با امام رضا(ع) حرف بزن
-
السلام و علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام️
-
گفت وقتی نمیدونی اولین باری که اومدی حرم کی بوده یعنی امام رضا بزرگت کرده(:
روی کاشی های حرمت دوییدیم با مهر ها ی حرمت بازی کردیم ، آرزوی بچگیمون آب بازی تو حوض صحن آزادی بود و شما پدر خوبی برای ما بچه های بزرگ شده ی این آستان بودین(:
اما الان دوریم خیلی دور ، خیلیامون دوست داشتیم شب شهادتیت یا شب تولدت حرمت نفس بکشیم فقط تماشات کنیم ، خیلی از بچه ها به عشق شما دوست داشتن مشهد درس بخونن مشهد ازدواج کنن مشهد زندگی کنند و همیشه حسرت میخوربم به حال مشهدی هایی که شمارو دارن که تا از روزگار دلشون گرفت به حرم امن شما پناه میارن ...
اما شنیدم حتی اگر مشهدی هم باشی باید طلبیده شی تا پا به آستان مبارکت گذاشت
طلبیدن از همه چی مهم تر
شما مارو بطلب همسایه ی دیوار به دیوارت شیم برای یه عمر ... کمک کن و مدد بده به خاطر تصمیمات مهمی که تو ذهنمونه و ترس داریم بابت عملی کردنش
این شب شهادتی همه ی دغدغه هارو به تو میسپرم و آروم میشم و تنها چیزی که بلند فریادش میزنم نبودن آقایی از جنس شما :))
چقدر ما خودخواهیم اگه فقط برای خودمون دعا کنیم و برای غایبِ میان جمع نه(:
محتاج به حضور و ظهورشیم به معنای واقعی کلمه ..
یعنی اون نهایت ارامش و امید و زندگی خوبی که متصورم برای خودم و جهان با ظهور به دست میاد ..
آرزوی دیدن جمال زیباش شنیدن پای حرف های پر از حکمتش و وصل شدن به سرچشمه ی علم سر چشمه ی نور :)) -
-
: )
کمکم کن
فقط همین:)
شاید که نه قطعا قشنگ نیس امشب اینو ازت بخوام
ولی میدونی ته ته دلم دوست داشتم امشب منم پیشت بودم
اما حالا که نیستم حالا که قسمت من نیست
دستمو از همین جا بگیر
تو میدونی منو:)
لایق وصل تو که من نیستم:) -
اگه امام رضــا ایران نبود چی میشد؟
ببینیدهیچ جا غیر از رواق تو ندیدم؛ هیچ جا
صلـح باشد بینشان آئینهها و سنگها -
-
دل من گم شد، اگر پیدا شد؛
بسپارید امانات رضا
و اگر از تپش افتاد دلم!
ببریدش به ملاقات رضا
از رضا خواستهام تا شاید،
بگذارد که غلامش بشوم!
همه گفتند محال است ولی
دل خوشم من به محالات رضا.. -
زائری بارانیام، آقا به دادم میرسی؟
بیپناهم، خستهام، تنها؛ به دادم میرسی؟
گرچه آهـو نیستم؛ اما پر از دلتنگیام...
ضامن چشمان آهوها، به دادم میرسی؟
از کبوترها که میپرسم، نشانم میدهند:
«گنبد و گلدستههایت را» به دادم میرسی؟
ماهی افتاده بر خاکم، لبـالـب تشنگی...
پـهنه آبیترین دریـا؛ به دادم میرسی؟
مـاهِ نـورانیِ شبهـای سیـاهِ عـمرِ من؛
ماهِ من، ای ماهِ من، آیا به دادم میرسی؟
من دخیل التماسم را بـه چشمت بستـهام،
هشتمین دردانه زهرا، به دادم میرسی؟
بـاز هم مشهد، مسافرها، هیاهـویِ حـرم...
یک نفر فریاد زد: آقا! به دادم می رسی؟ -
-
-
هویججج فارغ التحصیلان آلاء دانشجویان پزشکینوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۱۸:۰۱ آخرین ویرایش توسط هویججج انجام شده
دیدی یه روزم نیمتونم شاد باشم ؟ :)))
( ولی بازم خدارو شکر ) -
jahad_121 فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ۱۷:۵۹ آخرین ویرایش توسط jahad_121 انجام شده
-
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
-
-
اون قشنگا رو از طرف شما میدونم( :
تشکرررر( :
کاش بطلبینمون آقا جان.... -
کار خورشید اینه هر صبح گنبد شاه و ببوسه
-
jahad_121 فارغ التحصیلان آلاءreplied to jahad.20 on ۲ شهریور ۱۴۰۳، ۱۱:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
jahad.20
🥺🥹 -
jahad.20 در با امام رضا(ع) حرف بزن گفته است:
میگفت اذن کربلا رو باید از پنجره فولاد امام رضا گرفت(:
آقاجون ما کفران نعمت کردیم
از روزایی که نزدیک شما بودیم از شب هایی که پرسه میزدیم تو صحن قدس و گوهرشاد شاید جمعی سینه بزنن ما هم اشک بریزیم ، از نیمه شب هایی که چشمامون رو هم میرفت اما نباید میخوابیدم تا حرمت رو بیشتر ببینیم
میدونم من لایق این همه خوبی شما نبودم
کفران نعمت کردم ، دور شدم
فقط بدون دلم خیلی برات تنگ شده و حقیقتا هربار رفتم کربلا با امضای شما بوده..
دفعه ی اولی تو یکی از همین نیمه شب ها دلم تو دسته های صحن قدس شکست دو سه ماه نرسید راهی شدیم اولین جایی هم که رفتیم زیارت پدر و پسرتون بود...
دفعه دومی من یادم نبود اما روز اخر بین الحرمین ساعت هفت صبح داشتن میخوندن ای صفای قلب زارم هرچه دارم از تو دارم (:
دفعه سومی که دیگه کارم بد گره خورده بود و بازش کردی حوالمون دادی پیش خواهرت :))
اما الان قسمت نشد بیایم حرمت اذن بگیریم(:
دلم برای یکی یدونه آبجیتون خیلی تنگ شده
برای اون سه تا شهیده تو حجره...
برای شهید دیالمه
برای جمکران و حال و هوای مدینه اش
آقا میشه این بارم حواله ی مارو بسپری دست خواهرتون؟
گفتن شاید سامرا و کاظمین نریم
به یاد التماس های جلوی ضریح که هرجا بین حرفام کم میوردم گفتم بابا رضا...
بابا رضا بنویس برای هرکی دلش تنگ تو و خاندان شماست
اول زیارت دوم سعادت و سوم وصال :))))حواله رو دادی دست جوادت...
شد مثل بار اول ، اول زیارت پدر و پسرت
بعد مهمون بابا ی امام زمان شدیم
و تو راه برگشت هم حواله مون کردی پیش خواهرت(:
بعدم محکم مارو تو آغوش صحن آزادیت چسبوندی بغل خودت...
داغ نرفتن جمکران هم با ندبه های حرم شما تسکین پیدا میکنه(: -
-
jahad_121 فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۳۱ مرداد ۱۴۰۳، ۰:۲۱ آخرین ویرایش توسط jahad_121 انجام شده
-
بابا رضا جانم
من که بزرگ شده ی در همین آستانم
هرچی خواستم و نخواستم و دادین هرچی نشده خیر نبوده ، ولی کاش اون حاجتی که انقد بی تابی کردم براش قسمتون دادم نمیشد باعث امتحانم(:
و میدادین بهم برای شما که کاری نداشت
فقط این منم که تا آخر عمر دل شکسته میمونم
پست 61 از 166