الا ای حضرت عشقم!
حواست هست؟
حواست بوده است آیا؟
که این عبد گنه کارت
که خود ، هیراد مینامد،
چه غم ها سینهاش دارد...
حواست بوده است آیا؟
که این مخلوق مهجورت
از آن عهد طفولیت
و تا امروزِ امروزش
ذلیل و خاضع و خاشع
گدایی میکند لطفت...
حواست بوده است آیا
نشسته کنج دیواری تک و تنها؛
که گشته زندگیاش پوچ و بی معنا!
دریغ از ذره ای تغییر
میان امروز و دیروز و فردا...
حواست هست، میدانم...
حواست بوده است حتما!
ولیکن یک نفر اینجا،
خلاف دیدهای بینا،
ندارد دیدهای بینا
-رضا محمدزاده
یک سالِ پیش، ستارهای مُرد.
هیچ کس نفهمید؛
همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود.
همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد.
اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند.
در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد....
خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر میشد... پر قدرت میسوخت.
برای زنده بودن، باید میسوخت...
من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم...
اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستارهام را میسوزاند.
ستاره مُرد!
این آخرین خاطرهایست که از او در ذهن دارم...
نتوانستم تقدیرش را عوض کنم...
سیاهچاله شد... اکنون حتی نمیتوانم شعلهی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم.
سیاهچاله ها نور را میگیرند...
چه کسی گمان میکرد آن همه نور ، اکنون این همه تاریک باشد؟
آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش...
نمیدانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه میبینند که میخندند...
آری؛
ستاره مُرد..
همه خندیدند.
امشب، به یاد آن ستاره،
خواهم گریست.
خب سلام
اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم
خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین
ترجیحا خنده دار باشه😂
خب دعوت میکنم از
@roghayeh-eftekhari
@F-seif-0
@Ftm-montazeri
@Ariana-Ariana
Infinitie. A
ramses kabir
@Zahra-hamrang
@Fargol-Sh
مجتبی ازاد
@Yasin-sheibak
@Elham650
Mehrsa 14
@گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن😂😂
فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلام به همه دوستان عزیز
در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید 😂 خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید 😂 اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم
چه چیزایی میتونید بذارید :
-بریده ای از کتاب ها
-معرفی کتاب
-گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر
@دانش-آموزان-آلاء
سلام به دوستان گل آلایی
به خصوص دانشجوهای ورودی امسال
خوبین همگی ؟ اوضاع روبه راهه ؟
دانشجو شدنتون مبارک 🙂
دانشجویی یکی از دوران پرهیاهوی زندگیه هرکس به طریقی می گذرونه
برای بعضی ها میشه بهترین دوران زندگی و ساختن آینده
برای بعضی ها میشه پیدا کردن دوستان نابی که سالیان سال باهم باشن
و برای بعضی ها مسیر مهاجرت
و برای بعضی ها ترکیب همینا
و و و
خب حالا که شما هم وارد این مسیر و این دوران شدین
از روزای اول دانشگاهتون برامون بگین
از خاطره روز اول روز ثبت نام اولین کلاس و اولین اتفاقات بامزه ای که براتون میافته 😋
و هر چیز دیگه ای که خودتون دوست دارین 🙂
متن جایگزین
لذت ببرین از مسیر جدید زندگیتون از پیچ و خم هاش نترسین ادامه بدین با لبخند و امید یادتون نره زیبایی هاش رو هم ببینید هر روزش یه رنگه هر روزش یه حس و حالی داره تا چشم بهم بزنید می بینید داره به انتهاش میرسه تا می تونید خوب باشین و خوب بمونید و مولد خوبی باشین رد پاتون رو برای بقیه به یادگار بذارید شاد باشین و امیدوار و پر انرژی... @دانش-آموزان-آلاء @همیارسلام به همهی بچههای با انگیزه!
دیروز روز جهانی اشتباه بود؛ بهترین بهونهای که بتونیم کمی از اشتباهاتمون بگیم، بخندیم، درس بگیریم و تو مسیر امسال قویتر قدم برداریم!
بیاید از تجربههای پارسال بگیم:
چه اشتباهاتی داشتید که شاید در لحظه ناامیدتون کرد، ولی الان ازش یه درس خوب گرفتید؟
چطور تونستید از اون اشتباه عبور کنید؟
و مهمتر از همه، چه توصیهای برای بقیه دارید تا همگی سال تحصیلی بهتری رو شروع کنیم؟
این تاپیک جاییه برای صداقت و یادگیری؛ از خندهها، ناراحتیها و موفقیتهایی که بعد از اشتباهاتتون به دست آوردید! منتظریم تا قصههای شما رو بشنویم تا هممون با تجربههای هم، بهتر پیش بریم.
پس شروع کنید؛ اشتباهاتتون رو با ما به اشتراک بذارید و یه قدم جلوتر برداریم!
