هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
زهرا بنده خدا 2 شاید یکی بشناسه، چی بپرسم دقیقا؟
Blue28
میزراهِ یکی از اقواممون انگار مادر زادی مشکل داره و هرچند وقت یه بار
باید سوند وصل کنن تا ادرارش دفع شه...و الا نمیشه و کراتین و اوره اشمیره بالا و بعدم عوارضش...
این بنده خدا قبلا چندسالی یه بار این مشکل براشون پیش میومد(عدم دفع ادرار)ولی الان شده هرماه...
یعنی کلیهشون مشکلی نداره
مشکل همون میزراهه...
گفتن انگار هرچی سنشون بره بالاتر بدتر میشه -
احساس میکنم تهش باید جراحی شه
خب اگه به دارو بود که این همه سال یه چیزی داده بودن خوب شه -
ولی کاش میشد...
-
چقد دلم گرفته
کارام و درسام ریختن رو سرم
و هیچ کارینمیکنم...
درس میخونم ولی نه اون طوری که باید...
زبانم افتاده اخر امتحانا...
ناراحتم... -
نیاز دارم برم قدم بزنم ولی نرفتم...
مامانم گفت بیا بریم ولی نرفتم... -
داداشم کنکوریه و نگرانم...
-
نگران خودم و ایندهمم...
-
نگرانِ جا موندن از راهیان امسال...
-
احساسمیکنم امسال سالیه که باید ازشون بخوام...و میشه...
-
دلم تنگ شده...
-
امسال با خودم از خاکش میارم...
ان شاءالله... -
ولی هیچی مثل راهیان نور اولم نبود...
خیلی تحویلم گرفتن( : -
چقد سردرگم بودم...
-
چقد گریه کردم...
چقد طلبکار بودم...
چقد جدی و منطقی با اون پوست و گوشتایی که میگفتن با این خاکا عجین شده حرف میزدم...
چقد یهویی راه پیدا شد... -
ولی هرچی بیشتر میگذره
آدم میفهمه هر تیکه از اون خاکا ماجراهایی داره...
همهاش عشقه...
و تو هر دفعه که برمیگردی تازه اینو میفهمی...
سال اولی که رفتم عاشق فکه و نهرخین شدم...
و کانال کمیل...
سال دوم طلائیه و هویزه هم اضافه شد...
و الانی که تو خونه نشستم
خیلی یهویی و بی مقدمه
دلم برا اروند تنگ شده...
جایی که نه براش گریه ای کردم نه چیزی
ولی دلم براشتنگه...