شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ۱۵:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
روزی حکیمی داشت رد میشد ...
نیم نمره بهش دادن قبول شد...
به درک که خنده نداشت خیلی پرو شدینا
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ۱۵:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
VID_20221101_190823_534.mp4
اوج خلاقیت پسرا در عروسی -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ۱۵:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
پسربچه اومده داروخونه ماسک گرفت رفت،چند دقیقه بعدش برگشت گفت؛
ببخشید به من گفتن ماست بگیرم اشتباه کردم!
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ۱۵:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
میگن مث کوه پشتتیم
ولی نمیگن خطر ریزش کوه هم هست
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ۱۵:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از دوستم پرسيدن تعليم رانندگی چطور بود؟
ميگه فضا، فضای معنوی بودبه هر سمتی میپيچيدم همه داد ميزدن يا علی، يا ابوالفضل
-
این پست پاک شده!
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ۲۰:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بابام پاکت سیگار وینستون رو تو جیبم دید!
اومد جلو
زارت زد زیر گوشم :|
گفت: من با این سنم بهمن میکشم تو
که نون خور منی پول وینستون رو ازکجا میاری -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ۲۰:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
رفتم پیش روانشناس گفتم احساس میکنم همه میخوان سرم کلاه بذارن!
گفت از کی؟
گفتم از وقت160 تومن ویزیت دادم بهت
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ۲۰:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من مهد کودک میرفتم از یه دختری به اسم کیمیا خیلی خوشم میومد ولی چون تصوری از عشق و عاشقی نداشتم رفتم بهش گفتم کیمیا مامان من میشی ==)))
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ۲۰:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ۲۰:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ۲۰:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بهتره تو هیچ مسئلهای با زنا بحث نکنین، چون یا کلا حق باهاشونه یا قهر میکنن و حق باهاشون میشه.
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ۲۰:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کاش یه مریم امیر جلالی جیبی داشتم با هرکی بحثم میشد درش میاوردم میذاشتمش رو میز اون صحبت کنه
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ۲۰:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ۲۰:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ۲۰:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اتوبان رو میدن به جعفر تا رنگ کنه:
روز اول: ۸ کیلومتر
روز دوم: ۶ کیلومتر
روز سوم: ۳ کیلومتربهش میگن تو چرا هر روز افت میکنی؟
میگه: خوب یعنی شما نمیفهمید که من هر روز از قوطی رنگ دورتر میشم؟!! -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۴ آبان ۱۴۰۱، ۱۸:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۴ آبان ۱۴۰۱، ۱۸:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یه مرحله از عصبانیت خانومها هست که خودشون سوال میپرسن خودشون جواب میدن
مثلا میگن: تو اصلا به من فکر میکنی؟
معلومه که نمیکنی!
فکر کردی من نمیفهمم؟ فکر کردی من بیشعورم؟ لابد هستم دیگه...!!!بعد این مرحله فرار کنین چون الفاتحه
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۴ آبان ۱۴۰۱، ۲۱:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
فقط کشمشای توی آجیل
حال شبکه چهار رو میفهمن
میدونین که چی میگم -
فقط کشمشای توی آجیل
حال شبکه چهار رو میفهمن
میدونین که چی میگم@Younes-Dehkhoda-0
وای اره