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی
درود.به به بالاخره روز دختر رسید. روز دختر رو به همهتون تبریک میگم امیدوارم که همیشه سالم و سلامت و موفق باشید🌺🌺🌺🌺🌷🌷🌷🌷🎉🎉🎉🎉🎉🎉
انجمن رو منفجر کنید دخترا
@بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-کنکور-1401 @بچه-های-همخوانی @راه-ابریشمی-ها-ادبیات @راه-ابریشمی-ها-دینی @راه-ابریشمی-ها-ریاضی-تجربی @دانش-آموزان-آلاء
درود🍷🍷y (488).gif
امیدوام حال خوبی رو داشته باشید
هر چند وقت یکبار بیا اینجا توی یه پست یه اسکرین شات از پروفایلت (کاور . عکس پروفایل . بیوگرافی و تعداد فالور وبقیه چیزای که تو پروفایلا هست)بگیر و زیر اون امضایی هم اگه داری اضافه کن و بفرست اینجا
اگه دوست داشتی در آخر پست در حد یک خط هرچی که خواستی بنویس و اضافه کن
و اینجوری ردپات رو توی انجمن ثبت کن تا بمونه یادگاری ...👣
به قول آقای موقاری حالا که داری خوب گوش میدی چندتا جونم به این نکته هم بگم😂:
1.درحال حاضر تو پروفایل همه یه باکس تبلیغ هست، ممنون میشم اگه سعی کنین اونو تو عکس نشون ندین. + ادرس ایمیلتون هم کات کنید که اخراج نشید.
2.یه تعادلی هم داشته باشین تو ارسال پست! درواقع جوری نباشه که هروز بفرستید یا سالی یکبار بفرستید😂
3.اسپم هم که دیگه خودتون میدونید زشته بگم بهتون .. بزرگشدید دیگه 😂
y (546).gif
4.دوستاتم دعوت کن
امیدوارم خاطره بشه واسه هممون👌
1 (2).gif
چاکر همه رفقای آلا
دعوت میکنم از همه آلایی ها
@دانش-آموزان-آلاء
پ.ن: راستی Sharllot هم تو نوشتن تاپیک کمک کرد ولی ایده اصلی مال خودم بود .. گفتم اسمشو بیارم خودشو نکشه بعدا 😑👌🤣🤣
%(#c5e7fa)[به] %(#4fcdf3)[نام] %(#26b6f3)[خالق] %(#18a6f2)[زیـبــــــــــــــــــآیی] %(#007ec2)[ها]
سلام به خـودتــــــــــــــ(: 0_1534586486711_balloons-smiley.gif
همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست %(#ff0000)[(] تاکید میکنم خودمون %(#ff0000)[)] ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نه کپی کار های بقیه 😒
حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:
همه به اینجا دعوت هستن @دانش-آموزان-آلاء
بخصوص (:
🍃@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن 0_1534586514665_scrap-books-smiley.gif
🦋Sobhan.1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب 😘
🍄negaarin / M.an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر ! 🤖 🧠
🍁@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن 👳🏻♂ 👳🏼 👳♂ 👳🏼♂
⚡@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین 🧐 🤩
💧 @zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان 😉 😂 🕸
....................................
ازتون خواهش میکنم 😥 به پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
%(#6bffe6)[توجه !] این تایپیک شعبه دیگری ندارد 😒😂
%(#ff0000)[پ ن] : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم 0_1534586535363_cowboy2-smiley.gif 😂 😂
0_1534586548670_coke-smiley.gif
درود دوستان همین الان تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم. تو این تاپیک میایم جملات قشنگ و آموزنده و انرژی دهنده افراد معروف و موفق رو به اشتراک میزاریم باهم. هرجمله زیبایی از یه شخص که دیدین قشنگه و روحتونو نوازش کرد و متحول کرد بفرستین بقیه هم ببینن ولذت ببرن. این شخص میتونه ورزشکار، هنرمند، دانشمند و...... هر فرد موفقی باشه!
منشن هم لازم نیست تمام بچههای آلا منشن هستن!
@دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @راه-ابریشم-پرو-شیمی @راه-ابریشم-پرو-زیست @راه-ابریشم-پرو-زبان @راه-ابریشم-پرو-ریاضیات-ریاضی @راه-ابریشم-پرو-ریاضی-تجربی @راه-ابریشم-پرو-دینی @راه-ابریشم-پرو-ادبیات @راه-ابریشم-پرو-فیزیک-کازرانیان تجربیا تجربی @ریاضیا @انسانیا
سلاااااااام بر دوست های عزیز و خوشکل خودم 🥰❤🤗
همیشه واسه همه مون در یک موقع زمانی یه اتفاق هایی میوفته که شیرینه گاهی هم تلخ 😍😭
همین تلخ و شیرینا با مرور زمان🕰 میشن خاطره و در دفتر خاطرات ذهنمان جا خوش میکنن ⌛📜
حالا دوستان🤗 از شما میخوام که
از خاطرات زندگی تون بگین از خاطرات شیرین☺️ ، بامزه 😋، تلخ 😔،دوران مدرسه 👩🏫👨🏫، دوران دانشگاه 👨🎓👩🎓،
از سوتی هاتون😂 و از خاطرات با دوستانون👬👭 و هرچی که دوست دارید بگیید و باما شریک شید😉
دوستون دارم فراوون با کلی قلب هاییی رنگیی
💚💛🧡❤💙💜🖤
@فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @حامیان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل @ادمین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا dlrm پشمک اکالیپتوس
marzyeh78 @رُ-ز-عــآبیـ ایهام @Saahaar گونش
@Milad91 Virus @Survival
بِسْم رَبّ النور ☁️
سلام
امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... 🎈
برم سراغ حرف اصلی....
