Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Brite
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. خاطرات خواهر برادری
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
روز آخر ❤️
_ Reza __
سلام به همه رفقای کنکوری اومدم یه تاپیک بزنم برای روز آخر کنکور، اینجا بچه‌هایی که می‌خوان روز آخر رو مفید درس بخونن، بیان برنامه‌هاشونو پارت‌بندی شده بزارن ️ و هم اونایی که تصمیم گرفتن دیگه درس نخونن و فقط ریلکس کنن، اینجا کنار هم باشیم ، حرف بزنیم ، استرسارو بریزیم دور، انرژی مثبت بدیم و بگیریم ... اگه برنامه‌ریزی برای روز آخر داری، بیا پارت‌هات رو بزار و تا لحظه آخر تلاش کن ( مثل خودم ایده همینه چون مجبورم ) ... اگه تصمیم گرفتی دیگه فقط استراحت کنی که خیلیم عالی ... اگه دکترای پارسالی هستی و تجربه شب قبل کنکور رو داری، لطفا بیا راهنمایی کن، آرامش و انرژی بده :)) ‌ فقط یه خواهش کوچولو دارم لطفا فضای تاپیک آروم و مثبت نگه داریم چون قرار نیست با کارای دیگه اتفاق خاصی بیفته اما با اینکارا اتفاق خاصی میفته @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا
بحث آزاد
برگ انجیر.... ☘️🍀🌿
______
بِسْم رَبّ النور ️ سلام امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... برم سراغ حرف اصلی.... در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....️️ یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل..... البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم..... اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ️ [image: 1686940882701-img_-_.jpg] پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:️️
بحث آزاد
رقیب
م
کسی هس ساعت مطالعه بالایی داشته باشه بخونیم این 20 روزو؟ ترجیحا دختر باشه تنهایی نمیتونم اگ یکی بود خیلی بهتر پیش میرفتم
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
کنکور1405
M
سلام به همه. من بعد از یه مدت دوباره میخوام کنکور 405 رو شرکت کنم. ولی خب کسی رو پیدا نکردم که برای سال405 باشه. و دوستی پیدا نکردم تو این زمینه. هرکی هست بیاد اینجا حرف بزنیم
بحث آزاد
تروخدا بیاین
م
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
م
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
م
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
م
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
J
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد

خاطرات خواهر برادری

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
75 دیدگاه‌ها 24 کاربران 8.0k بازدیدها 24 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • Gharibe GomnamG آفلاین
    Gharibe GomnamG آفلاین
    Gharibe Gomnam
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #41

    وقتی یه لحظه میری بیرون از اتاق میای و دفترچه اتو میبینی که خواهرت واست یادگاری گذاشته

    ۲۰۲۲۱۲۱۶_۱۴۱۷۴۰.jpg

    نقطه . سرخط

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    11
    • Gharibe GomnamG آفلاین
      Gharibe GomnamG آفلاین
      Gharibe Gomnam
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #42

      اومده تو اتاقم پرچم ایران رو گرفته دااد میزنه ای ایران ای مهد عاشقان میخونه
      از اونور مادرم میاد میگه داد نزن همسایه داریم این بغل نکن
      بدتر داد میزنه
      بعد من هم با این وضعیت داشتم درس میخوندم
      بعد من پاشدم پرچمشو گرفتم دویدم تو هال اونم پشتم دوید اومد پرچمو گذاشتم رو مبل مثل موشک دویدم سمت اتاقمون در رو با یه جیغ بنفش بستم کلید کردم😂
      مادرم میگه مرض نگیره شمادوتارو چرا اینجوری میکنین
      بعد رفتم نشستم سر درسم
      هی لگد میزنه به در هی لگد میزنه
      میگم نکن
      میگه باز کن این در رو
      منم گفتم نمیکنم
      هی لگد زد
      بهش گفتم قول بده دختر خوبی باشی
      گفت باشه
      در رو باز کردم اومد تو
      دوباره روز از نو روزی از نو
      با فرق اینکه این بار دوتا پرچم دستش گرفت و شروع کرد به داااد زدن😐😐😐😐

