هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من هر جای دیگه باشم هر چیز دیگی بخونم نمیتونم فراموشش کنم
-
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به قول مامانم .خدای ما خدای دوستامونم هست ....هرکسی رو به حقش میرسونه
-
@nothing0 میگم بصورت آنلاین از سایتها آزمون نمیدی؟
من کلا ۲۱ آزمون دادم
کتاب راهم فصل اولو فقط خوب خونده بودم
۲ فصل بعدیشو فقط درحد اینکه این مبحث چی گفته و اینا
فصلای اخرم هیچی
زیاد استرس نداشته باش منم خیلی نگران بودم ولی اونقدرا سخت نیست -
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
محدودیت خونه رو ی سال دیگه چجوری میشه تحمل کرد
-
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شاید من خیری برام نباشه که امسال قبول شم ....
-
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چجوری اگ رفتم پشیمون نمیشم؟
-
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دوراهی داره منو میکشه
-
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ولی خدا به من یه فرصت دیگه داده تا بتونم دوباره تلاشمو بکنم ...اگه نشد راه دیگه ...
-
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من اونقد مطمئن بودم از رفتن که کتابامو دادم دختر عمه م
-
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حالا باید ازش بخام کتابامو پس بده که من میمونم؟
برای بار چهارم((((: -
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شاید وقتشه علایق و هدفامونو تغییر بدیم ...کسی چه میدونه جز خودمون...
-
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شاید باید بریم تو بازار ...خدا دلش خواسته روزیمونو اونجا بده ...
-
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
علاقه چندین سالمو چجوری تغیر بدم وقتی ک همیشه خودمو تو اون حالت تصور کردم
-
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حالا باید خودمونو تو حالت دیگه ای تصور کنیم...
یه خاطره بگم ؟؟ -
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
لعنت بهش
کاش از اول به پیرا فک میکردم ک الان تو این جهنم نباشم -
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بگو.
-
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من خیلی یهویی میرم به داداشم عکس یه چیز و نشون میدم میگم برام بخر
خیلی جدی نگاه میکنه میگه عهه قیمتش چنده
و بعد دیگه هیچی نمیگه و به ادامه کارش میرسه
لعنتی حداقل بگو نمیخرم
️
-
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
همه میرن امسال همه
اگ بمونم فقط من میمونم
منو اتاق
از الان حس خفگی دارم -
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مامانم و دوستش قبلا ازمون استخدامی شرکت کردن ...
بار اول هیچکدوم قبول نشدن
بار دوم هیچکدوم قبول نشدن
بار سوم مامانم قبول شد ولی دوستش نهدوستش بار چهارم و پنجمم ازمون داد و قبول نشد (حتی به مصاحبه نرسید)
شوهرش که دوست بابام بود بهش گفت که خانم بسه شاید تقدیر تو فرهنگیان نیست..
و اونم قبول کرد و رفت تو کار سمنو ..الان دو برابر مامانم از سمنو فروشی و یکم خنزل پنزل دیگه درامد داره ....
خدا میخواسته روزیشو اونجا بده.. -
نوشتهشده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۹ آخرین ویرایش توسط mr.vinyzo انجام شده
خلاصه که وقتی میبینیم چند بار نمیشه نباید بهش اصرار کنیم ...راه های زیادی برای موفقیت هست ....
الان پریسا پوربلک از هزاران هزاران دکتر دیگه درامد داره البته که من اونو ادم موفق نمیدونم ولی رفت پی علاقش و تو حرفه خودش موفق شد...