هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
razie_
من جزوم باز کردم
گذاشتم جلوم
و رفتم تو گوشیوایییی چی بگم واقعا ذهنم واکنشی نشون نمیده که بره سمت خوندن
فعلا داره رست میکنه گمونم طولا هفته خیلی اذیتش کردم
زیر بار نمیره️ -
میگم چرا انقدر خوابم میاد از صبح، سرما خوردم :(((((
-
مادربزرگمم نشسته از اسب سواریش میگه که چهارنعل سوار اسب میشده تو ۱۸ سالگی
-
و بهم میگه که خاطراتمو بنویسم
از اونجا که نصبحت آدمیه که حدود یک قرنه زندگی کرده و منم هرچند اهل خاطره نوشتن نیستم ولی انجامش میدم از امشب -
پیش بابابزرگم نشستم و داره از سفراتش به کوه دماوند و کوه های مختلف میگه
لازم به ذکره که پدربزرگم یه دوندهی اسب سوار بود واقعا هم بود همه اینو میگن -
این پست پاک شده!
-
چرا اینجوری شد...
الان نمیدونم باید خوشم بیاد یا بدم بیاد...
هم دلم میخواد ببینمت هم نه...
ولی اینا به صورت خیلی شدید به ضررمه همه جوره...
خدایا... -
۸ سالش که بود پوست دست هایش قرمزشد، متورم شد، ۹ سالش که شد فهمید جذام دارد! ۱۰ ساله بود که آمد مشهد، حالا ۶۰ سال است که اینجاست ؛ کنج یک اتاق کوچک... اینجا شهرک جذامی هاست؛ تنهایی نام دیگر ساکنان اینجاست.
پن: مال سال ۹۶عه..
-
آقا احد دو هفته پیش وقتی از خواب بیدار شده، دیده مهمان دارد؛ مهمانهایش بچههای انجمن مردمنهاد «حافظان مهربانی» بودند. افراد نیکوکاری که چندماهی است به شهرک جذامیها سرمیزنند و به ساکنان شهرک کمک میکنند. مهمانهای آقا احد ، دو هفته پیش برایش جشن تولد گرفتهاند، آقا احد هنوز هم یاد جشن میافتد گریه میکند از خوشحالی:« من تا حالا تولد ندیده بودم... خدا پدرومادرشان را بیامرزد...خدا اجرشان بدهد...»
خدایا...
-
دهکدهی جذامی ها...
مشهد...
تسنیم چقد تلخ روایتش کرده... -
من چیزی که میخوام درده
-
وقتی کنکورم تموم شد انقد سریال میبینم که بمیرم
لطفا وسوسه نشو •□• -
امروز انقد ابر ها و در کل آسمون قشنگ بود
که دلم میخواست برم و بینشون زندگی کنم
حیف نمیتونستم عکس بگیرم -
در نگاهت مانده چشمم
شاید از فکر سفر برگردی امشب
از تو دارم یادگاری
سردی این بوسه را پیوسته بر لب -
باران میبارد امشب
دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته
ره میسپارد امشب
پست 11121 از 139064