      نقطه . سرخط

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      13
      • bahar mohammadi 0B آفلاین
        bahar mohammadi 0B آفلاین
        bahar mohammadi 0
        فارغ التحصیلان آلاء
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #43

        سلام
        من چون خوابگاهی ام دو تا داداش کوچیکم دلشون واسم تنگ میشه . وقتی میرم خونه میان محکم بغلم میکنن . دیگه از همون دم در حرف زدناشون شروع میشه از مدرسه و مشق و هر چیزی که فکرشو کنید تعریف میکنن واسم حتی وقتی میرم دستشویی میان پشت در وایمیستن و حرف میزنن😂
        سرما حالیشون نیس اینا

        خدا رو چه دیدی شاید شد🤍💫
        پ.ن : یک معمار

        D 1 پاسخ آخرین پاسخ
        15
        • D آفلاین
          D آفلاین
          Danial.al
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #44

          من داداشم فق همو میزنیم ک خاطره مون کجا بود

          Gharibe GomnamG 1 پاسخ آخرین پاسخ
          7
          • D Danial.al

            من داداشم فق همو میزنیم ک خاطره مون کجا بود

            Gharibe GomnamG آفلاین
            Gharibe GomnamG آفلاین
            Gharibe Gomnam
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #45

            @دانیال-عالي-حسيني
            چندسالتونه هردوتاتون

            نقطه . سرخط

            D 1 پاسخ آخرین پاسخ
            2
            • Gharibe GomnamG Gharibe Gomnam

              @دانیال-عالي-حسيني
              چندسالتونه هردوتاتون

              D آفلاین
              D آفلاین
              Danial.al
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #46

              Gharibe Gomnam من ک 19 تقریبا اونم متولد 88 عه فک کنم خیلی فضوله آدم نمیشه زورشم فک کنم دو سال دگ بهم برسه خیلی این نیمه دوم هشتاد آدمای عجبین

              Gharibe GomnamG 1 پاسخ آخرین پاسخ
              5
              • bahar mohammadi 0B bahar mohammadi 0

                سلام
                من چون خوابگاهی ام دو تا داداش کوچیکم دلشون واسم تنگ میشه . وقتی میرم خونه میان محکم بغلم میکنن . دیگه از همون دم در حرف زدناشون شروع میشه از مدرسه و مشق و هر چیزی که فکرشو کنید تعریف میکنن واسم حتی وقتی میرم دستشویی میان پشت در وایمیستن و حرف میزنن😂
                سرما حالیشون نیس اینا

                D آفلاین
                D آفلاین
                Danial.al
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #47

                bahar mohammadi 0 چطوری دلشون برات تنگ میشه؟
                الان ی اتاق خالی تره کسی هم نیس منگه رو دلشون بده از هفت دنیا ازادن

                bahar mohammadi 0B 1 پاسخ آخرین پاسخ
                2
                • م آفلاین
                  م آفلاین
                  مِهردُخت
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط مِهردُخت انجام شده
                  #48

                  داداش من اینطوریه که
                  داری فیلم می بینی یهو با توپ میزنه تو صورتت بعد میخنده
                  😐😂

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  9
                  • D Danial.al

                    Gharibe Gomnam من ک 19 تقریبا اونم متولد 88 عه فک کنم خیلی فضوله آدم نمیشه زورشم فک کنم دو سال دگ بهم برسه خیلی این نیمه دوم هشتاد آدمای عجبین

                    Gharibe GomnamG آفلاین
                    Gharibe GomnamG آفلاین
                    Gharibe Gomnam
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #49

                    @دانیال-عالي-حسيني
                    یعنی چی چرا همو میزنین
                    بعد اونایی که متولد ۸۵ هستن چی؟

                    نقطه . سرخط

                    D 1 پاسخ آخرین پاسخ
                    2
                    • Gharibe GomnamG Gharibe Gomnam

