک جانب فکند

                      شمع گلبن هر قدر برگی که برمی آورد

                      از پی پروانه خود بال و پر می آورد

                      ناله بلبل ز بس در مغز گل جا کرده است

                      گر کسی گل را ببوید دردسر می آورد

                      سرو یک یک راز گلشن را بگوش ابر گفت

                      هر چه آنجا گفته او باران خبر می آورد

                      باغبان چشمش ز انوار تجلی پر شدست

                      یوسف گلرا از آن تاب نظر می آورد

                      سبزه را چون جوهر تیغست سجاده بر آب

                      پاکدامن رخت خود از آب بر می آورد

                      خار اگر بر روی بلبل می کشد تیغ جفا

                      در میان گل از وفاداری سپر می آورد

                      چشم بر راه بهار موکب شاهنشهیست

                      سرو کز دیوار گلشن سربدر می آورد

                      ظل حق صاحبقران ثانی و شاه جهان

                      رازدان آفرینش کار آگاه جهان

                      ای بصورت پادشاه پادشاهان آمده

                      وز ره معنی بعالم قطب دوران آمده

                      گوهر از رشک کلامت می درد بر خویشتن

                      زان صدف را جبه دایم بی گریبان آمده

                      تا نسیمی از قبولت بر گلستانها وزید

                      خار با گل خوش نما، چون چشم و مژگان آمده

                      میتراود از بلندیهای قدرت همچو ابر

                      کز پی اصلاح حال زیردستان آمده

                      از سرایتهای خلقت در سیاستگاه قرب

                      زخم تیغت همچو گل خونریز و خندان آمده

                      از پی دریوزه گوهر زدست و تیغ تو

                      زخم شمشیرت چو گل وا کرده دامان آمده

                      می شود سویش روان تیغ زبانها همچو موج

                      بسکه با طبعت سخن با آب حیوان آمده

                      جوی آب زندگی با عرض فیض دست تو

                      تنگ میدان تر بسی از نهر شریان آمده

                      از نثار عالم بالاست ما را هرچه هست

                      گر گهر اعلاست ور ادنا ز عمان آمده

                      گرنه تیغت را خدا مفتاح هر فتح آفرید

                      می گشائی چون هزاران قلعه را از یک کلید

                      ز آسمانت هر زمان امداد فتح دیگرست

                      چون ظفر لشکر کشد اقبال تو سردفترست

                      کشته تیغ جهادت دیرتر جان می دهد

                      تیغ روحش چون پرد کز خون پر و بالش پرست

                      چون نباشد در شکار مملکتها تیز پر

                      تیغ اقبال تو شهباز ظفر را شهپرست

                      هر چه از رایت رسد خورشید بردارد بتن

                      آینه روئین تنست و عاجز روشنگرست

                      ساحل دریای جودت از وفور تشنگان

                      پایمال آرزو چون آبگاه لشکرست

                      انتظام کار و بار روزگار از عدل تست

                      خط اگر کرسی نشین شد هم ز سعی مسطرست

                      هر رقم از جوهر تیغت گواه نصرتست

                      هست مضمونش یکی صد خط اگر بر محضرست

                      در بدن جائیکه گم کرده است خصم از هیبت

                      جسته اندر کوچه تیغت که آن روشنترست

                      صاحب بحر و بری از روی استحقاق وارث

                      دشمنت را چشم و لب قسمت ازین خشک و ترست

                      سایه پروردگاری، آفتاب عدل و داد

                      تا بقای صاحب سایه است عمر سایه باد

                      پادشاها شمع تیغت آفتاب آثار باد

                      بر زبانش هر چه گفتارست آن کردار باد

                      صفحه هر سینه کز مهر تو چون خورشید نیست

                      نزد اهل دل چو تقویم کهن بیکار باد

                      خواه روز و خواه شب از بهر پاس دولتت

                      دیده اقبال چون چشم زره بیدار باد

                      بر جراحتها که خصم از ناوکت برداشته

                      سبزه تیغت بجای مرهم زنگار باد

                      هر که چون گل نشکفد در نوبهار عدل تو

                      گریه اش لاینقطع چون خنده سوفار باد

                      از تف دل شمع گردد گر همه مژگان خصم

                      از نهیبت همچنان عالم بچشمش تار باد

                      تا نشان خار و گل باشد ببستان سخن

                      تیغ خورشید سخن خار سر دیوار باد

                      بر سر هر ماه تا گردون زند گل از هلال

                      هر سر سال از گل فتح نوت گلزار باد

                      S.daniyal hosseinyS آفلاین
                      S.daniyal hosseinyS آفلاین
                      S.daniyal hosseiny
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #17

                      Reyhaneh Moradi
                      محمدرضا درستی
                      خیلی ممنونم بچه‌ها♥

                      «لَقَد شَدَدتَ عَلَینا؟ إِلامَ تَعقِدُ؟ فَاحْلُل»

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      3
                      • Mahan Xodayi 2M Mahan Xodayi 2 marked this topic as a question on
                      • Mahan Xodayi 2M Mahan Xodayi 2 has marked this topic as solved on
                      پاسخ
                      • پاسخ به عنوان موضوع
                      وارد شوید تا پست بفرستید
                      • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                      • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                      • بیشترین رای ها


                      • درون آمدن

                      • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                      • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                      • اولین پست
                        آخرین پست
                      0
                      • دسته‌بندی‌ها
                      • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                      • جدیدترین پست ها
                      • برچسب‌ها
                      • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                      • دوره‌های آلاء
                      • گروه‌ها
                      • راهنمای آلاخونه
                        • معرفی آلاخونه
                        • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                        • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                        • استفاده از ابزارهای ادیتور
                        • معرفی گروه‌ها
                        • لینک‌های دسترسی سریع