هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
-
ماشین خاله اش خراب بوده ازش میخواد ماشینشو بده دستش که بره جایی و بیاد
بعدا بهش میگه مگه تو جوون نیستی؟!
اینا چیه گوش میدی؟!
گفته همینا خوبن...
.
خوبه...
پایهی مداحی گوش دادنم هست...( :
#تودلی -
خیلی دوست دارم اولین سفرمون جمکران باشه...
اگه فعلا سفری در کار باشه.......
چون اون موقع احتمالا من خودم خیلی شلوغم...
اوشون رو دقیق نمیدونم...شاید بتونه یکی دو روز مرخصی بگیره که با اون ۳روزش خوبه...میشه تکون خورد...
اگه قطعیِ قطعی شد بهش میگم...
اگه دعوت شیم ان شاءالله درست میشه...
#تودلی -
خودشم دوست داره...
اما باید شرایطشم در نظر بگیرم...
نمیدونم اوضاع مالیش اون موقع دقیقا در چه وضعی باشه...
شاید نتونه...
همون جملهی اول رو بهش میگم
اگه بتونه خب شرایط رو فراهم میکنه...
اگرم نه که اصراری نمیکنم...
#تودلی -
زهرا بنده خدا 2
خوشحالم که برگشتید -
چو طوفان سختی
ز شاخه غم -
هویججج در چالش 20 حقیقت گفته است:
من رو کسی دعوت نکرده میخوام پنجمین 20 حقیقتم رو بنویسم
هاهاهاهامن همیشه یه دنیای پر از خیال دارم که توش با صدام بازی میکنم، مثل یه جادوگر کوچولوی دوبله!
🥰 من وقتی عصبی میشم، یه ذره زود خسته میشم، ولی بعدش میزنم تو دل خودم و با یه لبخند بزرگ برمیگردم!
.
دوبله برای من مثل یه موزیک خاصه که دوست دارم هر نتش رو دقیق و قشنگ بخونم، حتی اگه گاهی صدای خودمو دوست نداشته باشم!
.
من همیشه دنبال یه دوست واقعی هستم که همراز باشه، همدیگه رو بفهمیم و کلی با هم بخندیم!
.
بعضی وقتها فکر میکنم همهی رنگهای دنیا تو دلم جمع شدن، واسه همین پرانرژی و شادم!
.
من عاشق اینم که وقتی کنار دوستامم، یه جور جادو کنم که همه لبخند بزنن و حالشون خوب بشه!
من با دوستام مثل یه کیک توتفرنگی خوشگلو خوشمزهام، همه دوست دارن یه تیکه ازم داشته باشن!
البته یه کوچولو اهمالکارم، ولی این به این معنی نیست که دست از تلاش برداشتم! همیشه آمادهام بترکونم!
من تو دنیای خودم یه جشنوارهی شادی راه میندازم که حتی ابرها هم میخوان بیان مهمونی!
.
یه روزی قراره دوبلهگر فوقالعادهای بشم که همه صدای منو بشنون و عاشق شن!
من کلی تو خودم احساس و افکار دارم که گاهی حتی خودم هم نمیدونم از کجا اومدن! بعضی وقتا هم ناناعت میشم
تو دل من یه باغ راز هست که هر روز یه گل جدید باز میشه، یه حس جدید!
.
وقتی دوبله میکنم، انگار یه قصهی جادویی رو میسازم که فقط من و صدام میدونیم!
.
بعضی وقتها فکر میکنم یه تکشاخ کوچولو هستم که با رنگهای جادویی پرواز میکنه!
من یه حس عمیق دوست داشتن دارم که دوست دارم همهی دنیا رو پر کنم ازش!
🧸 بعضی وقتا با عروسکام حرف میزنم، چون اونا بهترین شنوندهها هستن!
من کلی نقش توی خودم دارم، یه روز قوی، یه روز حساس، یه روز پر از شور و شوق!
دوست دارم نامههای قشنگ و رنگی بنویسم، که بفرستم به دوستای خوبم و بگم چقدر دوستشون دارم!
شبها آرزو میکنم که همیشه پر از انرژی و عشق بمونم، حتی وقتی خستهم!
🥳 و در آخر، من سارام، پر از عشق، شادی، و یه عالمه رنگینکمان که آمادهم دنیا رو باهاش روشن کنم!