                      @دانیال-عالي-حسيني
                      یعنی چی چرا همو میزنین
                      بعد اونایی که متولد ۸۵ هستن چی؟

                      D آفلاین
                      D آفلاین
                      Danial.al
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #50

                      Gharibe Gomnam کلی گفتم از نظر بلوغ فکری از ما خیلی سرد ترن

                      Gharibe GomnamG 1 پاسخ آخرین پاسخ
                      3
                      • D Danial.al

                        Gharibe Gomnam کلی گفتم از نظر بلوغ فکری از ما خیلی سرد ترن

                        Gharibe GomnamG آفلاین
                        Gharibe GomnamG آفلاین
                        Gharibe Gomnam
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #51

                        @دانیال-عالي-حسيني
                        موافقم یه جورایی
                        اما من خودم متولد ۸۵ هستم
                        ولی با دوتا از ۸۶ و ۸۸ ها بودم اعصاب نمیزارن واسه ادم😂خواهرمنم فکرکنم واسه همین اینجوریه

                        نقطه . سرخط

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        4
                        • D Danial.al

                          bahar mohammadi 0 چطوری دلشون برات تنگ میشه؟
                          الان ی اتاق خالی تره کسی هم نیس منگه رو دلشون بده از هفت دنیا ازادن

                          bahar mohammadi 0B آفلاین
                          bahar mohammadi 0B آفلاین
                          bahar mohammadi 0
                          فارغ التحصیلان آلاء
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #52

                          @دانیال-عالي-حسيني
                          خب اینا رو میشه گفت من بزرگ کردم مامانم شاغل بود .بیشتر وقتا من پیششون بودم
                          ۷ و ۱۰ سالشونه .

                          خدا رو چه دیدی شاید شد🤍💫
                          پ.ن : یک معمار

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          4
                          • Gharibe GomnamG Gharibe Gomnam

                            خب سلام
                            اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم
                            خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین
                            ترجیحا خنده دار باشه😂
                            خب دعوت میکنم از
                            @roghayeh-eftekhari
                            @F-seif-0
                            @Ftm-montazeri
                            @Ariana-Ariana
                            @Infinitie-A
                            ramses kabir
                            @Zahra-hamrang
                            @Fargol-Sh
                            مجتبی ازاد
                            @Yasin-sheibak
                            @Elham650
                            Mehrsa 14

                            @گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن😂😂
                            فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین

                            دانش-آموزان-آلاء
                            دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا

                            Y آفلاین
                            Y آفلاین
                            Younes.D.IUT
                            فارغ التحصیلان آلاء
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Younes.D.IUT انجام شده
                            #53

                            Gharibe Gomnam
                            بگذارین ی خاطره هم با داداش کوچولوم بگم
                            .
                            این داداشم نمی‌دونم چه کرمی داره هر وقت میرم
                            سمت کتابام شاخکاش میزنه بیرون
                            آ میفته دنبال من 😂😂
                            هی سوال می‌کنه یا مسخره بازی درمیاره
                            اگه از کتابام دور باشم اصلا کارم نداره 🖤
                            آقا پریشب این قصه شروع شد دختر خالم هم بود
                            دیگه جنسشون جور بود برای مسخره بازی
                            هی من از اتاق مینداختمشون بیرون
                            و اونا پروتر پشت در قایم میشدن تا هندسفری می‌رفت
                            تو گوشم یواشکی میرفتن قایم میشدن
                            تا من برم بندازمشون بیرون
                            آقا من دفعه بعد دورشون زدم و الکی هندسفری رو کردم تو گوشم ولی فیلمو پلی نکردم
                            قشنگ فهمیدم کی اومدن تو اتاق ی دفعه پریدم درو بستم
                            دختر خالم که خیلی سوسوله گذاشتم بره
                            و داداشمو گیر کشیدم
                            ی جور نگام میکرد که دلم نیومد کاریش بکنم ولی
                            توی ارتفاع دومتری وروجک دستاشو قلاب کرده بود به در و هر هر منو نگا میکرد
                            ی دفعه دستاشو کشیدم تا اومد بیوفته تو هوا گرفتمش
                            گفتم دیگه این کارو می‌کنی یا نه اونم در حالت وارونه به غلط کردن افتاده بود
                            بهش گفتم بگو غلط کردم آقا یونس چاکرتم هستم 😂😂
                            اینو که گفت دیگه ولش کردم
                            فینیش

