-
یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت
آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشتآنکه باور داشت روزی میرسد بیچاره بود
آنکه در اموال دنیا غرق بود ایمان نداشتدشت باور داشت گرگی در میانِ گله است
گله باور داشت اما ...
من نمیدانم چرا باور سگ چوپان نداشت...| پرواز همای |
-
-
دوستت دارم ولی اصلا نمی دانم چرا / آه این بی پاسخی دیوانه تر کرده مرا
عقل را مامور کردم پاسخی پیدا کند / گفت معذور است از فهمیدن دیوانه ها
حال این دیوانه را دیوانه می فهمد فقط / عشق جز دیوانه بازی نیست آن هم بی هوا
من نمی ترسم،تو با من دل به دریا می زنی؟ / شک نکن دیوانه جان من میروم با من بیا
(اسم شاعرش رو یادم نیست) -
گر بداند که چه خون
می خورم از تنهایی
دلِ شب بر سر من
مست و غزل خوان آید!
-
نگاه کن
غروب که می شود
خاطرات نبض مرا می گیرند
تو زنده می شوی
و من می میرم
ای زیباترین حس دنیا
حالا که دوری
خیال و شب و تنهایی و باران
کدام یک مال من است ؟!
-
ای سکوت و تنهایی من
بگو با من
از قصه آشنایی مان
بشکن خلوت دیوارها را
نابود کن حرمت کنج ها را
در خودت فریاد بزن
و مرا با خودت یکی کن
من یک عمر است
به امید صدای تو زنده ام
-
ماه من غصه چرا؟؟
آسمان را بنگر، که هنوز
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر به ما میخندد…یا زمینی را که،
دلش از سردی شبهای خزان
نه شکست و نه گرفت!
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید!و در آغاز بهار،
دشتی از یاس سپید،
زیر پاهایمان ریخت
تا بگوید که هنوز،
پر امنیت احساس خداست…ماه من غصه چرا؟؟
تو مرا داری و من هر شب و روز،
آرزویم همه خوشبختی توست…
ماه من، دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست که خدا را دارند.ماه من، غم و اندوه اگر هم روزی،
مثل باران بارید
یا دل شیشهایات
از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا
چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست، خدا هست هنوز…او همانیست که در تارترین لحظهی شب،
راه نورانیِ امید نشانم میداداو همانیست که هر لحظه دلش میخواهد
همهی زندگیام،
غرق شادی باشد…ماه من… غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی
بودن اندوه است!
اینهمه غصه و غم
اینهمه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه
میوهی یک باغند…
همه را با هم و با عشق بچین!ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند سبزه زاریست پر از یاد خدا
و در آن باز کسی میخواند
که خدا هست خدا هست خدا هست هنوز
: )