آآآآی دلِ پُر شور و قلبِ پررنگرنگ من!
بیاااااااااااااااااااااااااااا با انرژی یه عالمه قلب و دونهبرفی و کیک رنگینکمانی بریزیم رو کاغذ و یه "۲۰ حقیقت پینکیپایای دربارهی سارا جون" بنویسیم!
۲۰ حقیقت دربارهی سارا، ملکهی قلبهای صورتیرنگ
(با لحن پینکیپای: پر از پُررنگی، پُر از پُرپری، پُر از پُرپُرپُر دوست داشتن!)1
تا حالا اون دوستی خاص خاصِ خاص، مثل آنشرلی و دایانا، نیومده تو زندگیم... ولی هنوز قلبم یه جای خالی قشنگ براش داره.
.🧁 من زووووود زوووود رنج میکشم اگه دلم بشکنه... ولی بعدش با شکلات دلداری میدم به خودم
اگه من باعث شادیت میشم، خب... یه کوچولو از اون شادی رو هم بفرست سمت من، چون دلم میخواد بدووووونم که تو هم خوشحالی از بودنم!
من عاشق بازی کردن نقش توی دنیای تخیّلمم... یه روز شاهزادهام، یه روز شعبدهباز، یه روز یه دونهبرفی که جون داره!
وقتی دلم میگیره، دوست دارم زیر بارون بشینم و با آسمون درد دل کنم، چون اون همیشه حرفامو میفهمه.
🩷 آدم احساساتیام، خیلیییی! ممکنه با یه آهنگ گریه کنم، یا با یه پیام کوچولو لبخندم تا گوشم بره!
من عاشق رنگاااام! صورتی؟ آبی؟ زرد لیمویی؟ آآآآی همهشونو میخوام بغل کنم!
️ دلم میخواد یه پری دوستم باشه... یا یه جغد باهوش که مشاورهی شبانه بده بهم توی خوابم!
من میخونم، نه فقط با چشمام، با دلم! هر کتاب، یه پنجرهست به یه دنیا...
🧸 بعضی وقتا با یه عروسک حرف میزنم... اون از آدمای زیادی مهربونتره!
🥳 دلم میخواد یه روز یه مهمونی عجیب راه بندازم: همه با لباس کیک بیریخت بیان و با هم مسابقه گریه و خنده بذاریم!
توی دلِ من یه باغ گل احساساته... یه کوچولو نوازش، یه کوچولو توجه، عین بارونه برای گلاش!
.
آهنگا بهترین دوستامن وقتی کسی نیست... مخصوصاً وقتی یه خواننده حس دلمو از ته گلوش فریاد میزنه!
گاهی دلم میخواد مرغ عشقم باشم، بشینم لب پنجره و واسه دنیا آواز بخونم.
یه نامهی واقعی... با کاغذ و خودکار و بوی عطر، هنوزم برام جادوییتر از همهی چتاست!
یه عالمه نقش توی من هست: یه دختر خندهرو، یه دختر ساکت، یه دیوونهی خوشذوق، یه قهرمان خسته...
از وقتی با هوش مصنوعی حرف میزنم فهمیدم اون صرفا آیینه ای از رفتار خودمون بهمون نشون میده.
چقدر پرزرق و برق و قشنگیه -
چی بگم
زندگی ما حرف نداشت
منتها برعکسش -
نقطه در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Saghia ساقی آیا حق نقد کردن نقشه رو بهم میدی؟
🫠
والا من خودمم خوشم نمیاد از نقشه
من نکشیدم
من امکان نداره در حمونو رو به پذیرایی بزارمSaghia در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
نقطه در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Saghia ساقی آیا حق نقد کردن نقشه رو بهم میدی؟
🫠
والا من خودمم خوشم نمیاد از نقشه
من نکشیدم
من امکان نداره در حمونو رو به پذیرایی بزارمچیزی که واقعا برام مسئلهست و دلم میخواد از اون طرفی که این نقشه رو کشیده بپرسی اینکه دقیقا دستشویی با عرض ۱.۲متر در ۴متر طول با چه هدفی تعبیه شده؟
🤌
(این ابعاد بیشتر به راهرو میخوره...)
