-
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
-
در نماز و در رکوع و در سجود
سر بجنبد دل نجنبد این چه سود -
در ان نفس که بمیرم در ارزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم -
mohammad666666 من که یکبار به وصل تو رسیدم همه عمـر
کی توانــم کــه شوم از تـو به یک بـار جدا -
ان ترک پری چهره که دوش از برما رفت ایا چه خطا دید که راه خطا رفت
-
mohammad666666 تا داشتم دلی به کنارم نیامدی
آنگاه کـه آمـدی به کارم نیامدی -
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم سیلاب سرشک امد و طوفان بلا رفت
-
ترسم از آن قوم که بر دردکشان می خندند
بر سر کار خرابات کنند ایمان را -
افسوس که شد دلبر و در دیده گریان تحریر خیال خط او نقش برابست
-
من نه انم ک دوصد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم -
mohammad666666 من همانم که اگر دوست مــرا یـاد کند
به صفای قدمش دیده خـود فرش کنم -
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه می پنداشتیم -
mohammad666666 می روم خود به خبرگیری بزمش امشب
تاب دیـــر آمـــدن قاصــد و پیغامم نیست -
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان بگشود نافه در ارزو ببست