هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نمیدونم چرا
ولی همینجوری یاد کلاس هفتم افتادم
بعد اینکه برگه های امتحان نوبت اول عربی رو دادن
یکی از بچه ها که باباش رو نمره گیر بود زد زیر گریه و کلا نمره زیر ۱۸ نمیتونست بگیره انگار همچنین چیزی ، شده بود ۱۶ بهش ۱۸ داد
آخه این چیه که الان دم خوابی اومده به ذهنم خب که چی بشهالان چرا یاد این افتادم
-
نمیدونم چرا
ولی همینجوری یاد کلاس هفتم افتادم
بعد اینکه برگه های امتحان نوبت اول عربی رو دادن
یکی از بچه ها که باباش رو نمره گیر بود زد زیر گریه و کلا نمره زیر ۱۸ نمیتونست بگیره انگار همچنین چیزی ، شده بود ۱۶ بهش ۱۸ داد
آخه این چیه که الان دم خوابی اومده به ذهنم خب که چی بشهالان چرا یاد این افتادم
-
سلام خانوم Nilay خوبین؟
مدت زیادیه که من فقط لایک هاتونو پای پستام دارم و خب همین حس خوبی داره^^ -
مثلا
من دیگه تاریخ معاصر قرار نیس بخونم دیگه انسان و محیطی وجود نداره
امسال آخرین سالیه که کتاب عربی رو جلو چشم میبینم(خدایا فقط واسه همین یه مورد هزار مرتبه شکرت)
قراره اوضاع بهتر باشه چون قراره برای بهتر شدنش یه سری کار بکنم
دیگه چیزی یادم نمیاد...
تودلی -
-
-
از این دانشگاه متنفر بودم
ولی الحمدالله امروز برام روز خوبی بود( :
و اولین باریه که احساس میکنم اینجا رو هم دوست دارم...
و موقع رفتنم دلم برا خیلی چیزا تنگ میشه( :
برا استاد بیوشیمیمون که تلاش کردن رو از ایشون یاد گرفتم
برا استاد هورمون و زبانمون که همین چند جلسه خیلی چیزا بهم یاد دادن...
حال خوب و اعتماد به نفس داشتن رو...
برا خودت زندگی کردن رو...
خوش برخورد بودن رو...(سعی میکردم باشم ولی داشتم پشیمون میشدم( : )
برا دوستم فاطمه و استرسا و غر زدناش( :
برا اون خانمه که هروقت میبینتم سر به سرم میذاره...
برا ندا که امشب گفت شما خیلی بچه اید
همتووون
عجب غلطی کردم باهاتون هم اتاقی شدم( :
برا جیغ زدنای اون۳تا...
برا محدثه( ؛
برا بچه های کلاس...
بچه های گروه هایی که هستم...
مهربونیاشون...
ادب و شعور و تربیتشون...
برا همه چی دلم تنگ میشه... -
دخترم موجود عجیبیه
یهو ساعت 12 شب مامانش درو اتاقو باز میکنه
با کلی وسیله ارایشی میبتنش و صورتی ک نقاشی شده -
Narges_
متشکرم