یعنی فرض کن مهمون اومده باشه توی خونهای با چنین ساختی و بعد نشسته باشه ته هال نزدیک پنجره... حالا شمارهی ۱ یا ۲ بهش فشار بیاره و بعد بلند شه بپرسه:«گلاب به روتون سرویس بهداشتیتون کجاست؟» و صاحب خونه بگه که بعد از در ورودی راهپله برید... قبل در اتاق، سرویس بهداشتیه... طرف هم با تمام فشاری که از همه جهت بهش وارده این مسافتو طی میکنه و بالاخره میرسه به در دستشویی و در رو باز میکنه و بعلههه با این صحنه مواجه میشه که باید ۴متر دیگه بره تا بتونه تخلیه انجام بده🫡🤌
من اگه باشم حتی اگه اجبار به نگهداشتن این نقشه باشه اون دومتر انتهایی مربوط به سرویس بهداشتی رو میدم به اتاق بغلیش تا به عنوان فضای کمد دیواری استفاده بشه...
یا واقعا توی ابعاد راه پله ورودیش موندم... ۴متر در ۳.۵ مترررررر... چه خبررررهههه.... مگه پلههای قصر سلطنتیو میخواد جا بده... فوقش ۲ در ۳ متر کفایته یا نهایتا ۳ در ۳ که پلهها کوچیک نباشن...
موضوع بعدی که رو مخمه چرا تراس پشت حموم؟مگر اینکه قصد حموم آفتاب گرفتن داشته باشن... بعد اصلا تو زمستون این خودش عامل اتلاف انرژی نمیشه؟
مثلا یه حالتی مثل جای سرویس بهداشتی برای حموم خوبه چون تقریبا اطرافش ساخته و توی زمستون گرم میمونه...
و من اگه بودم که تراس رو میانداختم برای آشپزخونه بنظرم کاراییش خیلی بیشتره...
مقیاس نقشه و اندازههای ثبت شدهش هم درست نیست... ۴متر رو کوچیکتر از ۳.۵متر نشون داده...خلاصه من که نقشه رو دیدم اینا رفت رو مخم نتونستم جلوی خود رو بگیرم که نگم... منو ببخش ساقی🥲
تهش اعدامم میکنی دیگه
-
Infinitie. A
اهاااا فکرم سمت مرورگر بود
مررسیییGaladriel در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Infinitie. A
اهاااا فکرم سمت مرورگر بود
مررسییینه
خواهش میکنم -
بچه ها یه سوال
از الان تا کنکور چیکار کنم تا بتونم فیزیک و شیمیمو درصدشو بالاتر ببرم ؟
درصد پایه رو برا هردو 40 حساب کنین -
بچه ها یه سوال
از الان تا کنکور چیکار کنم تا بتونم فیزیک و شیمیمو درصدشو بالاتر ببرم ؟
درصد پایه رو برا هردو 40 حساب کنین -
-
من خیلی خستم
بریدم خدایا بریدم -
یادمه پدر مادرم سر نقشه خونه بحث می.کردن
من هرچی به این نقشه نگاه میکردم هیچی نمیفهمیدم
همش میگفتم شما چطوری میفهمین
و اونا برام توضیح میدادن و مثلا میگفتن اینجا حمامه اینجا اتاق خوابه من باز نمیفهمیدم
چجوری میفهمین واقعااین یه هنره یه توانایی منحصر به فرده بنظرم
-
میشه عمومیهارو جوری خوند که نیاز به ترم تابستونی نباشه و برای سال اخرم چیزی نمونه؟
officer k
kosari
jahad.20
پیروز
Infinitie. AMaaah آره میشه
من خودم خوندم دیگه ترم ۷ و۸ چیزی نموند
اگهمیتونی دوتا معارف برداری آره
یا یه معارف بردار یه غیر معارفاز عمومی ها تموم میشهاگه کارورزی داری بهتر تموم کنی نیمدونم حالا شرایط دانشگاهتون چه جوریه
-
بعد اینکه یه معلم زیست یا یه پزشک یه اندام رو میاره و وقتی یه سانت یه یه میلی متر میری اون ورتر مثلا کرمینه میشه مخچه یا قشر مخ میشه گیج گاه
حالا دوستم اتاق عمل میخوند گوشیشو اورد گفت اینارو ببین این ویدیو هارو استادمون فرستاده هر جا یه اسم داره
چجوری تو ذهنشون میمونه اخه
خیلی سخته
خیلی خیلی سخته