هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
Anzw 18 قطعا ...وجود رفیقای بامعرفت ..خوش اخلاق...شوخ طبع ....همیشه نعمته ....
-
روزها میگذرند … و من هر روز دنیا را بهتر میشناسم … عاقلتر میشوم و محتاطتر …دیگر کمتر رویا میبافم، دیرتر آدمها را باور میکنم، کمتر از زشتیها تعجب میکنم، بیشتر احساستم را نادیده میگیرم، روزها میگذرند و من هر روز، بیشتر از دنیای سادگیم فاصله میگیرم..
-
ما را برای بیست و چهار
ساعت زندگی، در امروز
طراحی کردهاند و نه بیشتر.
نگرانی امروز برای مشکلات فردا،
دردی از ما دوا نخواهد کرد...#نیچه
-
هرچیزی را نباید رها کرد به امیدِ قسمت؛
خودِ قسمت هم گاهی امیدش به آدم هاست.. -
날 스치는 그대의 옅은 그 목소리
با صدای محوت که مثل نسیمی از کنارم رد میشه내 이름을 한 번만 더 불러주세요
لطفا فقط یکبار دیگه اسمم رو صدا بزن얼어버린 노을 아래 멈춰 서있지만
Eol-eobeolin no-eur arae meomchwo seoissjiman
یا اینکه زیر غروب یخ زده خورشید ایستادم그대 향해 한 걸음씩 걸어갈래요
Geudae hyanghae han geol-eumssig geor-eogallaeyo
ولی می خواستم قدم به قدم به سمتت بیامS till with you
هنوز با توامEoduun bang jomyeong hana eobs-i
در یک اتاق تاریک بدون هیچ نوری익숙해지면 안 되는데
Igsughaejimyeon an doeneunde
من نباید به این عادت کنم그게 또 익숙해
Geuge tto igsughae
ولی خیلی آشناست나지막이 들리는 이 에어컨 소리
Najimag-i deullineun I eeokeon soli
صدای تقریبا آروم تهویه ی هوا이거라도 없으면
Igeolado eobs-eumyeon
اگه حتی این رو هم نداشتم나 정말 무너질 것 같아
Na jeongmal muneojil geos gat-a
فکر کنم از هم کاملا می پاشیدمHamkke usgo hamkke ulgo
با هم می خندیدیم، با هم گریه می کردیم이 단순한 감정들이 내겐 전부였나 봐
I dansunhan gamjeongdeul-i Naegen jeonbuyeossna bwaحدس میزنم این احساسات ساده همه چیز من بودن
언제쯤일까
Eonjejjeum-ilkka
قرار کی باشه؟다시 그댈 마주한다면?
Dasi geudael majuhandamyeon?
اگه بتونم دوباره تو رو ملاقات کنم؟눈을 보고 말할래요
Nun-eul bogo marharraeyo
میخوام به چشمات نگاه کنم보고 싶었어요
Bogo sip-eoss-eoyo
و بگم، دلم برات تنگ شدهHwangholhaessdeon gieog sog-e
در خاطراتی که خیلی درخشان بودن나 홀로 춤을 춰도 비가 내리잖아
Na hollo chum-eul chwodo biga naelijanh-a
بارون میباره، حتی زمانی که تنهایی می رقصم이 안개가 걷힐 때쯤
I angaega geodhil ttaejjeum
وقتی این مه از بین بره젖은 발로 달려갈게
Jeoj-eun ballo dallyeogal ge
با پاهای خیس شده به سمتت میدوم그때 날 안아줘
Geuttae nal an-ajwo
پس اون موقع منو در آوغش بگیرJeo dal-i oelowo boyeoseo
اون ماه تنها به نظر می رسه밤하늘에 환하게 울고 있는 것 같아서
چون جوریه که انگار داره درخشان توی آسمون شب اشک میریزه언젠가 아침이 오는 걸 알면서도
حتی با دونستن اینکه صبح از راه میرسه별처럼 너의 하늘에 머물고 싶었어
میخواستم مثل ستاره ای توی آسمونت جا بگیرم -
날 스치는 그대의 옅은 그 목소리
با صدای محوت که مثل نسیمی از کنارم رد میشه내 이름을 한 번만 더 불러주세요
لطفا فقط یکبار دیگه اسمم رو صدا بزن얼어버린 노을 아래 멈춰 서있지만
Eol-eobeolin no-eur arae meomchwo seoissjiman
یا اینکه زیر غروب یخ زده خورشید ایستادم그대 향해 한 걸음씩 걸어갈래요
Geudae hyanghae han geol-eumssig geor-eogallaeyo
ولی می خواستم قدم به قدم به سمتت بیامS till with you
هنوز با توامEoduun bang jomyeong hana eobs-i
در یک اتاق تاریک بدون هیچ نوری익숙해지면 안 되는데
Igsughaejimyeon an doeneunde
من نباید به این عادت کنم그게 또 익숙해
Geuge tto igsughae
ولی خیلی آشناست나지막이 들리는 이 에어컨 소리
Najimag-i deullineun I eeokeon soli
صدای تقریبا آروم تهویه ی هوا이거라도 없으면
Igeolado eobs-eumyeon
اگه حتی این رو هم نداشتم나 정말 무너질 것 같아
Na jeongmal muneojil geos gat-a
فکر کنم از هم کاملا می پاشیدمHamkke usgo hamkke ulgo
با هم می خندیدیم، با هم گریه می کردیم이 단순한 감정들이 내겐 전부였나 봐
I dansunhan gamjeongdeul-i Naegen jeonbuyeossna bwaحدس میزنم این احساسات ساده همه چیز من بودن
언제쯤일까
Eonjejjeum-ilkka
قرار کی باشه؟다시 그댈 마주한다면?
