به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
سلااامممم
هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن✨
گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن
بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون...
بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم 😍
بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه...
بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن 🐥🐰
بعضیاشون غمگینن 🙁
بعضیا بی حس و بی حالن 😶
بعضیا خیلیی شادن 😄
اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن
دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..😉🤗
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم😉♥)
و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه
منتظر عکس های زیباتون هستم😍🤗♥
1158234ipbspy0c8q.gif
⚡ %(#042978)[321]
📣 صدااا میاااد؟ 🙈
✨ سلام🦋 اکالی هستم با طعم بامبو 😂😍
امیدوارم که حال دلتون عالی باشه 💛💙💜💚❤
pichak_net-70.png
عاغا بیایید نقاشی بکشیم لذت ببریم 😍 %(#c9009a)[نقاشی با موس]م خییلی باحاله 😂
لازمم نیس حتما نقاشیاتون ذهنی باشه فقط رفقای گلم اسپم ندید اینجا خیلی ممنون❤️🌈
من نقاشیارو جمع میکنم اینجا شاید الان پستای تکراری ببینید ولی پست جدیدم میزارم شماهام از خلاقیتاتون بزارید 😎
pichak.net-46.gif
✨ @فارغ-التحصیلان-آلاء ⭐
✨ @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا ⭐
✨ @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا⭐
✨ @دانش-آموزان-آلاء⭐
pichak.net-46.gif
1158234ipbspy0c8q.gif
سلام به یاران جــان😍
به %(#ff00ff)[کـــافه میـــم] خوش اومدین..❤
توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود
دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[متــن های ادبــی] بفرستین
ما نمیتونستیم توی تاپیک شعــردانه متن ادبی بفرستیم😊
توی تاپیک خــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه😅
و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن
همگی خوش اومدین..💕
%(#0000ff)[اسپم ممنوعه]
و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن🙏❤
M.an
%(#7f7fff)[_________________________________]
خب خب😍
دعوت میکنم از :
خانوم
dlrm
اکالیپتوس
revival
گونش
@Saahaar
sheyda.fkh
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلام و درود به همه 🌻❤
لازم به توضیح اضافه نیست از اسم تاپیک مشخصه
این تاپیک رو زدم تا اینجا تجربیات آشپزی،پخت کیک،غذای های محلی و نوشیدنی های مورد علاقه مون
رو با هم به اشتراک بذاریم
و از هم پخت کلی خوراکی خوشمزه رو یاد بگیریم
و یه تفریحی باشه واسه اوقات فراغتمون و البته یه انگیزه واسه آشپزی
پس اینجا عکس اونها رو قرار بدید
و درصورت تمایل طرز تهیه شون رو هم بگین
دعوت میکنم از:
@soniaaa
Anzw 18
Gharibe Gomnam
@roghayeh-eftekhari
chichak am
@حامد-صباحی
@حمید-صباحی
m.hmt
@sania-Andiravan
z Gheibi
🌻🌻
و بقیه دوستان
@دانش-آموزان-آلاء
@تجربیا
@ریاضیا
@انسانیا
توضیحات کامل درباره خوابگاه در این تاپیک !
.
42718713-37c0-4561-8704-99f1d29c2726-image.png
درود بر شما دوستان نازنین 🖐
امیداورم پاینده و تن درست باشید 🍃
در این تاپیک دعوت میکنم از دوستانی که در حال حاضر خوابگاهی هستند یا خوابگاهی بودند یا خوابگاهی خواهند شد ! تا اگر میشه این لطف بزرگ رو بکنن و تجربیات و دانسته هاشون رو به اشتراک بزارن. 🏡
خودم خیلی دوست دارم بدونم چی باید ببریم چی نباید ببریم ! و یکی از دغدغه هام اینه که خوابگاه اتو داره یا نه 😂 ! و اینکه کلا اگه نکته ای میدونن بگن.
سپاس فراوان 🙏 💙 💐
پانوشت : اگه این تاپیک پین بشه یا چیزی که به بیشتر دیدنش کمک کنه خیلی عالی میشه .
