هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
من كجا، باران كجا و راه بى پايان كجا
آه اين دل دل زدن تا منزل جانان كجاهرچه کویت دورتر دل تنگ تر مشتاق تر
در طریق عشقبازان مشکل آسان کجا#پوریا_سوری
-
خدا هر لحظه در حال کامل کردنِ ماست، چه از درون و چه از بیرون. هر کدام ما اثر هنریِ ناتمامی است. هر حادثهای که تجربه میکنیم، هر مخاطرهای که پشت سر میگذاریم، برای رفع نواقصمان طرحریزی شده است. پروردگار به کمبودهایمان جداگانه میپردازد، زیرا اثری که انسان نام دارد در پی کمال است.
-
officer k در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Maaah
اشتباه که انتخاب واحد نکردی
مشکلی پیش نمیادنه اشتباه نکردم، ۱۹ واحد ورداشتم میخواستم ۲۱ بردارم
️
-
@آقای-همساده امیدوارم که حالتون خوب باشه
-
دلم گرفته
برم یه زنگ بزنم خونه
️
-
officer k در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Maaah
۱۹ هم اوکیه بابا
اتفاقی نمیوفته نگران نباش=)نه آخه یه چیزی شده، مدیرگروه گفته حتمن انس با قرآن بردارین موقع تکمیلی یا حدف و اضافه میخوام مشکلی واسه اون پیش نیاد
-
officer k در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Maaah
۱۹ هم اوکیه بابا
اتفاقی نمیوفته نگران نباش=)نه آخه یه چیزی شده، مدیرگروه گفته حتمن انس با قرآن بردارین موقع تکمیلی یا حدف و اضافه میخوام مشکلی واسه اون پیش نیاد
-
47دقیقه با مامانم حرف زدم
ولی چون خودش بحث رو نکشید وسط
منم روم نشد بگم
️
-
امتحان هماتو که داشتیم
گفتم
رفتم مثلا به پسرا تقلب برسونم
(خودم تقلب نمیگیریم
️)
یه سوال رو شک داشتم
و زل زده بودم به همون
گاهی به استاد
گاهی به سقف
🥴
️
استاد برگهی پسرا و دور و بریامو که گرفت
آخر بار اومد بالا سرم
استاد:خانم فلانی، چیکار میکنید؟
من: سکوت...
بعد خودشون برگهمو برداشتن
یه نگاه به سوالام کردن
برگهرو گذاشتن
و با دست گزینه رو نشونم دادن و رفتن
پرام ریخت -
این استادمون و استاد بیوشیمیمون خیلی باهام خوبن...
ولی ایشون که جواب رو بهم گفتن
عداب وجدان گرفتم
شرمنده شدم
و خجالت کشیدم
و نمیدونم یه حس سمی بود
و امروز که دیدمشون در رفتم -
مامانم گفت عبا نگیر
خب چی بپوشم
️
-
کاش گفته بودم نه...
کاش...
کاش.. -
Ainoor
سلام
تولدتون مبارک -
تو مثل منی برف
راه میروی و آب میشوی.
تو مثل منی برف
آتش را روشن میکنی
تا در هرمش بمیری
یاسهای تابستانی ادای تو را در میآورند
پروانهها که تو را ندیدند
عاشق او میشوند
نکند سرنوشت مرا جایی دیده ای برف.
کاش میتوانستی تابستانها بباری
تا با تنپوشی از برف
برابر خورشید عشوهها میکردیم.
به شادی مردم اعتماد مکن برف
تا میباری نعمتی
چون بنشینی به لعنتشان دچاری. -
چیزی در سکوت مینویسی
همهمان را گرفتار حکمت خود میکنی
ما که سفیدخوانیهای تو را خوب میشناسیم.
تو چقدر ساده ای که بر همه یکسان میباری
تو چقدر ساده ای که سرنوشت بهار را روی درختها
مینویسی
که شتکها هم میخوانند
آخر ببین چه جهان بدی شد
آفتاب را
داور تو قرار دادهاند
و تو با پایی لرزان به زمین مینشینی
پیداست که میشکنی برف.تا قَدرت را بدانند
با سنگریزه و خرده شیشه فرود آی
فکر میکنم سرنوشت مرا جایی دیده ای برف
آب شو
آب شو! موسیقی منجمد!
و بیا و ببین
رنج را تو کشیدی
به نام بهار
تمام میشود