در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....❤️☁️
یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل.....
البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم.....
اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ☁️🎈🍒
IMG_۲۰۲۳۰۶۱۶_۲۲۰۶۵۴.jpg
پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ
و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:☁️❤️
بسم الله الرحمن الرحیم...
به نام یزدان پاک... که فاطمه را از او دارم.. =)) ☁️☘️🍒
سلام بهتون ساکنین انجمن
امیدوارم حال دلتون عالی باشه 👌🏻🌱❤️
بریم سراغ اصل مطلب..
که بخاطر این موضوع مهم شما رو دعوت کردیم....
پ.ن: اصلنم مهم نیست شما جدی نگیرید😂🤝🏻)
فردا یه روزیه که یه بنده خدایی قدوم نا مبارکش رو، رو چشم زمین گذاشت .... 😐😕
این دختر سر اسم همه، همه رو دیوونه کرده... 🔪
عملا حافظه ماهی داره 😒😂🤝🏻
به شدت درس خون و خانوم...
میگه امسال دیگه پزشکی رو میارم 😎 دیگه الله و علم...
(اما من که بعید میدونم 👌🏻👍🏻🤝🏻😂پزشک هم بشه کی قرار خودشو بسپره به این بشر دو پا من شخصا به عنوان دکتر قبولش ندارم)
تموم شد خصلت های خوبش من دیگه هیچی یادم نمیاد... 🤔😂
(سرم رفته 😂🔪)
دیگه بین زمین و هوا نزارمتون... 😂
تولد فاطممونههههههههههههههه🥺😂❤️❤️❤️❤️❤️
fest30.gif823d8cf6-48cb-4755-81d5-ec817b734e02-image.png confetti.gif
عشق من تولدت مبارک
یکساله دارمت و این اواخر بیشتر تو قلبم فرو رفتی و جا باز کردی مهربون... ☘️🍒☁️=))
تو یکی از خوشگل ترین و عزیز ترینایی برام و همیشه خوشحالم و افتخار میکنم تو رفیقمی...starplucker.gif
دوستان من آهنگ ندارم درحال حاضر هر کس داره بفرسته تا مجلس گرم بشه 😂y (719).gif
فففففففففففففففقط....
خواهران گرام برادران ارجمند با رعایت شئونات اسلامی جوری که اسلام تو خطر نیوفته همه مجلس رو گرم کنید😉😂🤝🏻🥳
آقایونی که خوشتیپ کردن کت رو در بیارن...132.gif😎
خانوما البته فقط دست 😂🤝🏻👈🏻👏🏻y (722).gif
خب... خب....
زمان صرف شیرینی و شام فرا رسید.... 😌😉
ولییییییییییی متأسفم فاطمه دست به جیب نشد براتون تدارکات تهیه کنه......😒😂
بگذریم از این تشریفات...
برات بهترین رو آرزو میکنم بهترینم... 1593
خانوم دکتر شدنتو ببینم عزیزدلم...
از دور میبوسمت خانوم ناناز=))) 🍓
loveboat.gif
هممون دعوتیم به این میلاد قشنگ...
kumbaya.gif
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@ریاضیا
@تجربیا
@دوازدهم
@یازدهم
@دهم
خــــــــــودنویس
-
ایـــن ماییم!=)
نسل عجله و عادتهای بیمارگونه،نسل بسته به سرم هندزفری نام، نسل معتاد مخدر آهنگ.. این ماییم! همان جسوران ترسو، پنهانشده پشت عکسهای ویرایش شده؛ همان احساسات محدود شده کامپیوتری؛ همانها که اشک ریختند و تایپ کردند خوبم، همانها که خندیدند و پیام همدردی فرستادند.. این ماییم! نسل ماشینی، نسل فاصله؛ دهه درگیریهای سیاسی و خودزنی، میان خرافات و علم و شک! این ماییم.. تربیتشده همانها که بر سرمان میزدند، نه با چماق و فلک، که با جیغ و فریاد.. این ماییم، نسل پزشکهای زوری، نسل آزادی در قفس، نسل بیحد و مرز محدود؛ بچههایی که زود بزرگ شدند، و کودک باقی ماندند که کودکی نکنند..این ماییم!نسل تفنگهای موزیکال،نسل عروسک بمب به دست!ما همینیم!دهه دیوانهوار جنگیدن،دهه اشکهای نیمه شب،دهه ضعیف بودنهای قوی..این ماییم،که سرکوب شدیم برای سال تولدمان! که دست خودمان نبود این ماییم!که جنگیدیم برای همه بیارزشها،و هزینه جنگمان شد کودکیمان!ما همینیم؛ما که هر چه هستیم،انسانیم!نسلیم!آیندهایم!این ماییم که هر چه هستیم،نخواستیم و بودیم..نخواستیم و شدیم!15:23:тнє ωαт¢н
-
متاسفانه ما قبل اینک ببینیم چ اتفاقی افتاده اول میبینیم طرف دختره یا پسر اگه پسر بود میگیم عیب نداره پسره،اگه دختر بود میگیم تو دختری چرا همچین کاری کردی میشه یه سوال بپرسم؟!عدالت حرفی از جنسیت زده؟؟کسی که کار زشتی انجام میده اون کار هم واسه پسر زشته هم واسه من زشته هم واسه صدنفر دیگه زشته چه فرقی میکنه که انجام دهندش کی باشه؟هرچی اتفاق میوقته اول میگیم کرم از خود درخت بود کرم از خود درخته؟اره کرم از خود درخته ولی من درخت نیستم،من انسـانم پسرامون عوض اینکه هوای دخترا رو داشته باشن بهمون کمک کنن بدتر مارو تخریب میکنن،مگه مُسابقس؟؟برنده ای نداریم اینجا برنده اونیه که با انسانیت آخربازی شناخته بشه ازش بپرسن تو دنیا تا حالا اشک کسیو دراوردی بگه نـه بگن تا حالا کسیو اذیت کردی بگه نـه هوای همو داشته باشیم آخرش انسانیت میمونه=)
-
گاهی یهو به خودم میام و میگم منی که این همه روی خودم کار کردم، منی که به اوجِ آسمونِ رویام رسیده بودم چیشد یهو؟! یعنی تمامِ نتیجه تلاش من اینقد سست بود که یهو خراب شه؟!