@ناظم
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@رتبه-های-انجمن-آلاء
@دانش-آموزان-آلاء
@تجربیا
@ریاضیا
@انسانیا
سلام خدمت همگی👋🏻
قبلا هم چندتا تاپیک مشابه داشتیم، ولی از اونجایی که خیلی قدیمی بودن، گفتم شاید بد نباشه یه تاپیک جدید در این باره بزنم
خب همونطور که از اسم تاپیک پیداست، اینجا قراره اخباری از تکنولوژی که بنظرمون جالب میان رو به اشتراک بذاریم
به دو دلیل این کار بنظرم جالبه:
۱- میتونیم از اخبار روز مطلع بشیم و به قولی به روز باشیم، رفته رفته به همین واسطه میتونیم اطلاعات خودمونو گسترش بدینم🤝
۲- ممکنه بعد از چند سال بیایم و مطالب قدیمی تاپیک رو بخونیم و از پیشرفت تکنولوژی و اینکه کدوم شایعه ها حقیقت داشته یا کدوم پیشبینی ها رخ داده لذت ببریم و حیرت کنیم
🛑تنها قانونی اینجا داریم اسپم ممنوعه
لطفا اگه چیزی براتون جالب هست یا لینک مقاله و کانال میخواین داخل تودلی نقل قول بزنید
ممنون و مچکر از همگی👍🏻
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
سلام دوستان عزیز 😁❤️
بنظرم یه زندگی تک بعدی خیلی بده یعنی اینکه فقط درس هدف زندگیتون باشه ...
اهمیت دادن به ورزش و تناسب اندام و کلی هدف دیگه مثلا خوانندگی دوبلوری و هر استعداد دیگه ای ک دارید در کنار درس باعث میشه ک تک بعدی نباشید و اگه درس رو ازتون بگیرن دیگ حوصله تون سر نمیره و دنبال کارای بیهوده نمیرید چون هدف ( های ) دیگه ای هم دارید :))
اینجا میتونید برای هرکاری ک در این جهت کمکتون میکنه هدف گذاری کنید و پیشرفتتون رو ثبت کنید یطورایی مثل گزارشکار درسی ولی کلی تر ...
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@تجربیا
@ریاضیا
بسمه تعالی
انا لله و انا الیه راجع.......
اع اع اع😳
ببخشید
بزنیم شبکه بعدی
با سلام و درود و عرض ادب و احترام و ...
ببخشید معذرت میخوام اشتباه شد
بزنیم شبکه بعدی
بابا ولمممم کن
عاقا از سرش بپریم تهش
میخوایم با هم قرار بزاریم 🙊
_چه قراری ؟🙈
اع اع اع منحرف نشین 😁
تو این چند وقتی که معطر به عطر آلایی شدیم
هممون بلا استثنا تاپیک هایی دیدیم که خیلیا درگیرم با گوشی و مجازی
از اونجایی که توی سال کنکور آدم به سوراخ دیوار هم میخنده که درس نخونه
وقتی گوشی هست و این همه سرگرمی داخلش
خب چرا کشیده نشه سمتش
اصن گوشی طوری طراحی شده که آیکوناش تبلیغاش تم صفحات و داستان😄 شما رو جذبش کنه
....خلاصه تصمیم گرفتیم که برای جلوگیری از این امر کثیف
اهم اهم ببخشید رفت شبکه بعدی
خلاصش اینه که به خاطر اینکه کمتر بیایم مجازی و بتونیم بیشتر درس بخونیم یه کاری میکنیم
قرار میذاریم که هر که دوس داش میاد تو تاپیک مینویسه که من هم جزء این گروه میشم 🙂
و تا موقعی که طبق برنامه ریزی درسیش باید درس بخونه درس میخونه و موقعی که تایم ددلاینش فرا رسید میتونه بیاد انجمن هم سوالای درسیش رو بپرسه و هم فعالیت غیر درسی داشته باشه
پ.ن: ددلاین تایمیه که دیگه تصمیم میگیریم از اون به بعدش درس نخونیم برای جلوگیری از اهمال کاری که ذهنمون نگه تا 12 شب وقت داری وقت ددلاین بذارین دیگه از اون تایم به بعد درس نمیخونید میتونید تو نت در موردش بیشتر بدونید
اینم گفتم داخل پاکت داشته باشین کپسولی 😉
بچه سوالات درسیتون هم تو تایمی که میاین اینجا بپرسین و جداشون نکنین چه بسیار جوانانی که به هوای سوال درسی به تودلی کشیده شدند 😂😂😂
حداقل تایم برگشت رو میذاریم 9 شب
هر کی موافقه شروع کنه😊.
