-
-
نوشتهشده در ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ۷:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ۷:۲۷ آخرین ویرایش توسط sandiiii انجام شده
و خدا بسیار غمگین بود
و بسیار دلتنگ
و بسیار عاشق
و بسیار گریانو خدا زن را آفرید
و خدا من را آفرید ...؛)| هستی دارایی |
-
نوشتهشده در ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ۷:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من ذره و خورشید لقائی تو مرا !
بیمار غمم، عین دوائی تو مرا !
بیبال و پر اندر پی تو میپرم،
من کاه شدم، چو کهربائی تو مرا !
| مولانای جان |
-
نوشتهشده در ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ۱۷:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دوستت دارم ولی اصلا نمی دانم چرا / آه این بی پاسخی دیوانه تر کرده مرا
عقل را مامور کردم پاسخی پیدا کند / گفت معذور است از فهمیدن دیوانه ها
حال این دیوانه را دیوانه می فهمد فقط / عشق جز دیوانه بازی نیست آن هم بی هوا
من نمی ترسم،تو با من دل به دریا می زنی؟ / شک نکن دیوانه جان من میروم با من بیا
(اسم شاعرش رو یادم نیست) -
نوشتهشده در ۲۳ اسفند ۱۳۹۸، ۹:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دل مرنجان : )
-
نوشتهشده در ۲۳ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گر بداند که چه خون
می خورم از تنهایی
دلِ شب بر سر من
مست و غزل خوان آید!
-
نوشتهشده در ۲۳ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نگاه کن
غروب که می شود
خاطرات نبض مرا می گیرند
تو زنده می شوی
و من می میرم
ای زیباترین حس دنیا
حالا که دوری
خیال و شب و تنهایی و باران
کدام یک مال من است ؟!
-
نوشتهشده در ۲۳ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای سکوت و تنهایی من
بگو با من
از قصه آشنایی مان
بشکن خلوت دیوارها را
نابود کن حرمت کنج ها را
در خودت فریاد بزن
و مرا با خودت یکی کن
من یک عمر است
به امید صدای تو زنده ام
-
نوشتهشده در ۲۳ اسفند ۱۳۹۸، ۲۱:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به یادت هست آن شب را که تنها
به بزمی ساده مهمان تو بودم؟
تو میخواندی که: دل دریا کن ای دوست
من اما غرق چشمان تو بودم؟
| سیاوش کسرایی |
-
نوشتهشده در ۲۳ اسفند ۱۳۹۸، ۲۱:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آدمی نیست که عاشق نشود وقت %(#10f000)[بهـــــ]%(#ff00ff)[ــــــار]
وای از آن سال که بی یار بهارش برسد!
| علی سید صالحی |
-
نوشتهشده در ۲۳ اسفند ۱۳۹۸، ۲۱:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۳ اسفند ۱۳۹۸، ۲۱:۴۶ آخرین ویرایش توسط sandiiii انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۳ اسفند ۱۳۹۸، ۲۱:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آتش
عاشق است که می سوزد
معشوقه تویی
که از آتش می گذری
و عشق...
مثل چهارشنبه سوری ست
مثل پریدن از روی آتش است...
| بهنام غلامی |
-
نوشتهشده در ۲۳ اسفند ۱۳۹۸، ۲۱:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
همانقدر که نرگس پیامآور بهار است،
تو بهارآور خیالی
گفته بودم؟
| عباس معروفی |
-
نوشتهشده در ۲۳ اسفند ۱۳۹۸، ۲۱:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دست مرا بگیر؛ که آب از سرم گذشت!
خون از رُخم بشوی؛ که تیر از پَرم گذشت...
| فریدون مشیری |
-
نوشتهشده در ۲۴ اسفند ۱۳۹۸، ۱۷:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۴ اسفند ۱۳۹۸، ۱۹:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
روده تنگ به یک نان تهی پر گردد/نعمت روی زمین پرنکند دیده تنگ
-
نوشتهشده در ۲۵ اسفند ۱۳۹۸، ۱۵:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ماه من غصه چرا؟؟
آسمان را بنگر، که هنوز
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر به ما میخندد…یا زمینی را که،
دلش از سردی شبهای خزان
نه شکست و نه گرفت!
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید!و در آغاز بهار،
دشتی از یاس سپید،
زیر پاهایمان ریخت
تا بگوید که هنوز،
پر امنیت احساس خداست…ماه من غصه چرا؟؟
تو مرا داری و من هر شب و روز،
آرزویم همه خوشبختی توست…
ماه من، دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست که خدا را دارند.ماه من، غم و اندوه اگر هم روزی،
مثل باران بارید
یا دل شیشهایات
از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا
چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست، خدا هست هنوز…او همانیست که در تارترین لحظهی شب،
راه نورانیِ امید نشانم میداداو همانیست که هر لحظه دلش میخواهد
همهی زندگیام،
غرق شادی باشد…ماه من… غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی
بودن اندوه است!
اینهمه غصه و غم
اینهمه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه
میوهی یک باغند…
همه را با هم و با عشق بچین!ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند سبزه زاریست پر از یاد خدا
و در آن باز کسی میخواند
که خدا هست خدا هست خدا هست هنوز
: ) -
نوشتهشده در ۲۵ اسفند ۱۳۹۸، ۲۰:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
روزگاری که اجل در پی ان میتازد/ هرکس غم دنیا بخورد میبازد