چیشد که حسش نیست شد وردِ زبونم؟!
چیشد که از ی جایی به بعد دیگه اون حس و حال مودِ لحظه ای نبود..... شده بود خلق و خو و اخلاقم؟! شده بود خوده من؟! باعث شد از خودم بپرسم من واقعا اینجوریم؟! بعد قلبم بگه نه! خودت خودتو اینجوری کردی....
تهش هم شد آدمی که با اصلِ خودش در تضاده و این تضاد در اوجِ ریلکسی و بیخیالی باز اذیت کنه، باز فشارِ روحی وارد کنه ... آدمی که میگه من اینجوری نبودم
تهش هم ی تجربه میشه برات:)) هر روز چیزایی رو درست میکنیم که در نهایت مجبوریم تو خرابه های خودمون زندگی کنیم اما فرصتا از دست میرن و گاهی ممکنه
بازسازی اون چه خراب شده ممکن نباشه ... یا چون از دورانِ طلاییش فاصله گرفته، بازسازیش کسل کننده باشه و طول بکشه...و حتی امکان تخریب شدنش بیشتر!
اینم از تجربه:))هرچند تلخ! ولی حق! هرچند سنگین! ولی نتیجش قوی کردنِ تو!
یادمه ی نفر میگفت..... خدا به نتیجه تو نگاه نمیکنه!!... به پیروزی و شکستت در برابرِ قول هایی که به خودت و خدا دادی و عهد بستی نگاه نمیکنه!!... به تلاش هایی که کردی نگاه میکنه:)) به تلاش ها و بلند شدنا بعد از هررر بار شکست خوردن، ناامیدی و..... نگاه میکنه :))
خدایا؟؟ تلاش کردن های من رو میبینی؟:))♡
میبینی بازم بعد از هر بار زمین خوردن، محکم تر پا میشم، چون تو رو دارم؟!:))♡
چون امیدِ منی؟:))♡
https://uupload.ir/view/9adf5fed74633dd63348cc7fdf09290036070657-144p_ti47.mp4/
#دل_نوشته♡ -
InShot_۲۰۲۱۰۹۲۳_۰۰۳۴۳۶۴۹۷.mp4
کی ارزو کرد امشب گریه ام بگیره
به آرزوش رسید داره گریه ام میگیره
.....
امیدوارم خوشتون بیاد:))
@دانش-آموزان-آلاء -
-
جهان یک لحظه هایی می ایستد...
برای ایستادنش هم قاعده و قانون دارد ؛
قاعده ی ایستادنِ جهان، بی قاعدگیِ دنیاست.یعنی بی قاعدگیِ های دنیا یک قاعده است برای ایستادنِ جهان...
و جهان حتی در این قاعده مندی هم، قاعده دارد؛
یعنی همه جا نمی ایستد! و برای همه ی چیزهایِ بی قاعده ی دنیا هم نمی ایستد...
مِدیوم باید خیلی سنگین و غیرقابل هضم باشد و بی قاعدگیِ دنیا باید خیلی نامتوازن و نامرد باشد، که در آن لحظه، یک جهــــان بایستد.مکثِ جهان، فقط و فقط یک معنی دارد: نگاهِ متعجبِ کائنات به حرکتِ بعدی خدا
و عمق و فاجعه مندی وجود خدا
...و دوباره به جریان افتادنِ جهان....یک جاهایی که بازی های دنیا در هیچ قاعده و چارچوب حداقلی هم نمی گنجد، جهان برای چند لحظه و حتی چند ثانیه می ایستد و همه چییییز یکهو سرد می شود...