دعوت میکنم از:
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@تجربیا
@ریاضیا
@دوازدهم
@یازدهم
@دهم
و هر کسی که دوست داره
نویسنده و ایده پرداز: @Fateme-goli
تهیه کننده و کارگردان : @0Farzam0
هفته های خوشحالی
-
سلام !
من کجام ! اینجا کجاست ؟ : ))
ممنونم از دعوتتون
.
روز منسوب به : دکتر چمران.
از همون اول صبح که بیدار شدم مامانم کسالت داشتن ،
یکم از کارهای خونه افتاد به من ، نتونستم مطالعم رو تا حدی که مشخص کرده بودم انجام بدم.
.
با استادم صحبت داشتم ، چندتا حرف یادگرفتم ، و بالها درآوردم (: استاد متشکریم !
.
برادر زاده ی نیم وجبی م هم ، تا اخرین روزی که قراره بنویسم، همیشه ازش یادبودی صورت میگیره !
من اکثرا توی اتاقم هستم ، میاد اینطوری بهم نگاه میکنه
یکدفعه یک وسیله ای برمیداره ، با سرعت نور محو میشه !!
.
دارم یک سری از کارهایی برخلاف عادتم انجام میدم ، چالش جالبیه شمام امتحان کنید . مثلا ترشیجات خوشم نمیاد !
مخصوصا انار ترش !
امروز سنت شکنی کردم و یک انار بسیار ترش رو خوردم.
هیجانم داره... (:
.
با دوستی از دیار خارجکستان (ویتنام) مکالمه انگلیسی داشتم ، (من اشتباه کم ندارم توی صحبت کردنم ، برای همین از حضرت گوگل هم استفاده میکنم)
کلاس زبان ژاپنی میره یکم ژاپنی هم ازش یاد گرفتم !
(وجدان بیدار : در انگلیسی مانده ، میخواهد ژاپنی بیاموزد !)
.
عصری رفتیم خونه مادر بزرگم ،
همگی دورهم جمع بودیم . خیلی خوش گذشت!!
اینهم عکس اونجا ... :
"خونه مادر بزرگه هزارتا قصه داره "
خیلی خاطره دارم از اینجا
.
.
الحمدلله ... روز خوبی بود.روز و روزگارتون پربار و پرکار و پر برکت : ))
-
%(#080896)[روز سوم] 97/6/15
1! الان که دارم اینارو مینویسم خیلی خوشحالم چون نخوابیدم و دارم تایپ میکنم! ماشاال.. اراده..حداقل تایم خوابیدن رو دارم درست میکنم که دیر نخوابم
2! امروزدلم بستنی خواست ولی شب بود نتونستم بخرم لذت ببرم عوضش الان دارم ادامس مورد علاقمو میجوم و حالم بد نیست و خوبه
3! وقتی نوشتم که فردا تو تایپکم براتون سوالات قلمچی رو تحلیل می کنم خیلی حس حال خوبی داشت!
4! امروز یکمی نیورک تایمز رو خوندم و جالب بود برام // هم انگلیسیم قوی میشه هم اطلاعات جانبی((روزنامه انگلیسی خوب میشناسید بهم معرفی کنید))
!امروز کمتر خوشحال بودم؟! فردا جبران میکنم!
فعلا! -
خوشحالی ها رو به ترتیبِ زمانِ اتفاق افتادن، می نویسم:
.
.
امروز، بعد از مدت ها، صبحِ زود بیدار شدم. [البته فقط بیدار شدم؛ از جام تکون نخوردم]
امروز، با مامانم فیلم می دیدیم که یه دفعه دستمو گرفت و از ناخن هام و رنگِ لاکم تعریف کرد.
امروز، یه بچه رو خوشحال کردم. خیلی نمی تونم راجع بش توضیح بدم؛ فردا هم این کارو میکنم.
امروز، با خاله م آشتی کردم.
