هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
-
شاید بهتره یه مدتی محو باشم و بهتر شم
رو خودم کار کنم -
Succinate دانشجویان درس خون ⭐replied to _MILAD_ on ۴ شهریور ۱۴۰۳، ۲۲:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۴ شهریور ۱۴۰۳، ۲۲:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در عجبم از روابط عجیب و غریب انسانی
-
Succinate در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
_MILAD_ در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Succinate ولی سیگار نکشید
اهل این چیزا نیستم
فقط چاییو یه ذره کوچیک شیره
-
_Aram_ فارغ التحصیلان آلاءreplied to پرستو بابایی on ۴ شهریور ۱۴۰۳، ۲۲:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پرستو بابایی چرا
-
سلما اگه داری پیاممو میخونی به محض اینکه پیدات بشه حسابی میزنمت
Sunniva -
من پر از حالیام که نمیتونم توضیحش بدم ولی دارم با پوست و گوشت و استخون حسش میکنم.
-
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم میگدازد
هوشنگ ابتهاج... -
چرا اینقدر نمیشه توصیف کرد...؟
چرا اینقدر نمیشه توضیح داد...؟ -
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکیreplied to _Aram_ on ۴ شهریور ۱۴۰۳، ۲۲:۳۵ آخرین ویرایش توسط پرستو بابایی انجام شده
-
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکیreplied to danial hosseiny on ۴ شهریور ۱۴۰۳، ۲۲:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
danial hosseiny در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
من پر از حالیام که نمیتونم توضیحش بدم ولی دارم با پوست و گوشت و استخون حسش میکنم.
دقیقاااا:))
-
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکیreplied to danial hosseiny on ۴ شهریور ۱۴۰۳، ۲۲:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
danial hosseiny در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
چرا اینقدر نمیشه توصیف کرد...؟
چرا اینقدر نمیشه توضیح داد...؟بازم دقیقااا:))))
-
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۴ شهریور ۱۴۰۳، ۲۲:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
امشب می تونم نیمه ی دیگه ی ماه رو ببینم و چقدر قشنگ ..
-
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۴ شهریور ۱۴۰۳، ۲۲:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از اولین شبی که یاد گرفتم غمم را پنهان کنم، تنهاییام شروع شد.و تمامِ اندوه را در سکوت گذراندم..
-
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۴ شهریور ۱۴۰۳، ۲۳:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پینترست اونقدر قشنگه طوری که وقتی غرقش میشی اصلا نمی دونی برای چی اومدی سراغش حتی
به شدت حالمو خوب می کنه -
نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهانِ باز، بستهست
درِ تَنگِ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکستهستنمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم میگدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی میسوزدم گه مینوازدگهی در خاطرم میجوشد این وهم
ز رنگآمیزی غمهای انبوه
که در رگهام جای خون روان است
سیه دارویِ زهرآگینِ اندوهفغانی گرم و خونآلود و پردرد
فرو میپیچیدم در سینهٔ تنگ
چو فریاد یکی دیوانهٔ گنگ
که میکوبد سر شوریده بر سنگسرشکی تلخ و شور از چشمهٔ دل
نهان در سینه میجوشد شب و روز
چنان مار گرفتاری که ریزد
شرنگ خشمش از نیش جگر سوزپریشان سایهای آشفته آهنگ
ز مغزم میتراود گیج و گمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بیسامان به ره افتد شبانگاهدرون سینهام دردیست خونبار
که همچون گریه میگیرد گلویم
غمی آشقته دردی گریهآلود
نمیدانم چه میخواهم بگویم
هوشنگ ابتهاج -
پرستو بابایی دانشجویان درس خون دانشجویان پیراپزشکینوشتهشده در ۴ شهریور ۱۴۰۳، ۲۳:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
همه ی یادداشت هامو پاک کردم:)
-
امشب هم خبری نشد…
47503/140947