شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
وقتی به یکی تو تلگرام اولین بار پیام دادید و سین کرد و جواب نداد صبر کنید
رفته عکسای پروفایلتونو ببینه میاد
-
همسايمون فوت شد.. امروز تو مراسم تشييعش بوديم .
دختر مرحوم که همش داشت گریه میکرد...
یهوگفت اصلا سابقه نداش بمیره...هیچی دیگه وسط خاکسپاری همه ی بستگان تا غروب به افق خیره شده بودن
-
-
پسره نه درس خونده ؛
نه شغلی داره ؛
نه ماشینی!
خلاصه در حدِ جُلبک..
ازش میپرسی ازدواج کردی ؟
با اعتماد به نفس میگه هنوز دم به تله ندادم
آخه لامصب تو خودت تله ای ... !! -
من: سلام
راننده تاکسی: سَلیه دختر: سَ
راننده تاکسی: سلام خانم روزتون بخیر خسته نباشید -
عمم پست گذاشته:
آدم داغون از اول داغون نبوده عزیز
داغونش کردن
آدم آرومم همینطور!
آدم عصبی هم همینطورمامانمم زیرش کامنت گذاشته:
ولی آدم بیشعور از اولش بیشعور بوده -
سر سفره به بابام گفتم من دیگه میخوام مستقل شم گفت دنگ غذات میشه 20 تومن ،
ترشی رو هم مهمون من بودی
بزرگوار دست و بالش یکم تنگه وگرنه دوسم داره -
http://uupload.ir/view/kajl_vid_20200720_122300_823.mp4/
شتر مرغ اخری از من تقلید کردن -
نور به قبر مخترع كولر بباره...!
كه اگه اون نبود و اگه به ما ايراني ها بود ميگفتيم آقا معيشت الهيه!
خدا با گرما داره مارو امتحان ميكنه!ميگفتيم فصل مبارك تابستون اومد تا به یاد مردم مظلوم افريقا گرما بخوريم!
يه دعایی هم ميساختيم و ميگفتيم اينو روزی ٧٢ بار با نيت قربه الله بخونيد تا
خنك شيد!هر كس هم خنك نميشد ميگفتيم با خلوص نیت نخوندی!
روزی هم هزار بار داستان اون مومنينی رو برا هم تعريف ميكرديم كه از بس ايمانشون قويه خونشون مثل برف سرده...!!!
-
-
یه روز پسره گوشی دوس دخترشو میگره مخاطبانش رو نگاه میکنه:
اسم ها رو میبینه و بعد میگه:
زهرا کیه؟ دختره میگه همسایه مونه
محسن کیه؟ دختره میگه همکلاسیمه
رضا و جعفر کین ؟؟ دختر میگه مگه آدم فقط یکی همکلاسی داره؟؟؟؟؟
پسره میره آخر لیست میبینه یه اسم هست نوشته : مهسا دیونه
میپرسه این کیه؟ دختره میگه اسم توعه اسم خودت رو ننوشتم که مامانم نفهمه !!!
اصلا میبینی عقلی کردمااااا؟؟ میبینی چقدر زرنگم!!!! -
به یه ژاپنی و آلمانی و ایرانی نفری 50تا موز و یک میمون دادن
گفتن: با دادن این 50تا موز به میمونتون باید بهش حرف زدن یاد بدین
اومدن دیدن ژاپنیه 50تا موزو داده میمونه خورده و هیچی یاد نگرفته
آلمانیه هم همینطور
بعد رفتن سراغ ایرانیه دیدن 49تا موزو خودش خورده
و میمون داره با التماس میگه:تو رو خدا آخری رو نصف کن با هم بخوریم -
-
-
.یک نفر تو ترکیه فوت میکنه. شیخ شهر بعد از نماز میت به مردم گفت:ای مردم عبرت بگیرید و بدانید که این میت الان به مکانی پا می گذارد که:
نه فرصت عمل دارد
نه مسکن
نه آب
نه برق
نه هوای خوب
نه هیچ لذت دنیوی
نه هیچ عاقبتی
نه هیچ اینده ای
و نه هیچ امیدی!یکی بلند شد و گفت حاج آقا مگه این میت داره میره ایران؟
-
-
خرمشهر بوديم !