                            Y D 2 پاسخ آخرین پاسخ
                            10
                            • Y Younes.D.IUT

                              Gharibe Gomnam
                              بگذارین ی خاطره هم با داداش کوچولوم بگم
                              .
                              این داداشم نمی‌دونم چه کرمی داره هر وقت میرم
                              سمت کتابام شاخکاش میزنه بیرون
                              آ میفته دنبال من 😂😂
                              هی سوال می‌کنه یا مسخره بازی درمیاره
                              اگه از کتابام دور باشم اصلا کارم نداره 🖤
                              آقا پریشب این قصه شروع شد دختر خالم هم بود
                              دیگه جنسشون جور بود برای مسخره بازی
                              هی من از اتاق مینداختمشون بیرون
                              و اونا پروتر پشت در قایم میشدن تا هندسفری می‌رفت
                              تو گوشم یواشکی میرفتن قایم میشدن
                              تا من برم بندازمشون بیرون
                              آقا من دفعه بعد دورشون زدم و الکی هندسفری رو کردم تو گوشم ولی فیلمو پلی نکردم
                              قشنگ فهمیدم کی اومدن تو اتاق ی دفعه پریدم درو بستم
                              دختر خالم که خیلی سوسوله گذاشتم بره
                              و داداشمو گیر کشیدم
                              ی جور نگام میکرد که دلم نیومد کاریش بکنم ولی
                              توی ارتفاع دومتری وروجک دستاشو قلاب کرده بود به در و هر هر منو نگا میکرد
                              ی دفعه دستاشو کشیدم تا اومد بیوفته تو هوا گرفتمش
                              گفتم دیگه این کارو می‌کنی یا نه اونم در حالت وارونه به غلط کردن افتاده بود
                              بهش گفتم بگو غلط کردم آقا یونس چاکرتم هستم 😂😂
                              اینو که گفت دیگه ولش کردم
                              فینیش

                              Y آفلاین
                              Y آفلاین
                              Younes.D.IUT
                              فارغ التحصیلان آلاء
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #54
                              این پست پاک شده!
                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              0
                              • Y Younes.D.IUT

                                Gharibe Gomnam
                                بگذارین ی خاطره هم با داداش کوچولوم بگم
                                .
                                این داداشم نمی‌دونم چه کرمی داره هر وقت میرم
                                سمت کتابام شاخکاش میزنه بیرون
                                آ میفته دنبال من 😂😂
                                هی سوال می‌کنه یا مسخره بازی درمیاره
                                اگه از کتابام دور باشم اصلا کارم نداره 🖤
                                آقا پریشب این قصه شروع شد دختر خالم هم بود
                                دیگه جنسشون جور بود برای مسخره بازی
                                هی من از اتاق مینداختمشون بیرون
                                و اونا پروتر پشت در قایم میشدن تا هندسفری می‌رفت
                                تو گوشم یواشکی میرفتن قایم میشدن
                                تا من برم بندازمشون بیرون
                                آقا من دفعه بعد دورشون زدم و الکی هندسفری رو کردم تو گوشم ولی فیلمو پلی نکردم
                                قشنگ فهمیدم کی اومدن تو اتاق ی دفعه پریدم درو بستم
                                دختر خالم که خیلی سوسوله گذاشتم بره
                                و داداشمو گیر کشیدم
                                ی جور نگام میکرد که دلم نیومد کاریش بکنم ولی
                                توی ارتفاع دومتری وروجک دستاشو قلاب کرده بود به در و هر هر منو نگا میکرد
                                ی دفعه دستاشو کشیدم تا اومد بیوفته تو هوا گرفتمش
                                گفتم دیگه این کارو می‌کنی یا نه اونم در حالت وارونه به غلط کردن افتاده بود
                                بهش گفتم بگو غلط کردم آقا یونس چاکرتم هستم 😂😂
                                اینو که گفت دیگه ولش کردم
                                فینیش

