-
نوشتهشده در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۰:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مست شد ،خواست که ساغر شکند، عهد شکست
فرق پیمانه و پیمان، زکجا داند مست...
-
نوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نه نغمهی نی خواهم
و نه طرفِ چمن
نه یارِ جوان،
نه بادهی صافِ کهن
خواهم که به خلوتکدهای از همه دور
من باشم
و من باشم و
من باشم
و من..مهدی اخوان ثالث
-
نوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۴:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زندگی شطرنج دنیا و دل است
قصه ی پر رنج صدها مشکل است
شاه دل کیش هوس ها می شود
پای اسب آرزوها در گل است
فیل بخت ما عجب کج می رود
در سرما بس خیالی باطل است
ما نسنجیده به دنبال وزیر
غافل از اینکه حریفی قابل است
مهره های عمر من نیمش برفت
مهره های او تمامش کامل است -
شخص عدم از زحمت تمثال مبراست
آینه تو هیچم منما هیچ ندارم...
بیدل -
پیش ناوك تقدیر جستم از فلك تدبیر
گفت: دیدهای آخر جوشنی كه من دارم؟ -
ز چرخ چندکشم انفعال شیشه دلیها
روم جنون کنم و پوست زین پلنگ برآرم -
تا بیابان مرگ نومیدی نباید زیستن
هرکجا رفتیم ما را بیکسی تنها نداشتدوریام زان آستان دیوانه کرد اما چه سود
آنقدر خاکیکه افشانم به سر صحرا نداشتچون نفس بیدل نفسها در تردد سوختم
گوشهٔ دل جای راحت بود اما جا نداشت.... -
چون فاقبت کار جهان نیستی است!
انگار ک نیستی چو هستی خوش باش... -
نوشتهشده در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۹:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آمد برمن نگار خوی کرده ز می
او ز آتش می گرم و من از صحبت وی
گفتم گل من لعل لبت کی بوسم
خندید و به عشوه گفت وقت گل نی
#رهی معیری -
نوشتهشده در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۰:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت
آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشتآنکه باور داشت روزی میرسد بیچاره بود
آنکه در اموال دنیا غرق بود ایمان نداشتدشت باور داشت گرگی در میانِ گله است
گله باور داشت اما من نمیدانم چرا باور سگ چوپان نداشتیک نفر پالان خر را در میان خانه پنهان کرده بود
آن یکی با بار خر میرفت و خر پالان نداشتیک نفر فردوس را ارزان به مردم میفروخت
نقشهها کو داشت در پندار خود شیطان نداشتهر کجا دست نیازی بود بر سویی دراز
رعیت بیچاره بخشش داشت اما خان ندشتیک نفر نان داشت اما بی نوا دندان
#پرواز همای -
نوشتهشده در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۱:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
كاشتی تخم محبت بر دل و بر جان من
عاشقم كردی و ...
دست از دامنم برداشتی
-
نوشتهشده در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۱:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آنچنان مست و خرابم کن که گر خیام هم
دید، بنشیند یک امشب را به مهمانی بریز
سامری باش امشب، از دیوان سعدی بت بساز
بی خبر از طور و از موسای عمرانی بریز
...
...
خیام هم از مستی هر روز من جاخورد !!! -
کاش می اورد مستی هر حراپی چون شراب
ان زمان معلوم میشد در جهان هشیار کیست -
نوشتهشده در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۳:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شد ز غمت خانهی سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم
در طلب زهرهرخِ ماهرو
مینگرد جانبِ بالا دلم
فرش غمش گشتم و آخر ز بخت
رفت بر این سقف مصفا دلم
آه که امروز دلم را چه شد
دوش چه گفتهست کسی با دلم
در طلب گوهر دریای عشق
موج زند... موج چو دریا دلم
روز شد و چادر شب میدرد
در پی آن عیش و تماشا دلم
از دل تو در دلِ من نکتههاست
اَه چه ره است از دل تو تا دلم
گر نکنی بر دل من رحمتی
وای دلم وای دلم وا دلم
ای تبریز! از هوس شمس دین
چند رود سوی ثریا دلم
- مولانا
-
اخراج شدهنوشتهشده در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۵:۵۷ آخرین ویرایش توسط به سان خورشید انجام شدهاین پست پاک شده!
-
ز خورشید و از آب و از باد و خاک_
نگردد تبه نام و گفتار پاک_بد و نیک ماند ز ما یادگار_
تو تخم بدی تا توانی مکار_منه تو رهی کان نه آیین بود_
که تا ماند آن، بر تو نفرین بود_نباشد جهان بر کسی پایدار_
همه نیک نامی بود یادگار_ -
نوشتهشده در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۲:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#00ff00)[افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست]
%(#00ff00)[افسرده آن دلی ست که از هم نفس گرفت]| فاضل نظری |
-
نوشتهشده در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۲:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#0010f0)[شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد]
%(#4853f0)[که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست..]| فاضل نظری |