امروز، کتابِ «چهل نامه ی کوتاه به همسرم» از نادر ابراهیمی رو تموم کردم. این دومین اثریه که ازش میخونم. اینم مثلِ «یک عاشقانه ی آرام» بی نظیر بود. به نظرم، همسرش خیلی خوش بخت بوده که، همچین مردِ محترمی رو کنارِ خودش داشته.
امروز، دیدم مرضیه برگشته و منشنم کرده.
امروز، اینجا دوستِ جدید پیدا کردم. البته قبلا پُستاشو دیده بودم و همیشه بخاطر گذاشتنِ جزوه های تمیزش، توو دلم تحسینش میکردم.
امروز، با سارا چت کردم و از هر دری حرف زدیم و حالم عالی شد.
امروز، فک کنم با یکی از بچه ها آشتی کردیم. اکیپمون تکمیل بود؛ ولی جای تو خیلی خالی بود sheydadb37
امروز، سیروان بعد از چند روز پُستِ جدید گذاشت.
الآن که اینا رو تایپ میکنم، فاطمه داره لایکم میکنه. یادم افتاد به اون روزای سخت که کلی کمکم کرد. فااطمه خیلی خوش شانس بودم که توو اون شرایط، تو رو داشتم
میرم فصلِ دوئه، 13reasons why رو بذارم دانلود شه که لیستِ خوشحالی های امروز، تکمیل بشه:raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone:
.
.
پایانِ روزِ دوم -
روز چهارم البته که یه روز این وسط جا موند که هیسس صداشو در نیارین:face_with_stuck-out_tongue_winking_eye: اولین خوشحالی امروز م پیدا کردن لنگ جوراب خرگوشی ای بود که حدودا یه سال پیش مفقود الاثر شده بود و خیلی دوسش داشتم:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: ولی خب حالا باز اون یکی لنگش گمه از یابنده تقاضا میشود در صورت رویت سریع تر اطلاع رسانی کنید خوشحالی بعدی:
دوست جانت که یه هفتس باهش حرف نزدی زنگ بزنه و حدودا یه ساعتی حرف بزنین:smiling_face_with_open_mouth_closed_eyes: حرفای تلمبار شده زیاد بود سعی کردیم جبران کنیم تا حد ممکنه خوشحالی بعدیم اینکه بدون اطلاع قبلی دختر عمه جان پاشه بیاد خونتون و اتاقت میدون جنگ باشه ولی خب خداروشکر روی تخت دیگه جا واسه نشستن بود بعدش میون حرفا یهوو یاد عکسا و خاطرات قدیمی بیفتی و بری سراغشون
با دیدن هر عکسی فقط میگفتیم عههه ایننن یادش بخیررر یادش بخیر که غصه مون یه زمانی شکستن دست عروسکمون بود...یادش بخیر که نمره ۱۹ دیکته مون تا چنددد هفته غصمون بود ..چقد زود بزرگ شدیم و دغدغه هامونم با خودمون بزرگ شدن.......دیگه با یه ابنبات چوبی خوشحال نمیشیم..دیگه با اون کارتای صدافرین ذوق نمیکنیم....
کاش میشد همیشه همونقدری میموندیم...با همون خوشحالیای نقلی و کوچیک کوچیک
شاد باشیدان -
خوشحالی های روز آخر و یکی مونده به آخر ((:
خب ی گپ دوستانه با دختر عمه جان ((: مرسی که باعث خوشحالیم شدی ((:
تو باغ خانوما مشغول غیبت بودن و پسرا هم کارایی میکردن که آرزوم بود منم مث اونا خوش بگذرونم ولی نمیشد ... (چون من دخترم! ) هیچی همین طوری بر لب جوی گذر عمر تماشا میکردیم که ی گربه جان توجه ما را به خویش جلب کرد ((: هیچ رابطه ی خوبی با حیوانات ندارم ولی کلی باهاش بازی کردم ! کلا بهش دست نمیزدم آخرش خواستم یکم باهاش صمیمی شم ؛ چنگ انداخت //: جواب اون همه محبتِ خواهرانمو با چنگ داد نامرد ///:
با گلنار آشنا شدم ((:
سینی رو پرت کرد سمتِ من و گفت این بارُ تو برو ! مهمونِ جدید ی پیرزن بود ! وقتی بهش تعارف کردم گفت : ان شاء الله تو مراسمِ کربلا رفتن پذیرایی کنی دخترم . وای که چه ذوقی کرده بودم ! پیرزن انقدر دوست داشتنی آخه ؟ نه تنها گیر نداد بلکه بقیه ی روزم رو ساخت ((: کلی حالمو خوب کرد ((:
با نازنین چت کردیم ((: کلی دلم براش تنگ شده البته فردا میبینمش ((:
ترازو جان که وقتی میرم روش عدد 56 رو نشون میده یک عامل خوشحالی محسوب میشه !