                                D آفلاین
                                D آفلاین
                                Danial.al
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Danial.al انجام شده
                                #55

                                @Younes-Dehkhoda-0 موقع خروج نگفت خودت غلط کردی؟ مگه میشه

                                Y 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                6
                                • D Danial.al

                                  @Younes-Dehkhoda-0 موقع خروج نگفت خودت غلط کردی؟ مگه میشه

                                  Y آفلاین
                                  Y آفلاین
                                  Younes.D.IUT
                                  فارغ التحصیلان آلاء
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Younes.D.IUT انجام شده
                                  #56

                                  @دانیال-عالي-حسيني
                                  نچ 😂
                                  چون دیگه حال دویدن نداشت

                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  4
                                  • Gharibe GomnamG آفلاین
                                    Gharibe GomnamG آفلاین
                                    Gharibe Gomnam
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #57

                                    دیدم خواهرم با گریه اومده تو اتاق
                                    زاار میزنه
                                    دماغش ریخته پایین با اشکش قاطی شده
                                    چشماش قرمز شده
                                    میگه که
                                    من نی نی ندارم با من بازی تو ابجی منی با من بازی نمیکنی
                                    یه ده دقیقه ای نشست کنارم زل زد
                                    منم پوکر فیس نگاهش کردم
                                    بعد دراز کشیدم دستمو زدم زیر چونم گفتم
                                    چه بازی ای بکنیم؟
                                    گفت نون کباب ببر
                                    گفتم همین؟
                                    گفت
                                    نون کباب بر
                                    قایم موشک
                                    گل یا پوچ
                                    خاله بازی
                                    گفتم نه دیگه اینهمه
                                    گفت باشه
                                    نون کباب ببر و خاله بازی
                                    میخواستم زاآر بزنم اصلا حوصله خاله بازی نداشتم
                                    گفتم باشه
                                    گفت که بریم حصیر پهن کنیم تو حیاط اونجا خاله بازی کنیم مثل قبلا که میرفتیم
                                    منم.رفتم تو گذشته وقتی که کوچول موچولو بود بغلش میکردم میرفتیم تو حیاط بازی میکردیم
                                    اما الان حوصله ندارم
                                    و رفتم تو فکر اینکه نکنه یه روزی برسه که دیگه حوصله کارایی که الان دارم رو نداشته با‌شم
                                    ای کاش اون روز نرسه ای کاش
                                    بعدش رفت تو حیاط
                                    گفت ابجی تو حیاط حصیر نیست
                                    خواستم بگم پس ولش کن
                                    اما اخه با برق شادی تو چشماش چیکار میکردم؟
                                    گفتم هیچ جا تو حیاط افتاب نیست؟
                                    گفت تو سبزی های حیاط هست
                                    زدم زیر خنده
                                    گفتم بریم تو سبزیا بشینیم
                                    گفت بریم
                                    گفتم نه بابا مامانی مارو خونه راه نمیده دیگه

                                    نقطه . سرخط

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    15
                                    • R آفلاین
                                      R آفلاین
                                      Rahman Aa
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #58

                                      یه بار مهسا آبجیی کوچیکم داشت نمازمیخوند منم که همیشه سر به سرش میزارم یادمه تو قنوت بود که رفتم جلوش نشستم گفتم خدا ببین این فردا امتحان فیزیک داره /میبینی که چقد قنوتش طول میکشه خودت بیایه 10 بده بهش بره همین جور میگفتم آقا یک آن دیدم نماز چیه کشک چی پشم چی افتاد دنبالم بزنتم که چر این کارو کردم داشتم میدویدم برم بیرون از خونه پام لیز خورد خوردم زمین و دستم به فنا رفت (اینم آخر عاقبت سر به سر گذاشتن آبجی کوچیکه تو نماز😅😂😂🤣😂)