مثل اینکه جایی در زیر یک پل، در کنارِ یک اتوبان، یک پیرمردِ کارتون خواب، به کارتون خوابی دیگر از رسیدن به آرزوهایش می گوید؛ همین کافی است تا دنیا برای لحظه ای برود رویِ یک بی قاعدگیِ وقیح؛ تا جهان چَـــــــــند ثانیه مابینِ بالا آمدنِ کلماتِ دیالوگ، از حلقومِ آن پیرمرد کارتون خواب ، سرد بشود و بایستد...
بی قاعدگیِ وقیحِ دنیا، شاید یک دیالوگ کوچک باشد...
بی قاعدگیِ وقیحِ دنیا شاید یک دردِ عمیق باشد در سینه ی یک نفر...
بی قاعدگیِ نامردِ دنیا شاید یک آرزویی باشد که یک لحظه در دل یک نفر شکل می گیرد و آه می کشد و جهان چند لحظه می ایستد، کائنات به بالا نگاه می کنند و دوباره جهان حرکت می کند...تصور کنید، تمامِ قامتِ ایستاده ی محبت را، در یک لحظه ای که زیر پا لگدمال میشود... جهان چه استُپی می زند...
تصور کنید لحظه ای را که یک دل، به یک شکلِ بدی می شکند...
تصور کنید فقط همان چند لحظه ای را که یک آدم نا امید می شود...
آغوش؟!
جهان، با تمامِ جهانی اش،در تمامِ این لحظات، سکته میزند، بُهتَش میگیرد، می ایستد، و چند لحظه قفل میشود و علی القاعده ی خلقت، باااااید دوباره به جریان بیوفتد و بِرود...
وگرنه، جهانِ ما این چند وقت، دستی اش را کشیده بود ایستاده بود و برای همیشه از تاریخ پیاده شده بود؛ زیر ننگِ تمامِ بی قاعدگی های نامردِ دنیا...
-
-
مردِ میدان ، میدان تو را کم دارد و از دردِ نبودنت خون گریه می کند !!!
سردار دلها ، دلها هنوز سیه پوش سردارشان اند و شیون می کنند !!!
از غمِ چشمان یتیمان نگویم بهتر است ؛ که هر سنگی را آب می کند ، سرهایشان در عطش بوسه های پرمحبت دستانت می سوزند .
آخ دستانت،
آخ !!!!این کوچه و خیابان ها بوی عطر سربازشان را کم دارند، کم ! و حالا فقط عطر آگین دلتنگی هستند .
چشمان شهرها ، به راه کوفه خشک ماند که بیایی و بگویی :" کمتر از ۳ ماه دیگر پایان ویروس مملوس کرونا را اعلام میکنم ."
آه کوفه
آه کوفه ، که بی وفا بودی و ماندی !!!سردارهای زمانت را به حرف های بی سر و ته روزگار فروختی ،
بی وفایی در عهدت را به زمین و زمان ثابت کردی،
چگونه از دلت آمد که " رقیه " های دیگری را بی پدر کنی ؟؟!!!!
حالا چه داری بگویی !!؟؟داغی دگر را بر روی دلمان گذاشتی و نقره داغمان کردی !!!!
بوی دلتنگی ، بوی فراق یار را از دیارمان می شنوی ؟؟؟؟!!!!آه کوفه، از بی وفایت !!!!!
آه کوفه !!!!
.
.
.
.
مالک اشتر ، عجیب دلتنگتیم ؛
عجیب دلمان هوای " حاج قاسم " مان را کرده است ....#نویسنده_دل
-
1640868249959-vid-20211230-wa0003.mp4
رفتی و شدی یه امید محال...
امیدوارم که خوشتون بیاد:)) -
این پست پاک شده!
-
این پست پاک شده!
-
چیست مرا تا به اینجا اورده است
کیست مرا انچنان مجنون ساخته است
بی شک عشق است
عشقی که در اغاز کار مارا اینجا اورده است
عشقی که از ازل ابد را ساخته است
عشقی که بود و نبود بوده و هست
اری عشق است
عشق است که اینگونه مارا زنده نگه داشته است
این روح پرتلاطم نا آرام را دیوانه نگاشته است
این قلب شوریده، اشفته و شیون را سامان داده است
نقطه ای از نور در کورسوی امیدم ساخته است
آری
عشق است
که مارا تا به اینجا کشانده است
قلبی شوریده اما آرام به ما هدیه داده است -
این پست پاک شده!
