نهاد يا مفعول
-
@Adler در نهاد يا مفعول گفته است:
milad saeedi در نهاد يا مفعول گفته است:
نیست=وجود ندارد
مگه گذراعه که دنبال مفعولید.ضمنا آن نور با هم هستش
بله فقط احیانا نگفتید مفعول؟
@Adler در نهاد يا مفعول گفته است:
milad saeedi در نهاد يا مفعول گفته است:
نیست=وجود ندارد
مگه گذراعه که دنبال مفعولید.ضمنا آن نور با هم هستش
بله فقط احیانا نگفتید مفعول؟
توی معنیش جوری میشه که انگار مفعول نیاز داره
ولی توی دستور نه -
@محمدعلی-نیکوسحن در نهاد يا مفعول گفته است:
milad saeedi حالا ایجا:
چشم و گوش ان نور را ندارد@محمدعلی-نیکوسحن در نهاد يا مفعول گفته است:
milad saeedi حالا ایجا:
چشم و گوش ان نور را نداردخب اینطور تشخیص دار میشه و معنی فعل است داشتن در نظر گرفته شده که اشتباهه.
خودم دیروز گفتم با مفعول ولی بهش خیلی فکر کردم روونترینش میشه این که برای چشم و گوش آن نور وجود ندارد. -
@ملي در نهاد يا مفعول گفته است:
milad saeedi مطمئنين فك اضافه نيست؟
خب بافک اضافه مدنظر شما این میشه؟
لیک آن نور ِچشم و گوش نیست.
بعد معنی و مفهوم داره؟/ -
@مليكوالا سلام درست می فرمودید به شرح زیر است:
لیک: حرف ربط
چشم و گوش: فقط مجازدارد (مفعول نیست)
را:حرف اضافه( مفعولی نیست)
نیست: فعل غیر ربطیه دارای جناس تام با فعل ربطی(اسنادی) مصرع قبل و ناگذر است.
اشتباه اصلی من گذرا گرفتن فعل بود که گمراه شدم اما از لحاظ معنی نقش ها رو معنی تاثیری نگذاشتند و همواره یکجور معنی میشن -
@محمدعلی-نیکوسحن در نهاد يا مفعول گفته است:
@مليكوالا سلام درست می فرمودید به شرح زیر است:
لیک: حرف ربط
چشم و گوش: فقط مجازدارد (مفعول نیست)
را:حرف اضافه( مفعولی نیست)
نیست: فعل غیر ربطیه دارای جناس تام با فعل ربطی(اسنادی) مصرع قبل و ناگذر است.
اشتباه اصلی من گذرا گرفتن فعل بود که گمراه شدم اما از لحاظ معنی نقش ها رو معنی تاثیری نگذاشتند و همواره یکجور معنی میشنمرسی داداش فقط اضافه کنم مجاز آرایه هست و مفعول نقش دستوری
-
اوه اوه...ببین جمله ی دومت:آن نور برای چشم و گوش نیست که خیلی بی ربطه(خداییش بی ربطه!).
- اصلا نور معنیش چی میتونه باشه اصولا؟؟؟ببین چون به معنی فعل بشدت نیاز داریم تو سوالای نوع جمله بعدش میریم سراغ فعل تو اینجا می بینیم کلا به یه سری معنی های دیگه هم نیاز داریم(گول نخوری بگی نیست اسنادیه ها).با فرض اینکه مولوی هم مثل من و شما آدم بوده و این بیت "باید" معنی درستی داشته باشد می فهمیم که "نور" یعنی"توانایی فهمیدن/درک/بصیرت/قدرت تشخیص اصل از فرع/تمایل به مفاهیم عرفانی و...چون تو روزه که میگیری تمام سلولات فریادشون بلند میشه که آی آقا مردیم از گشنگی و تشنگی ولی خود این حالت غذای "روح ما/اصل ما" تلقی میشه.در واقع مولوی میگه که "جسم و امیالی که مربوط به آن هستند" (حالا اینجا اومده چشم و گوش ظاهری رو مجاز از همین فیزیک دنیایی ما زده) توانایی تشخیص منافع اصلی رو "ندارند" یعنی معنی فعل میشه (داشتن) پس میشه 3جزئی گذرا به مفعول واسلام.( چشم و گوش نور را ندارد.)خیلی ساده خیلی واضح. امیدوارم گیج نشده باشی.تو زبان فارسی(یا همون دستور نظام جدید) سعی کن زیاد به بیراهه نری و کار رو واسه خودت سخت نکنی.