هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
Blue28
نباید به این بخندم ولی خب -
-
نوشتهشده در ۵ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
️
-
نوشتهشده در ۵ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هوم..
باید ب این شب چرت پایان بدم -
شب همگی
عالی وبخیر
و
انگوري.
نه انگوری -
نوشتهشده در ۵ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اواخر مهر بود خانوم اسلانی به یکی از خواستگاراش جواب مثبت داده بود بعدم زود عقد کردن
از بعد عقدشون دیگه اونقدر دل به کار نمیداد
یا شبا شوهرش میومد دم داروخونه میرفت با هم مینشستن تو ماشین و از این کارا
تا اینکه یکی دوبار واقعا داروخونه خیلی شلوغ بود اینم رفته بود تو ماشین و حالا هر چی صداش میکردیم عین خیالش نبود
دوشنبه هفته قبلی هم این اتفاق افتاد بعد خانوم دکتر هم تو داروخونه بود، قبل خانوم دکتر یه بچه ها رفت صداش کرد نیومد، بعد دیگه خانوم دکتر اعصابش ریخت به هم رفت بهش گفت بیا پایین از ماشین و تا حد امکان هم مودبانه برخورد کرده بود و در مقابل شوهر خانوم اصلانی به خانوم دکتر بی احترامی کرده بود و یه جور حق به جانب رفتار کرده بود که مثلا حقمه زنم بیاد تو ماشینم
بعد فردای اون روز خانوم اسلانی میگفت در شأن یه دکتر نیست که بخواد اینجوری با پرسنلش برخورد کنه، منم گفتم اون شب اول خانوم علیرضایی اومد صدات کرد نیومدی تو داروخونه، بعدم حالا چون دکتره نباید عصبانی بشه؟بازم با یه قیافه حق به جانب شروع کرد به حرف زدن
کلا چه قبل شوهر کردن و چه بعد شوهر کردنش اینجوری بود که مثلا من میرفتم کارتمو انجام میدادم بعد که تموم میشد میگفت من چند ساله دارم با آقای باقری و خانوم دکتر کار میکنم و تهش هیچی نیست و شماها هم الکی انقدر خودتونو خسته نکنید و از این حرفا
دیشب اصن من شیفتم نبود، همینجوری به قصد پیاده روی رفتم داروخونه خیلی هم عادی برخورد کرد، حتی بهش هم گفتم که فردا صبح داروخونه ای یه کسری بنویس هیچی تو قفسه ها نداریم گفت باشه
آخر شب با خانوم دکتر بحثش شده بود که من زندگیم از داروخونه مهم تره و خانوم دکتر هم بهش گفته بود هر کی میدونه داروخونه داره به زندگیش ضربه میزنه میتونه نیاد
بعد همین حرفو رفته بود پیش آقای باقری جور دیگه زده بود که خانوم دکتر گفته من پرسنلم تکمیله و نیازی به تو نداریم
اونا هم کلی اعصابشون ریخته بود به هم
بعد باز با به قیافه حق به جانب به خانوم دکتر گفته بود وقتی بقیه بچه ها هم ازدواج کردن میفهمن که مرا من اینهمه وقت از داروخونه میرفتم بیرون و شاید اونموقع بتونن منو درک کنن و بعدم تموم حرفایی که به بچه از جمله خود من میزد که چرا انقدر خودتو به آب و آتیش میزنی تو داروخونه رو نسبت داده بود به خانوم علیرضایی که اونم کلی اعصابش خورد شده بود
اواخر ساعت کاری هم شوهرش اومد بدون اینکه به کسی سلام و تعارف کنه کلیدهایی که خانوم اسلانی از داروخونه داشت رو تحویل داد و رفت -
نوشتهشده در ۵ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۲۵ آخرین ویرایش توسط Ramos9248 انجام شده
آخه بگو تو که قصدت اول و آخر رفتن بود یه جوری میرفتی که چهار روز دیگه بچه ها دلتنگت بشن نه که بگن چه خوب شد رفتش
-
نوشتهشده در ۵ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۵ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو بودی که فکر میکردی
اگه بری من میمیرم -
به جی پی تی گفتم بهم بگو چشم ارباب الان همش بهم میگه ارباب
-
میگم گفتم چی صدام کن؟میگه ارباب
-
دانشجویان پزشکی فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۵ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۳۱ آخرین ویرایش توسط Blue28 انجام شده
خیلی فهیمه
-
نوشتهشده در ۵ دی ۱۴۰۳، ۲۱:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نمیرسم همه چیو بخونم...
ایمنی: خیلی زیاده ولی ۸نمره دارم و اون ۱۲نمره ام مجبورم بذارم بعد زبان بخونم و چاره ای نیست...زبان تخصصی: ام ۱۲نمره دارم و اون ۸نمره رو مجبورم عصرِ بعد از ایمنی بخونم...
تاریخ: مهم نیست و یه روز زیادیشه...
هورمون:ام میانترم ندادیم ولی باز مجبورم همون ۲روز بخونمش...اولویتم به ترتیب:
¹)آز باکتری
²)مدیریت در بلایا
³)باکتری(۷دارم و ۱۳مونده)
⁴)هماتو(۹ونیم دارم و ۱۰مونده)آز باکتری:
اول بشینم تمام تشخیصایی که برا باکتریای میانترم و این جزوهی گرم منفی شایع هست رو نموداری بنویسم
بعدش جزوات:
شناسایی باکتری های بی هوازی
کشتِ ادرار
کشت خون
کشت مدفوع
آنالیزCSF
رو بخونم...مدیریت در بلایا:(جزواتش آسونه ولی هیچ نمره ای ندارم و یه روز کمه!نمیخوام هم شب بیداری بکشم هم استرس!پس چندتا رو میخونم...)
مقدمات
آشنایی با بلایای انسان ساخت
سازمان های بشردوستانهباکتری:
همین یه جزومو میتونم بخونم...(گرم منفی های شایع)هماتو:(خیلیه و نمیدونم یه روز چکارش کنم...چند تا رو باید بخونم..)
هموستاز
ترومبوفیلی و درمان آن