عصری اومدم انجمن دیدم مگس پر نمیزنه ! البته دو تا پروانه ی ماجراجو ( سارا و همزادش //: ) بود که سکوت اختیار کرده بودند ! خلاصه رفتیم پای تلوزیون فیلم ببینیم ی فیلم دیدم ب اسمِ پیشتازانِ فضا ؛ حالا چه ربطی به خوشحالی داشت ؟ فیلمِ چندان جالب نبود ولی خوشحالم ک جیم زنده موند /: همین /:
گیر داد به آهنگام منم دارم تی ام بکس گوش میدم ! تو فضام کلا !
بعدا نوشت : خوشحالیمو گذاشتم بعد دیدم گلنار از من نوشته (((: خوشحالم کردی دختر ((:
خب رسیدیم به آخر قصه ! خیلی ممونم که منو به این تاپیک دعوت کردید ((: امیدوارم بازم دعوت شم یاعلی -
بسم الله . . .
روز منسوب به : شهید بهشتی
امروز صبح طی یک قرار دادی از پدربزرگم ، هدیه یا به عبارتی جایزه ای بردم ؛ خوشحالم ! چون براش چند تا کار رو مد نظر داشتم : ) الحمدلله !
.
به برادر زادم قرار بود سوپ بدم ، یک پاستیل هم دستم بود، گفتم امیرعباس سوپ میخوری یا ....
[همینجا مامانم صحبتمرو قطع کردن گفتن سوپُ بهش بده]
دوباره گفتم : سوپ ... یا سوپ ..... هیچی دیگه ..
حالا قهر کرده بود میگفت من "یا سوپ" میخوام !!!!!!
گفتم چی ؟ میگفت : یا شوپ !
داشت بلند بلند گریه میکرد ، عمه جون یا شوپ (به س و خ = ش میگه)
اخر پاستیل رو بهش دادم ¡
خدایا به خلقت و حکمت و ... شکر ! این دهه نودیا چه قدر عجیبن !
.
.
مطالعه ام رو انجام دادم و از اینکه روز به روز بیشتر و درست تر ! دارم متوجه میشم و درک میکنم خیلی خوشحالم ، خدایا شکرت !
همچنان : معلم خوبم !! متشکریم!
بعضی حرفها ، عملها ، شاید تقریبا یک باور سطحی بود ، الان در ژرفای وجودمان انرا احساس میکنیم
.
.
یک متن در مورد خلقت بود، به انگلیسی تونستم غیر از چندتا کلمه ش ترجمه ش کنم ؛ چند تا کلمه جدید یاد گرفتم ازش ، خیلی خوب بود
.
.
در مورد چندتا شخصیت توی اینترنت زدم ، مطلب خوندم
واقعا خوش به حالشون...
.
[قبول دارید بعضی کارها که حال ادم رو خیلی خوب میکنه، نمیشه گفت؟ غیرقابل وصفن ]
.
اینهم تقدیمی از امیرعباس :
ترجمه : سلام بچه ها ! چه طورین ؟
سلام!
.
.
.
تکمله : حالا که تا اینجا اومدید اینمبخونید
روز و روزگارتون پربار و پرکار و پر برکت ( :
-
سلام دوستان..
روز اولمه و اونم عجب روزی..!:smiling_face_with_open_mouth_closed_eyes:
با اینکه دیروز عصر تا حالا یه اتفاق بد برام افتاده و خیییلی ناراحتم ولی نمیخوام اینجا از ناراحتیام بگم چون باید خوشحالیامونو بگیم..:face_with_stuck-out_tongue_winking_eye:
.