Dasi geudael majuhandamyeon?
اگه بتونم دوباره تو رو ملاقات کنم؟눈을 보고 말할래요
Nun-eul bogo marharraeyo
میخوام به چشمات نگاه کنم보고 싶었어요
Bogo sip-eoss-eoyo
و بگم، دلم برات تنگ شدهHwangholhaessdeon gieog sog-e
در خاطراتی که خیلی درخشان بودن나 홀로 춤을 춰도 비가 내리잖아
Na hollo chum-eul chwodo biga naelijanh-a
بارون میباره، حتی زمانی که تنهایی می رقصم이 안개가 걷힐 때쯤
I angaega geodhil ttaejjeum
وقتی این مه از بین بره젖은 발로 달려갈게
Jeoj-eun ballo dallyeogal ge
با پاهای خیس شده به سمتت میدوم그때 날 안아줘
Geuttae nal an-ajwo
پس اون موقع منو در آوغش بگیرJeo dal-i oelowo boyeoseo
اون ماه تنها به نظر می رسه밤하늘에 환하게 울고 있는 것 같아서
چون جوریه که انگار داره درخشان توی آسمون شب اشک میریزه언젠가 아침이 오는 걸 알면서도
حتی با دونستن اینکه صبح از راه میرسه별처럼 너의 하늘에 머물고 싶었어
میخواستم مثل ستاره ای توی آسمونت جا بگیرم -
با صدای محوت که مثل نسیمی از کنارم رد میشهلطفا فقط یکبار دیگه اسمم رو صدا بزن
یا اینکه زیر غروب یخ زده خورشید ایستادم
ولی می خواستم قدم به قدم به سمتت بیاد
هنوز با توام
در یک اتاق تاریک بدون هیچ نوری
من نباید به این عادت کنم
ولی خیلی آشناست
صدای تقریبا آروم تهویه ی هوا
اگه حتی این رو هم نداشتم
با هم می خندیدیم، با هم گریه می کردیم
حدس میزنم این احساسات ساده همه چیز من بودن
قرار کی باشه؟
اگه بتونم دوباره تو رو ملاقات کنم؟
میخوام به چشمات نگاه کنم
و بگم، دلم برات تنگ شده
در خاطراتی که خیلی درخشان بودن
بارون میباره، حتی زمانی که تنهایی می رقصم
وقتی این مه از بین بره
با پاهای خیس شده به سمتت میدوم
پس اون موقع منو در آوغش بگیرم
اون ماه تنها به نظر می رسه
چون جوریه که انگار داره درخشان توی آسمون شب اشک میریزه
حتی با دونستن اینکه صبح از راه میرسه
میخواستم مثل ستاره ای توی آسمونت جا بگیر
-
«وأسألك يا الله القوة لأقف وحدي دون أن أتكئ على كتف أحدهم.»
خدایا از تو قدرتی را طلب میکنم که به تنهایی رویِ پاهایِ خود بایستم بدونِ آنکه رویِ شانهیِ کسی تکیه کنم
چقدر زیبا
-
وقتی مهربانی جزئی از وجودت باشد
هیچوقت نمیتوانی ترکش کنی...حتی اگر هزار بار دیگر هم
به خاطرش
دست بی نمکت را داغ کرده باشی!
#تودلی -
هوا ۲۰ درجه ....🫠
#تودلی -
Ainoor
مثلا تو
هوفف:)پرستو بابایی = )
️
-
نقطه سلام بهتری؟
-
هعی دنیا فردا آزمون آیین دارم
-
Ainoor مچکرم
-
Akito پدرشو دربیار
-
Blue28 پدر کیو؟
-
بگن دیوونه ایم رد دادیم
ولی بدون تا ته باهات هستم