آشپز وكمك آشپز
، تازه وارد بودند و با شوخي بچه ها ناآشنا.
آشپز ، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب ها رو چيد جلوي بچه ها. رفت نون بياره كه عليرضا بلند شد و گفت : (( بچه ها ! يادتون نره ! )) آشپز اومد و تند و تند دوتا نون گذاشت جلوي هر نفر و رفت . بچه ها تند نون هارو گذاشتند زير پيراهنشون.كمك آشپز اومد نگاه سفره كرد.
تعجب كرد
. تند و تند براي هرنفر دوتا كوكو گذاشت ورفت. بچه ها با سرعت كوكوها رو گذاشتند لاي نون هائي كه زير پيراهنشون بود
. آشپز و كمك آشپز اومدن بالا سر بچه ها
. زل زدند به سفره
. بچه ها شروع كردند به گفتن شعار هميشگي :(( ما گشنمونه ياالله ! )) . كه حاجي داخل سنگر شد و گفت: چه خبره
؟ آشپز دويد روبروي حاجي و گفت : حاجي
! اينها ديگه كيند!
كجا بودند!
ديوونه اند يا موجي
؟!! . فرمانده با خنده پرسيد چي شده؟
آشپز گفت تو يه چشم بهم زدن مثل آفريقائي هاي گشنه هرچي بود بلعيدند!!
آشپز داشت بلبل زبوني ميكرد كه بچه ها نونها و كوكوهارو يواشكي گذاشتند تو سفره.
حاجي گفت اين بيچاره ها كه هنوز غذاهاشون رو نخوردند!
آشپز نگاه سفره كرد.
كمي چشماشو باز وبسته كرد.
با تعجب سرش رو تكوني داد
و گفت : جل الخالق !؟ اينها ديونه اند يا اجنه؟!
و بعد رفت تو آشپزخونه...
️هنوز نرفته بود كه صداي خنده ي بچه ها سنگرو لرزوند ...
سلامتی جانبازان و رزمندگان اسلام صلوات
-
خرمشهر بوديم !
آشپز وكمك آشپز
، تازه وارد بودند و با شوخي بچه ها ناآشنا.
آشپز ، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب ها رو چيد جلوي بچه ها. رفت نون بياره كه عليرضا بلند شد و گفت : (( بچه ها ! يادتون نره ! )) آشپز اومد و تند و تند دوتا نون گذاشت جلوي هر نفر و رفت . بچه ها تند نون هارو گذاشتند زير پيراهنشون.كمك آشپز اومد نگاه سفره كرد.
تعجب كرد
. تند و تند براي هرنفر دوتا كوكو گذاشت ورفت. بچه ها با سرعت كوكوها رو گذاشتند لاي نون هائي كه زير پيراهنشون بود
. آشپز و كمك آشپز اومدن بالا سر بچه ها
. زل زدند به سفره
. بچه ها شروع كردند به گفتن شعار هميشگي :(( ما گشنمونه ياالله ! )) . كه حاجي داخل سنگر شد و گفت: چه خبره
؟ آشپز دويد روبروي حاجي و گفت : حاجي
! اينها ديگه كيند!
كجا بودند!
ديوونه اند يا موجي
؟!! . فرمانده با خنده پرسيد چي شده؟
آشپز گفت تو يه چشم بهم زدن مثل آفريقائي هاي گشنه هرچي بود بلعيدند!!
آشپز داشت بلبل زبوني ميكرد كه بچه ها نونها و كوكوهارو يواشكي گذاشتند تو سفره.
حاجي گفت اين بيچاره ها كه هنوز غذاهاشون رو نخوردند!
آشپز نگاه سفره كرد.
كمي چشماشو باز وبسته كرد.
با تعجب سرش رو تكوني داد
و گفت : جل الخالق !؟ اينها ديونه اند يا اجنه؟!
و بعد رفت تو آشپزخونه...
️هنوز نرفته بود كه صداي خنده ي بچه ها سنگرو لرزوند ...
سلامتی جانبازان و رزمندگان اسلام صلوات
این پست پاک شده!