.
.
خب بریم سر اتفاقای باحال و خوب..- دیروز امتحان میانترم زبان داشتم و هیچی نخونده بودم ولی امروز که نتیجشو دیدم خیییلی خوشحال شدم چون 18 شدددم
- یکی از دوستای صمیمی دوران دبستانم بهم زنگ و کلی با هم حرف زدیم و خاطرات کودکی واسم زنده شد خییلی حس خوبی بود
- امروز (نمیخواستم این مورد رو بگم ولی چون واسم شادی اور بود میگم) عموم اومد بیمارستان عیادتم با کلی چیزای خوشمزه :face_savouring_delicious_food: (که خیلیاش واسم بده!) ولی همین که عموم رو دیدم خیییلی خوشحال شدم...:smiling_face_with_open_mouth:
- امروز 8 جزء از قرآن رو تا الان خودندم و بهترین حس دنیا بهم دست داده..
ناراحت شدم که اولین روزم خیلی خوشحال کننده نبود ولی با این حال با نوشتن این متن یکم حالم بهتر شد
ولی خب امیدوارم روزای بعدی با کلی اتفاقای خوب بیام اینجاااا
و در آخر..
.
.ازتون خواهشمندم که برام دعا کنید..
.
.
خیییلی ممنونم از همتوون
.
.
حق نگهدارتون -
دلایلِ خوشحالیِ امروز، به ترتیبِ زمان:
امروز با نگارین، رفتیم خونه ی مامان جونم [مامانِ مامان]
فقط یه دونه دختر خاله دارم. شاید باورش سخت باشه ولی تعداد دفعاتی که تو عمرم دیدمش، به دَه هم نمیرسه.. امروز اونم اونجا بود و بعد از کلّی وقت دیدمش
امروز، یکی از نی نی های فامیل، اومد خونمون؛ 'ری را' یِ پشمکیِ نرمالوی غضروفی
لازمه بازم، راجع به خوشحالیم بخاطرِ دیدنِ 13reasons why توضیح بدم؟
.
.
روزِ معمولی و قشنگی بود
.
.
پایانِ روزِ سوّم :raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone: -
روز پنجم
یه روز ازون روزای خیلی معمولی که حدود نیم ساعت دیگه ام تموم میشه و به تاریخ میپیونده...
فقط اینکه دوتایی با دوست جان رفتیم بیرون بدون هیچ هماهنگی قبلی ای کلا مدلشه یهوو پی ام میده یه ساعت دیگه فلان جابعدم خودش دو ساعت بعد پیداش میشه بعدم که بهش غر میزنی میگه همش چهار تا یه ربع دیر کردم این ویژگی هایشو که بذاری کنار بهترین دوستیه که از بچگی داشتم و دارم ...همونقدر ساده و دوست داشتنی که امکان ندارههه با حرفاش و اداهاش نخندونت...همیشه هم جکای توی گوشی اش اماده و به روز شدستنمیدونم اینقد جک از کجا میاره الان به من بگن جک بگو فقط همون یه مرده میخوره به نرده رو بلدم نمیخواستم برم ولی چقد خوب شد که رفتم الان احساس اون باتری گوشی ای رو دارم که تا خود 100شارژ شده خوشحالی بعدی ام اهنگی بود که سارا فرستاد برام اینقد از بعداز ظهر گوشش دادم که خط به خطشو دیگه حفظ شدم از خوانندش فک کنم الان بهتر میخونمش خوشحالی بعدیم دیدن کارت عروسی ای بود که روی میز دیدم بی سابقستتتت یهوو یی این همه عروسی باهم دعوت شیم
تا خوشحالی های دیگر بدرود
شاد باشیدان -
روز سوم
(نتونستم عکس بگیرم امروز)روز منسوب به = برادر ابرام
واقعیت نمیدونم... بگم روز جالبی نبود !
خوب نبود .
بازهم الحمدلله .
شرمنده ی شخصیت روزم شدم حسابی !
نتونستم غیر یک کار ، شباهتی بین کار ایشون و خودم پیداکنم
واقعا شرمنده ام.
.