-
سقوط
لب درهٔ فکر ایستاده بودم پایم لیز خورد افتادم توی دره غلت غلت غلت خوردم یادم آمد که چقدر دورم شلوغ بود و خوش بود دلم لم لم داده بودم روی مبلِ گوشهٔ حیاط و کتاب تاب تاب تاب عباسی سی سیصد هزار بار گفتم اگر میخواهی بروی اصلا نیا یا یااااااادم هست که چطور قولِ بیخود خود خودم کردم که لعنت بر خودم باد باد بادِ سردی میوزد زد زدم؟ نمیدانم ولی زدی جای خنجرت هنوز نوز نوزده بار زنگ زدم جوابم این نبود بود بودم بودم بودم ولی تو حتی برای یک لحظه کنارم بودی؟ بودی؟ بووودی؟ دی دییییدی گفتم آخرش یک روز خسته میشوی؟ وی ویار حلیم بادمجان زن همسایه چیست دیگر نصفه شبی بی بیست هزار آرزو بود مرا پیش ازین زین زینهار که دارم میمیرم و تو نوش دارو رو روی خوش سکه را ببینم؟ سکهام دو رویش یکیست کیست کیست که به در میکوبد این وقت شب شب شبی باز از آن کوچه گذشتم تم تماااااااام شدهام دیگر اثری از من نیست نیست نیست شدم افتادم گوشهٔ زندگی گی گیر بیخود ندهم؟ من که سکوت کوت کوتهنظری باشد رفتن به گلستانها ها ها میکنم روی شیشه یک قلب قلب قلبم در آمد از پا پا پایم را از زندگیات بیرون بکشم؟ باشد شد شَدهٔ مویت چه میکند با دل غمگینم نم نمِ باران میزند کوچه خیس شده زمین لیز لیز لیز خوردم افتادم توی دره غلت غلت غلت غلت غلت غلت خوردم آنقدر که وقتی بلند شدم سرم سرم سرم چقدر درد میکند از تمام بلند حرفنزدنهای بلندِ مکرر در سرم سرم سرم انگار به سنگ خورده، گیج گیج گیج میرفت تار تار تار میدیدم. تاریک ریک ریک بود و فریاد یاد یاد زدم دم دم. صدا دا دا میپیچید چید چید و انگار گار گار دیگر جز من من من آنجا جا جا هیچ شخص دیگری ری ری نبود بود بود...
نبود بود بود...
نبود؟ بود؟ بود؟...
...سید دانیال حسینی...
10 اسفند 1400 -
-
-
اشک آنگاه از کاسه غمِ شهناز لبریز شد، که فهمید؛ چهره معشوقش، چیزی بیش از پنیرِدایرهایشکلی نبود. البته شاید آنقدرها هم برایش بد نباشد.
مثل چندبار قبل، به سمتِ سوراخِ چشممانندِ پنیر، دست کشید؛ اما اینبار به جایِ نوازشِ چشمِپنیر، تکهای از آن را کَند و آن را مزه کرد. مزهای جدید داشت. مزهای دیگر برای عشق!
نیمساعت بعد، شهناز بود و خردههایی از پنیری که قبلاً به آن عشق میورزید. آین کار هر روزش بود. قبلاً هم این اتفاق چندبارِ دیگر رخ داده بود. امروز پنیر، دیروز فنجانی قهوه، پریروز برگی کاهو و روز های قبل تر هم چیز های دیگر... . هربار نزدیکِ آن که به این باور دست پیدا کند که این، دیگر عشقی تمام نشدنی است، ناگهان خود را درحالی مییافت که آن را از قلبش به معدهاش کشانده است.
عشق برای شهناز هرروز مزهاش تغییر میکرد. شور، تند، شیرین، تلخ و... . گاهی اوقات با خوردن معشوقش دهانش تا مدتی خشک میماند، گاهی برعکس دهنش را تر میکرد، گاهی معدهاش را به قاروقور میانداخت گاهی قلبش را سبک میکرد، گاهی سردش میشد گاهی گرمش میشد، گاهی به آن انرژی میداد گاهی خستهاش میکرد... . ولی چیزی که در میان همه این ها مهم بود؛ این بود که با خوردنش حسی به شهناز دستمیداد که هرگز ثابت نبود. هرگز!
دارم به این فکر میکنم احتمال دارد فردا پسفردا هم، عاشق من و تو شود. چه تضمینی داری که این اتفاق نخواهد افتاد؟ اینکه بگوییم شهناز گوشت خوار نیست، تضمین منطقی است بنظرت؟ هه. معلومه که نه! عینکِعشقی که شهناز به چشم دارد، آنقدر فریبنده است که با آند میشود، من و تو را هم به چشم خوراکی هایی که به آن ها علاقه دارد ببیند.
شاید باید عینکش را شکست تا هم ما آسوده شویم و هم او جهان را بهتر ببیند، البته به شرط آنکه بدون عینک بتواند ببیند.
بگم شهناز یک گوریل بود یا هنوز زودِ؟
- چرت و پرت های خودم 1
بهراستی بحال پروانه چه فرقی میکند که شمع سیاه باشد یا سفید؟ هدف فقط سوختن است. چه با این چه با آن. شعله که یکیست، هدف هم یکچیز است.
- چرت و پرت های خودم 2
-
%(#ff0000)[خدا.....]
قلمم هنگام نوشتن همراهی ام نمیکند، کلمات قصار و کوتاه از پس این همه احساس برنمی آیند و فقط می توانم کاغذی بردارم و خط خطی اش کنم .بعضی وقتها آنقدر از احساس لبریزی که حتی نمی توانی فکر کنی چه برسد به نوشتن.....
بعضی وقتها که میخواهی از کسی بنویسی که هم داری و هم نداری اش ؛ بغض گلویت را می بندد و اشک سدی می شود برای دیدن و فقط یک اسم تار در ذهنت قندیل می بندد تا تو ناتوان تر و عاجز تر از قبل به دنبال کلمات بدوی تا یکی از آنها را بگیری و در خط دفترت بگنجانی .