                                      بترسید از آنچه نمیترسید( همین و بس) 🏴‍☠️🔱👑

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      17
                                      • Nila YSN آفلاین
                                        Nila YSN آفلاین
                                        Nila YS
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Nila YS انجام شده
                                        #59

                                        خوب این قضیه مربوط به همین چند وقت پیشه
                                        من خیلی وقت بود قسمت پلاستیکی تنه ی اتودم درمیومد و خراب شده بود ولی چون اتود خوبی پیدا نکرده بودم برای مدتی طولانی همچنان با همون مینوشتم بعد از مدت ها یه اتود خاص و زیبا از قضا هم رنگ کیف پسته ایم یافتم که فقط یه دونه ازش مونده بود و بسی هم نسبت به اونیکیا گرون بود
                                        من یه داداش دارم که ۸ سالشه و تبحر خاصی در گم کردن اشیایی که به مدرسه میبره داره،داداش ۸ ساله ی منم یه خواهر ۱۹ ساله داره که خیلیییییی به وسایلاش حساسه😂😂ولی خواهر قصه ی ما تا الانم خیلی صبور بوده که شاهد باقی ماندن ۵ تا دونه مداد رنگی از ۲۴ رنگ بوده و صداش درنیومده(شایدم چون به صورت تدریجی گمشون کرده🤦🏻‍♀️) خلاصه اینکه اومدم خونه و قبل اینکه برش دارم درس بخونم گفت بده من باهاش مشقامو بنویسم و منم دادم،موقع خواب اومد گفت میذاری من فقققققطططط یه فردا رو مداد فشاری تو رو ببرم مدرسهههه🥹🥺و من قاعدتا گفتم نههههه😡و کمی بحثمون شد و از اتاق رفت بیرون و طبق عادتی که داشت(و خودم این عادت رو در او بوجود اوردم😂😂)درو پشت سرش داشت می بست که وسطاش یادش اومد باهام قهره و دوباره درو هل داد تا باز بمونه😂منم عذاب وجدان گرفتم، یه ساعت بعد غرورشو زیر پا گذاشت و برای بار دوم ازم خواست اجازه بدم با خودش ببره و من سنگدل بازم گفتمم نهههه😡طبیعتا اینبار عذاب وجدان بیشتری گرفتم صبح که داشت میرفت مدرسه با خودم گفتم مگه من چقدر میتونم بد باشم که یه اتود رو ندادم بهش،این بزرگ شه با خودش چی درمورد من فکر میکنهههه تازه بیچاره دو بار ازم خواستتت، اتودو اوردم دادم بهش و ضمن بوسه بر لپش تهدیدش کردم اگه سالم برش نگردونه یا گم کنه خطر مرگ وجود داره😂عصر ساعت ۶ بعد یک روز خیلیییی سختی که دلم میخواست گریه کنم از دانشگاه برگشتم و اولین سوالم قبل از سلام این بود که کو؟کجاست؟ و دیدم مامان بابام و داداشم(با چشمای قرمز از اشک) طوری نگام میکنن که انگار: تمام تلاشمونو کردیم متاسفیم حتما انتظار دارید تهدید خطر مرگ رو عملی میکردم ولی نه این آخرین تلنگری بود که برای یک گریه ی طولانی مدت نیاز داشتم😂بله مثل بچه ها نشستم کف زمین و گریه نه گریههههههه کردم برای اتودی که حتیییی یه بارررر ازش استفاده نکرده بودمم😭😭😭

                                        پ.ن:چند روز بعد دوستش پیدا کرده بود،و در این چند روز خودش سایتارو میگشت بتونه همون رنگو پیدا کنه و در حالی که خودش از من ناراحت تر بود بهش میگفتم حتی اگه پیداش کنی پولشو ازت میگیرم🥲

