-
ramses kabir در مشاعره... گفته است:
samane.A
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاببهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
دلي كز معرفت نور و صفا ديد به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد
-
samane.A در مشاعره... گفته است:
ramses kabir در مشاعره... گفته است:
samane.A
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاببهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
دلي كز معرفت نور و صفا ديد به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد
در پی چشمت شهر به شهر خانه ب خانه شدم روانه........
-
@دختر-بهار در مشاعره... گفته است:
samane.A در مشاعره... گفته است:
ramses kabir در مشاعره... گفته است:
samane.A
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاببهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
دلي كز معرفت نور و صفا ديد به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد
در پی چشمت شهر به شهر خانه ب خانه شدم روانه........
هر کجا رفتيم داغي بر دل ما تازه شد سوخت آخر جنس ما از گرمي بازارها
-
samane.A دنیای منی رویای منی از بس خواستنی عشقم من تو شدم یا تومنی؟
-
samane.A در مشاعره... گفته است:
@دختر-بهار در مشاعره... گفته است:
samane.A در مشاعره... گفته است:
ramses kabir در مشاعره... گفته است:
samane.A
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاببهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
دلي كز معرفت نور و صفا ديد به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد
در پی چشمت شهر به شهر خانه ب خانه شدم روانه........
هر کجا رفتيم داغي بر دل ما تازه شد سوخت آخر جنس ما از گرمي بازارها
ای که انکار کنی عالم درویشانرا
ت چه دانی که چ سودا و سرست ایشانراا -
مه، صبح،غم
دوستان ببینید چطوره این شعر
بیدار شدم،
بی آنکه کسی مرا صدا بزند
چشمانم نوری نداشت
قلبِ من خانه ی ابر های سیاه شده بود
صبح بود
روشنایی کو
خورشید را بردند
سارقش کیست
شبنم بر گرد گل جوانه میزد
نوری نبود
گل از لطافت مه خشکید
در خودش حبس شد
نالید
اما
تو به من نور دادی
در من آیینه ای نبود
تو مرا دیدی
آینه های در من شکست
ولی بازم
مرا در خرابه های خود دیدی
شمع هایم به خموشی رسید
ولی بازم
نوری ز سوز شمع به من دادی -
@دختر-بهار در مشاعره... گفته است:
samane.A در مشاعره... گفته است:
@دختر-بهار در مشاعره... گفته است:
samane.A در مشاعره... گفته است:
ramses kabir در مشاعره... گفته است:
samane.A
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاببهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
دلي كز معرفت نور و صفا ديد به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد
در پی چشمت شهر به شهر خانه ب خانه شدم روانه........
هر کجا رفتيم داغي بر دل ما تازه شد سوخت آخر جنس ما از گرمي بازارها
ای که انکار کنی عالم درویشانرا
ت چه دانی که چ سودا و سرست ایشانراااز دل تنگ اسيران قفس ياد كنيد اي كه داريد نشيمن به لب بامي چند
-
ramses kabir یاد باد انکه زما وقت سفر یاد نکرد بهنگاهی دل غم دیده ما شاد نکرد
-
@Rakhshandeh در مشاعره... گفته است:
ramses kabir یاد باد انکه زما وقت سفر یاد نکرد بهنگاهی دل غم دیده ما شاد نکرد
در دايره قسمت ما نقطه ي تسليميم لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي
-
مشاعره رو شروع کنیم
یارا تو مکن دست دست، دستم بده در دستش
جانا تو ببین دستم ، دستم که به دامان است
#استاد -
ramses kabir در مشاعره... گفته است:
مشاعره رو شروع کنیم
یارا تو مکن دست دست، دستم بده در دستش
جانا تو ببین دستم ، دستم که به دامان است
#استادتن ز جان و جان ز تن مسطور نیست ***
لیک کس را دید جان دستور نیست -
@دختر-بهار در مشاعره... گفته است:
ramses kabir در مشاعره... گفته است:
مشاعره رو شروع کنیم
یارا تو مکن دست دست، دستم بده در دستش
جانا تو ببین دستم ، دستم که به دامان است
#استادتن ز جان و جان ز تن مسطور نیست ***
لیک کس را دید جان دستور نیستتا به فراق خو كنم صبر من و قرار كو؟ وعده ي وصل اگر دهد طاقت اتظار كو
-
@دختر-بهار
تورو دیده رد داده قلبم
نباشی میمیرم حتما -
samane.A
و خدایی که نباشد در این نزدیکی
زیر آن گاج بلند
در کنار تخته سنگ
زیر آن جوی روان
لابه لای لاله های خفته در رویای عشق بی کران
ناگهان باران شود
در دل صحرا روان
گفت و گوی سوسن و رنگین کمان
جملگی غرق در این باران شد
غافل از ابری که
چون بداند رفتی
ز غم هجر نگاه تو بگرید بارانسهند (استاد)
-
ramses kabir در مشاعره... گفته است:
@دختر-بهار
شاید این جمعه بیاید شاید ....دوست دارم وقتی که چشماتو می بندی
با من به دردای این دنیا می خندی -
@دختر-بهار
یارا که تویی بینا درد دل دل من را بین
جانا تو ببین لُعبَت، لُعبَت چه پریشان است(تخلص بنده در اشعار لُعبَت هستش)