وقتی از همه می نویسی به هیچ میرسی و از هیچ به همه ؛ انگار هرآنچه که می خواهی بنویسی و نمی خواهی ؛
برمیگردد به وجود وجودی که پیدایش نمی کنی......دست نوشته های مغز گنگ من ۲۲ / ۱۲ / ۱۴۰۰
-
دل من خیال رستن دارد
دوری از جفا و خستن دارد
روزگاری در این بادیه خوش بودیم
بار غم بر سرمان، سر نشستن دارد
ساقی ار کرده لبالب پرِ می عمر گران
اینک او مراسم جام شکستن دارد
مرغ امید چو در دل بنشست
او هم اکنون خیال خاستن دارد
امیدم تار شد و قضا رشته به دست
دست او دشنه ی رشته گسستن دارد
رو به یار آمدم و دست به دستش دادم
علت و درد در او ، روی شکستن دارد
جان فدا و دل به کف داده امو
تا که بینم او مجال باززیستن دارد
. -
وقتی میبینم که بعد این همه سال خیلی چیزا تغییر کرده و گذشته و هنوزم به عقاید و باور هایی که تو این مدت،خودم بهشون رسیده بودم ولی گذاشته بودمشون کنار گوشه قلبم و ازشون استفاده نمیکردم و بعد از هر شکست برگشتم سمتشون و متوجه شدم که نباید میذاشتمشون کنار به این باور بیشتر پایبند میشم که هیچوقت چیزایی که یاد گرفتی رو کنار نذار به خاطر آشنایی با چند آدم جدید!
چون اساس و پایه زندگی رو این قانون میچرخه.
به هیچکس بیشتر از خودش نباید بها داد و اعتماد کرد،چون کسی تحربه های تورو نداره تو خودت اونارو تجربه کردی شاید اگه فرد دیگه ای جای تو بود تو اون شرایط جور دیگه ای رقتار میکرد و تجربه ای متفاوت بدست میاورد از اون،ولی تو جای خودت بودی و تو بدستش آوردی،این یک موضوع تبدیل به یک اصل در زندگیم شده و همین که دوست دارم افکارمو رو کاغذ ترسیم کنم یا شکل بدم بهشون باعث میشه احساس متفاوت بودن کنم...می ترسم از ارتباط مجدد با افرادی تازه به دوران رسیده که فکر میکنند همه چیز را میدانند در صورتیکه الگوی زندگیشان تو هستی و از تو چیز یاد میگیرن...ولی آخرش میبینی طوری باهات برخورد میکنن که انگار تو افتادی دنبال اونا و داری ازشون التماس موندن میکنی!
هنوز یادم نرفته روزی روکه از تبریز پر از نفرت و خشم خارج می شدم...هنوز یادم نرفته چه ها بر سرم اومد سر اعتماد به یک انسان دوست نما
و هیچوقت هم از یادم نخواهد رفت...آری این است هزینه اعتماد به فردی تازه به دوران رسیده!یه جا متن قوی خوندم نوشته بود
وقتی حس بیقدرتی میکنی برای این است که دیگر به حرف قلبت گوش نکردی،
چون از آنجاست که قدرت میآید.
از طرف پدر بزرگ.
1400/12/22
22:15
مستر ویک -
آدمای رویا پرداز رو هیچ جوره نمی تونین شکست بدین مگر اینکه رویا هاشونو اَزشون بگیرین اونوقته که دیگه به هیچ وجه اون آدم سابق نمیشن دیگه نمی خندن دیگه برای کسی غصه نمیخورن دیگه مهربون نیستن دیگه حوصله هیچ کسو ندارن و کلا میشن یه تیکه سنگ ...
رویا برای این آدما حکم جَو رو داره اگه رویاشون نابود بشه میرن تو خَلاء ، همین قدر سردرگم ، همین قدر مبهم و همین قدر خالی.1400/12/23
دست نوشته های مغز گنگ من -
از وقتی کوچیک بودم همه میخواستن تحقیرم کنن!
چون فقیر بودیم!!
پدر بالای سرم نبود!
میرفت غربت و دور از خونه کار میکرد!
نونوا بود!
چند ماه به چند ماه میومد خونه ، برای همین سایه پدر بالای سرم نبوده و حسرت کنارم بودن و به مدرسه بردن تو دلم میموند ولی اسمش همیشه هست خداروشکر همین که فکر میکنم یکی پشتمه کافیه!متوجه گذر زمان نشدم و اینکه چطوری چین و چروک هایی روی پیشانیش افتاد و حتی سفید شدنِ ریش هایش هم ندیدم ، هرموقع که میامد خانه بعد چند ماه متوجه یه تغییر می شدیم.
یادمه اول ایتدایی میخوندم کسی باهام دوست نمی شد و منم نمیتونستم باکسی ارتباط بگیرم پس نمیرفتم دنبال کسی و مینشستم یه گوشه ، از همون اولش متوجه این موضوع شده بودم که با همه فرق میکنم ، نوع پوشش ، سبک زندگی ، اختلافات خانوادگی ، زندگی پر رنج ، همه این ها دست به دست هم میدادن تا بهم بفهمونن که تو با بقیه فرق داری ، ولی لایق یک زندگی خوب هستی تلاشتو بکن ، همین موضوع باعث می شد درسامو خوب بخونم و شاگرد اول کلاس بشم ، همین درس خوندنم باعث می شد توجه بقیه جلب بشه!