                                        T Nila YSN 2 پاسخ آخرین پاسخ
                                        14
                                        • Nila YSN Nila YS

                                          خوب این قضیه مربوط به همین چند وقت پیشه
                                          من خیلی وقت بود قسمت پلاستیکی تنه ی اتودم درمیومد و خراب شده بود ولی چون اتود خوبی پیدا نکرده بودم برای مدتی طولانی همچنان با همون مینوشتم بعد از مدت ها یه اتود خاص و زیبا از قضا هم رنگ کیف پسته ایم یافتم که فقط یه دونه ازش مونده بود و بسی هم نسبت به اونیکیا گرون بود
                                          من یه داداش دارم که ۸ سالشه و تبحر خاصی در گم کردن اشیایی که به مدرسه میبره داره،داداش ۸ ساله ی منم یه خواهر ۱۹ ساله داره که خیلیییییی به وسایلاش حساسه😂😂ولی خواهر قصه ی ما تا الانم خیلی صبور بوده که شاهد باقی ماندن ۵ تا دونه مداد رنگی از ۲۴ رنگ بوده و صداش درنیومده(شایدم چون به صورت تدریجی گمشون کرده🤦🏻‍♀️) خلاصه اینکه اومدم خونه و قبل اینکه برش دارم درس بخونم گفت بده من باهاش مشقامو بنویسم و منم دادم،موقع خواب اومد گفت میذاری من فقققققطططط یه فردا رو مداد فشاری تو رو ببرم مدرسهههه🥹🥺و من قاعدتا گفتم نههههه😡و کمی بحثمون شد و از اتاق رفت بیرون و طبق عادتی که داشت(و خودم این عادت رو در او بوجود اوردم😂😂)درو پشت سرش داشت می بست که وسطاش یادش اومد باهام قهره و دوباره درو هل داد تا باز بمونه😂منم عذاب وجدان گرفتم، یه ساعت بعد غرورشو زیر پا گذاشت و برای بار دوم ازم خواست اجازه بدم با خودش ببره و من سنگدل بازم گفتمم نهههه😡طبیعتا اینبار عذاب وجدان بیشتری گرفتم صبح که داشت میرفت مدرسه با خودم گفتم مگه من چقدر میتونم بد باشم که یه اتود رو ندادم بهش،این بزرگ شه با خودش چی درمورد من فکر میکنهههه تازه بیچاره دو بار ازم خواستتت، اتودو اوردم دادم بهش و ضمن بوسه بر لپش تهدیدش کردم اگه سالم برش نگردونه یا گم کنه خطر مرگ وجود داره😂عصر ساعت ۶ بعد یک روز خیلیییی سختی که دلم میخواست گریه کنم از دانشگاه برگشتم و اولین سوالم قبل از سلام این بود که کو؟کجاست؟ و دیدم مامان بابام و داداشم(با چشمای قرمز از اشک) طوری نگام میکنن که انگار: تمام تلاشمونو کردیم متاسفیم حتما انتظار دارید تهدید خطر مرگ رو عملی میکردم ولی نه این آخرین تلنگری بود که برای یک گریه ی طولانی مدت نیاز داشتم😂بله مثل بچه ها نشستم کف زمین و گریه نه گریههههههه کردم برای اتودی که حتیییی یه بارررر ازش استفاده نکرده بودمم😭😭😭

                                          پ.ن:چند روز بعد دوستش پیدا کرده بود،و در این چند روز خودش سایتارو میگشت بتونه همون رنگو پیدا کنه و در حالی که خودش از من ناراحت تر بود بهش میگفتم حتی اگه پیداش کنی پولشو ازت میگیرم🥲

                                          T آفلاین
                                          T آفلاین
                                          Tatlı.oğlan
                                          ریاضی
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #60

                                          Nila YS خیلی خنده دار بود😁 😁

                                          Nila YSN 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          5
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 3
                                          • 4
                                          • درون آمدن

                                          • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع