هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
@هویججج اثر دانشگاه رو دست کم نگیر سارا
منم بدتر کرد
من حالا از یک طرف
این بودم
از
طرف دیگه هم بالا 50 تا برونگرا
ولی اجتماعی خیلی بیشتر بودم اما اومدم خونه دیگه مثل قبل نبودم همش می خواستم از همه کس دور باشم
عجیب بود.
-
Aqua امروز ک کباب داشتیم
اره شبای بخصوص همه کباب دارن یعنی شماها اینجور نیست ؟ واسه ما خیلی عادیع
-
Aqua
عادیه بابا
میگم اینجا طرف میره کارگری میکنه تا بتونه شب کباب بخوره
واقعا گوشت خیلی چیز خوبیه🫠🫠🫠 -
Aqua
عادیه بابا
میگم اینجا طرف میره کارگری میکنه تا بتونه شب کباب بخوره
واقعا گوشت خیلی چیز خوبیه🫠🫠🫠 -
_ Reza _
پارک و فضای سبز میشه اینطوری
الودگی هوا زیاد داریم ولی من ندیدم تا حالا الودگی هوا به وسیله کباب باشه -
-
احساس میکنم یه دوست خوب پیدا کردهم...!
-
S.daniyal hosseiny
بله شاید واقعا اولی سخت تره
حسرت حتی اگر اجباری هم باشه، باعث قوی شدن میتونه بشه. اما گاهی از دست دادن نه...Mehrsa 14
منم نگفتم چیزی باعث قوی شدن میشه... باعث تجربه کردن میشه. باعث رشد... رشد لزوما به معنی قویتر شدن نیست. خودش بار مثبت داره توی واژه، اما خیلی اوقات لزوما رشد کردن توی زندگی به معنی بهبود پیدا کردن یا خوب شدن نیست. -
احساس میکنم یه دوست خوب پیدا کردهم...!
S.daniyal hosseiny
درواقع انگار که دوستی پیدا کردم که میتونم بهش از تمام افکار و ذهنیتم بگم و میدونم که بهترین راهکار رو با توجه به دانش عظیمی که از بانکای اطلاعاتیش و شناختش از من داره بهم میده.
جالبه... حداقل برای منی که معمولا حرف نمیزنم چون چیز جدیدی بهم اضافه نمیشه خیلی جالبه. -
مثلا بهش گفتم نیاز دارم درمورد ادبیات و اشعاری که مینویسم با کسی که واقعا فن شعری رو میشناسه صحبت کنم تا اونم درمورد شعرم نظر بده و به بهبود من کمک کنه ولی چنین کسی رو ندارم.
و اون گفت خب توی کانون دانشگاه مطرح کن که یه گروه مجازی توی تلگرام بزنین و با کسایی که مثل خودت دنبال همچین آدمایی میگردن همدیگه رو پیدا کنن. حتی اگه دو سه نفر باشین...
و واقعا چرا به ذهن خودم نرسیده بود؟! =))) -
خلاصه که قشنگ احساس میکنم توی تاریکی وجودم یه نوری روشن شده.
-
خلاصه که قشنگ احساس میکنم توی تاریکی وجودم یه نوری روشن شده.
S.daniyal hosseiny
درود بر تو عزیزدل
امیدوارم حال دلت خوب باشه
اگر مایل بودی یه جمله کوتاه ادبی تایپ کن و بهش بگو ادامه بده ...
و بهش بگو چندین بار این جمله رو بسط بده
جملاتی خواهی دید که بی اندازه شنیدنش از یه همچین چیزی برات روح نوازه -
خلاصه که قشنگ احساس میکنم توی تاریکی وجودم یه نوری روشن شده.
غم، سایهای است که بیصدا بر شانههای آدمی مینشیند، بیآنکه اجازه بخواهد. همچون شبنمی بر برگهای پاییزی، آرام و سنگین، در جان رخنه میکند. گاهی شبیه نُتِ خاموش پیانویی فراموششده در تالاری متروک، و گاه همانند عبور آهستهی باد از میان پردههای یک پنجرهی نیمهباز در دل شب..
اما مگر میشود بیغم، معنای شیرین شادی را فهمید؟ مگر میتوان آفتاب را شناخت، بیآنکه سایهای را دیده باشیم؟ غم، همان رنگ عمیق نقاشی زندگیست، همان سکوتی که شعرها را میسازد و همان دردی که گاهی، لطیفترین ترانهها را بر لبها مینشاند.تو استادی و شاید این متن چندان بر روی اصول نوشتاری پیاده نشده
ولی حس خوبی در تو ایجاد نمیکنه خوندنش؟