یکم اینطور : ... یکم اینطور :
از فرط سر درد و بیحالی کلا افتادم.
تا
همین الان که دارم مینویسم.
و ...
.
خوب میشه .. خوب میشم
.
ببخشید دیگه ..Sayonara
[جاپُنیه]
.
همون گودبای خودمون ....... !روز و روزگارتون پر بار و پرکار و پر برکت : ))
تکمله : #ویرایش
-
%(#ffcc00)[روز چهارم] 97/6/16 و97/6/17
سلام بازم چرا یادم رفت! بی مسئولیت شدم! ببخشید دیروز نیومدم!خودم قرارداد میبندم ازین به بعد اگه نیومدم به حساب الا به ازای هر روزی که نیام100 هزار تومن میریزم ((ازین به بعد حتما سر وقت میام )) دیروزی که یادم رفت بیام بنویسم همون طوری که تو ی قسمت 3 قول داده بودم خیلی خوش گذشت بهترین اتفاقشم تحلیل کردن سوالا فیزیک حداقل برای پایه دوازدهم بود
ولی امروز:
1! الان دارم اهنگ هلیوم خانم رو گوش میکنم حالم خوبه ! اهنگ ترکی هم گوش نمیکردم ولی خوشم اومد! -HeLiUm ممنون
2! عصری رفتم پارک خیلی خیلی خوش گذشت
3! از فیلم معراجی ها خوشم میاد ولی تا به حال دنبال نکردم سریالشو(نمیدونم چه زمانی میده) امروز اتفاقی دیدم که میده نشستم نگاه کردم ...
ساعت 3 شبه زیاد نمیتونم فکر کنم شبتون به خیر -
خب اول از همه تشکر میکنم که منو دعوت کردین و بابت عکس هم ممنون
خب بعد اون قضیه فک نمیکردم دعوت بشم ولی الان خوشحالم شبیه برنده های اسکار که جلوی تریبون تشکر میشن شدمم بگذریم بریم سراغ امروز:smiling_face_with_open_mouth_closed_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
خب امروز غیر منتظره بود من اگه میدونستم قراره دعوت بشم یکم خفن بازی در میاوردم ولی همینم خوبه یه روزه عادی:روز اول:
خب طبق معمول شب دیر خوابیدم بعد ساعتو گذاشته بودم رو ساعت 6 (ساعتم از اوناس که روش یه دکمه داره میزنی بعد 5 دیقه دو باره زنگ میزنه)شب خواب های باحال دیدم با بهترین دوستم داشتیم خونه خرید فروش میکردیم دقیقا حس و حال فیلم گرگ وال استریت تو خوابم موج میزد این اولین خوشحالی امروز
بعد ساعت زنگ خورد برداشتم گذاشتم بغلم هر پنج دیقه که زنگ میخورد خاموشش میکردم تا شد ساعت7 . 7 بیدار شدم کلا خاموش کردم تخت خوابیدم کلا خیلی چسبید خوابه
ساعت نه و نیم پدر گرامی با همون روش قدیمی با تکرار اسمم با سرعت ده کلمه در ثانیه که رکورد امینمو میشکنه اسممو صدا میزنه(اسمم عادل نیست) اصلا گوش نمیده بیدارم نیستم فقط صدا میزنه میره بلند شدم بعد صبحونه بقیه چیزا شد یه دو ساعتی درس خوندم و خوشحال بودم از برنامه درس خوندنم جلوئم اینم یه خوشحالیه خر خوانانه طوره
ساعت 12.5 رفتم کلاس اونجا هم آهنگی سنی دییلر گذاشته بودن میزدیم میخندیدم با یه معلم پایه کلا چسبید بعدشم چون سوالای شیمی رو خودم تو خونه حل کرده بودم با کیف جواب میدادم کلاس تموم شد رفتم خونه تو راه یادم افتاد مجله رو نخریدم(من هر دو هفته یه مجله میخرم دانستنیها کلا زندگیم به اون وابستس یه 40 شماره ای دارم) بعد با حالت اندوهگین رسیدم خونه ولی تا رسیدم خونه ذهنمو پاک کردم رفتم یه زنگ به بابام زدم گفتم بگیره (البته اونم یادش رفت بگیره)بعد نشسم یکم درس خوندمو اومدم انجمن یکم حرافی کردم رفتم نهار .
