شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
سرجلسه امتحان یه آقا بغل دستم نشسته بود
منم داشتم بهش توضیح میدادم که چجوری تقلب کنهاونم فقط گوش میداد امتحان که شروع شد پاشد ورقه ها رو پخش کرد
-
-
به هیچ وجه این شعرو از دست ندید!!
رفته بودم سرِ کوچه دو عدد نان بخرم
و کمی جنس بفرمودهی مامان بخرم
از قضا چشم من افتاد به یک دوشیزه
قصد کردم قدحی "ناز" از ایشان بخرم
ناز از دلبر طنّاز، خریدن داردبس که ابروی "تتو" با مژهاش سِت شده بود
مانده بودم چه از آن سرو خرامان بخرم
که به خود آمده، دیدم به سرش شالی نیست!
به کجا میروم اینگونه شتابان! بخرم!
نکند دوره چهل سال عقب برگشته؟
یا که من آمدم از عهد رضاخان بخرم!
باتعجّب و کمی دلهره گفتم؛ بانو!
بهرتان روسری اندازهی "روبان"! بخرم؟
گفت با لحن زنانه "برو گم شو عوضی"!پسر "مش صفرم"! آمدهام نان بخرم!!