تو یکی از اون روزها بود اواخر زمستون بود معلمم به مدرسه در مورد تنهاییم گفته بود ، حواسش بهم بود میدانست که چیزی کم است در وجودم و همین موضوع باعث شد که با مادرم تماس بگیرد و بخواهد که خود را به مدرسه رساند، مادرم خیلی نگران بود همیشه حساس بود میگفت دلش نمیخواد مثل بابام بشم و میخواد که درس بخونم و درس بخونم و درس بخونم که موفق بشم تو زندگی...مادرم از نگرانی اینکه من در درس هایم مشکل دارم آمده بود مدرسه ، غافل از اینکه معلم بهش گفت پسرتون شاگرد اول کلاس هست و مشکل درسی ندارد...مادرم جویا شد که با کسی دعوا کرده؟معلم سریع گفته ببخشید این حرف رو میزنم ، عذر بنده رو پذیرا باشید ولی پسرتون خیلی گوشه گیره ، علائم افسردگی میبینم لطفا یا خودتون حلش بکنین یا به دکتر مراجعه کنید خدای نکرده در منزل مشکلی هست؟کاری از دست من برمیاید که انجام بدهم و این یچه رو مثل بقیه بچه ها بکنم؟
از اونجاییکه مادرم خیلی آدم مغروری هست و دوست ندارد کسی از زندکی اش سر دربیاورد به عرض معلم رسانده بود نه چیزی نیست نمیدونم موضوع چیه باهاش صحبت میکنم ببینم قضیه چیه...ولی مادرم هم متوجه شده بود که من تنها 7سال دارم و توانایی هضم این همه بدبختی را ندارم،آری من لایق یهترین ها هستم و باید بدستش بیاورم،معلم گفته بود که خیلی وقته اینطوری هستش شاید حتی از اول مدرسه ولی توجه نکرده بودم که این اواخر با نمره هاش و درس هاش توجهمو جلب کرد که مجبور شدم وظیفه بدونم و بهتون اطلاع بدم.
ببخشید پدرش مشغول چه کاری هست؟
مادرم گفته بودن که نانوا هستش و معلم متوجه خلأ درون قلب من شده بود و دیگر اصرار نکرده بود و فقط گفته بود لطفا یه فکری واسه فرزندتون بکنید.آری خلأ پدر اینگونه مرا دگرگون کرده بود و وقتی پدرم از غربت بعد از مدت ها میامد خانه میدویدم سمتش و خودم را پرت و در آغوشش جا میکردم.هنوزم اشک شوقش یادم هست و فهمیدم که بغض دارد بغض جدایی!!!وقتی تنها 6 سال داشتم اختلاف پدر و مادر به قدری بالا کشید که مجبور به طلاق شدند و تا مدت ها با عمه های شیطان صفت سر میکردم،حتی نمیخواهم به یاد بیاورم که چگونه گذشت آن روزها...فقط گذشت همین!تما روز را در گوشم میخواندند که مادرت فلان است و بهمان، مادرت تو را دوست ندارد ، تورا تنها رها کرده الان کجاست و امثال این ها...
یک روز تصمیم گرفتم وقتی حواسشان به من نیست از خانه بگریزم و این کار را کردم،آری من تنها 6 سال داشتم و تلاش میکردم خود را به خانه پدر بزرگ برسانم تا مادرم را ببینم،بعد از مدت ها دویدن در نهایت خود را به سر کوچه شان رساندم و دیدم پدر بزرگ درحال رفتن به خانه است سریع خودم را رساندم به برش و گفتم سلام آقاجون ولی همان لحظه کشیده ای زد و گفت گمشو از اینجا برو دیگه هم این طرفا نبینمتاز اینجا مانده و از آنجا رانده...
این بود قسمتی از سرگذشت دوران کودکی من!!!
داستان نویسی که فالبداهه در ذهنم نقش بسته بود و فقط به کلمات تبدیلش کردم
امیدوارم خوشتون بیاد:))
19:25
مستر ویک -
یه زمانایی بود که هیچ چیز نمیتونست منو بشکونه، خورد کنه ، اشکمو دربیاره .....
چیشده که الان انقدر درمونده و عاجزم ، چیشده که انقدر زود رنج و شکنندم ، چرا همیشه آماده ی گریه کردنم
واقعا داره چه بلایی سر روحم میاد .....
سَرِ روحی که سرزنده بود ، خنده هاش عمقی بود ، با آدما بهش خوش میگذشت ، دور وبرش شلوغ بود .
واقعا دارم به چه سمتی میرم
چرا انقدر این آینده ای که همه ازش حرف میزنن برام مبهمه
چرا هیچ چیز سرجاش نیست
چرا انقدر شلوغی ها اذیتم میکنن
چرا شنیدن اسم یه سری از آدما منو تا مرز جنون میبره
واقعا چراااااا؟؟.......
دست نوشته های مغز گنگ من
۱۴۰۰/۱۲/۲۴