نهار هم مورد علاقم بود(سیب زمینی و بادمجون و مرغ و گوجه اونم با ماست)سریع خوردم اومدم دوباره انجمن با لاله (همون f.r) یکم حرف زدم و شد ساعت 3 رفتم یکم استراحت کردم نشستم درس خوندن بعد یکم خوندن دوباره انجمن یکمم کالاف شد ساعت 7 بعد دیدم نوشت شما تگ شدین تو هفته های خوشحالی منم ذوق زده پریدم تو اون تاپیک دیدم بله دعوت شدم
چون داشتم یه چی تو یوتیوب میدیدم تصویر دیر اومد بعد با ذوق بیشتری پریدم تو دلی و تشکر کردم و یکم دیگه حرف زدم و زدم شد ساعت 10 که الانه
فک کنم این خوشحالی نبودا کلا خاطراتمو نوشتم
#بعد اینکه انتشار دادم دیدم چه زیاد شد -
%(#ff0088)[روز پنجم] 97/6/18 آآآیآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ دیزاین خوبه
1! آههننننگ خوب حالمو معلومه که خوب داره میکنه
2! دانلود اهنگ خوبم حس خوبیه واقعناا
3! این دیگه به آهنگ مربوط نیست رفتم دانشگاه تبریز و با محیط اشنا شدم از دوستم قبل رفتنم پرسیدم که چی کار کنم نگهبانش یه وختی نکنه بگه کارت دانشجیویت کو .... گفت جوری رفتار کن نفهمه دانشگاه ندیده ای ! + 2 تا شرط گفت که یکیش قابل گفتنه یکیشم بگم مهر اخراجم زده شده امادست میدن هر دو دست راستوچپم باید هدفون توی گوشم نباشه که رعایت کردم رد شدم ورودی رو ....بسیار ماهرانه رد شدم مثل ین که با چشمای بسته میرفتم ! ... رفتم یه 2 دیقه صبر کردم تا دوستم رسید عجب کلاغایی داره دانشگاهمون ....حمله هوایی میکنن باید جا خالی بدی ....ادم نمیدونه به بالا نگاه کنه قدم برداره یا جلو یا این ور اونور نگاه کنه
بسسه قصه برای شبا ی دیگه هم بمونه اخه -
خوشحالی هایِ امروز:
فردا، نوزدهمین سالگردِ ازدواجِ مامان و بابامه و بخاطرش خوشحـــــالم بیشترِ امروز، صرفِ پیدا کردنِ دستورِ کیک و غذا شد..
فردا روزِ خیلی شلوغی برام خواهد بود و هیجان زده ام.
عصر، با نگارین راجع به آزادی و وقار و طریقه ی برخورد و این مسائل صحبت کردیم و آخرش به نتایجِ خیلی خوبی رسیدیم
چند دقیقه پیش با سارا، راجع به مراحلِ پختن برنج حرف میزدیم که مکالمه مون مثه همیشه با خنده های شدید به اتمام رسید
امروز، حجمِ خیلی عظیمی از دلتنگی از قلبم بیرون شد..
.
.
پایانِ روزِ چهارم:raised_hand_with_fingers_splayed_light_skin_tone: -
سلام...
دیروز فرصت نکردم پست بذارم...شرمنده..
خب خوشحالی های روز دوم:
بعد ده رووز خواهر کوچیکمو دیدمو این بزرگترین خوشحالی امروزم بووود
بهترین خبر دنیا رو دو ساعت پیش شنیدم
این بود که: پسرعموم که تصادف کرده بود، بهد 4 روز که تو کما بود، به هووووش اوووووومد
هووووووووررررررررراااااااا
جییییییییییییغغغغغغغغغ
(دیگه بهتر از این نمیشه)
رفتم پیشش و باهاش حرف زدن(بهترین حس توی این چند روز واسم بود)
بعد از یه هفته خنده رو، رو لبای داداشام دیدم(به خاطر به هوش اومدن آرش)
.
.
.
همین قدر خوشحالی برا امروزم بسه..!
یعنی
من و این همه خوشحالی محاله
.
.
تا فردا..
به خدا میسپارمتون