هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
دیشب خوابشو دیدم باهم تو دانشگاه بودیم خوش گذرونیدم براش پاستا درست کردم تا میتونستم بغلش کردم چون میدونستم وقتی از خواب بیدار شم دوباره جسمشو اسیر خاک میشه ..میدونستم نیست ولی تو خوابم میخاستم ااز واقعیت فرار کنم مثل یه هاله بود باهام حرف نمیزد فقط نگام میکرد لبخند میزد اخر اخرا گریه کرد رفت رفت و من دوباره دیدم با گریه از خواب پاشدم
-
دروغ چرا. احساس میکنم تموم این احساسات بزرگتر از ظرفیتیه که روحم بتونه تحملش کنه. در حال شکستنم. هربار که تصمیم میذارم زمینش بذارم باز خمتر و خمتر میشم.
تو، تو داری تو وجودم جوونه میزنی و من سرسام میگیرم هنوز از درک مسئلهای که کوچیکه انگار اما پذیرفتنی نیست.
"بعضی مسائل نرسیدنیان"
من دارم ذره میشم تا به خاک بودنم برگردم و تو داری جون میگیری. هرچقدر من دارم از منیَّتم تهی میشم. تو جوونه میزنی و رشد میکنی. من هی دارم تو میشم
نفسم بریده. تحملِ تویی که شدم و تویی که نیست
خورد خورد من رو نابود میکنه.
چه راهی هست جز؟
جز... تو بگو!
-
149318/150401