-
نوشتهشده در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۰:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#330b4a)[صفایی بود دیشب با خیالت خلوتِ ما را]
%(#601d87)[ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم]-
| شهریار |
-
- .| لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر |.
-
-
نوشتهشده در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۴:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
حافظ(دانش آموخته در مکتب رامسس کبیر)
https://www.aparat.com/v/TVoLJ/عیب_رندان_مکن_ای_زاهد_پاکیزه_سرشت -
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
حافظ(دانش آموخته در مکتب رامسس کبیر)
https://www.aparat.com/v/TVoLJ/عیب_رندان_مکن_ای_زاهد_پاکیزه_سرشتramses kabir در
شعردانه
گفته است:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
حافظ(دانش آموخته در مکتب رامسس کبیر)
https://www.aparat.com/v/TVoLJ/عیب_رندان_مکن_ای_زاهد_پاکیزه_سرشتطریقت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیستتو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق پاکیزه درویش باش(تاکید بر اون ابیات حافظ ک میگه :
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند)
.
%(#ff0000)[ولی]
.
.
سعدیا چندانکه می دانی بگوی
حق نباید گفتن الا آشکارهر که را خوف طمع در کار نیست
وز خطا باکش نباشد وز تتار
.
.
بگوی آنچه دانی سخن سودمند
وگر هیچ کس را نیاید پسند
.
.
چو کاری بی فضول من برآید
مرا در وی سخـن گفـتن نشایـدوگر بینم که نابیـنا و چـاه اسـت
اگر خاموش بنشینم گناه است -
نوشتهشده در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گره افتادهِ به کارم نگرانم ، آقا ...
ذکر استغفار دارم بر زبانم ، آقاخوردهام من به در بسته به هرجا رفتم
تو بیا و بده یک راه نشانم آقا ...خاطر آزرده شدی از بدیِ اعمالم
با گناه اُنس گرفته تنُ و جانم آقاغافل از لطفُ عطایت شدهام شرمندَم
همۀ عمر تو دادی آب و نانم آقادل بریدم ز همه آمدهام با گریه
تا همیشه در کنار تو بمانم آقاگرد و خاکی زِمعاصی به تن من مانده
لطفِ خود شامل من کن بتکانم آقاخوشبحال همۀ سینهزنان ارباب
خاکِ پایِ همۀ سینهزنانم آقاخبر از حال و هوایِ دل زارم داری ؟؟
ببرم کرببلا تا که جوانم آقا ...... -
نوشتهشده در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
الهی شکسته پر و بال من
به هم ریخته حال و احوال من
به پیشانی ام جای سجده است,پس
گمانم بلند است اقبال منهنوزم سگ نفس زوزه کشان
می آید چو سایه به دنبال منشب و روز تکراری بی خدا
همان سال پیش است امسال منخدایا ببین حال مایوس را
غم و غصه و بغض و افسوس راخدا مهربان است اما چقدر؟
امان داده این بنده را تا چقدر؟به یک لقمه نان یا به دنیای پوچ
خدا را عوض کرده ای با چقدر؟هلا بنده بخشنده چون ابر باش
به فکر شب اول قبر باشکجا می روی سوی دریا بیا
خودت را بینداز و بالا بیاچهل سال راه غلط رفته ای
به یک توبه تازه به دنیا بیا -
-_× تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست
نوشتهشده در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۴:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهیک روز به این سوی و دگر روز به آن سوی
لنگان خرک خویش برانی به چه قیمت؟غزلی از ساناز رعوف
شعر کاملشو میذارم که با صدای گرم و دلنشین بانو نیکراه یکی از بهتریناس 🥰خود را بفروشی به کسانی به چه قیمت؟
از خوان فلک، خوردن نانی به چه قیمت؟
.
.تا شاعر دربار شوی کیسه بدوزی
مدحی بنویسی و بخوانی به چه قیمت؟
.
.دُردانه ی لفظ دَری خویش به پایِ
هر خوک و سگی باز فشانی به چه قیمت؟
.
.یک روز به این سوی و دگر روز به آن سوی
لنگان خرک خویش برانی به چه قیمت؟
.
.هر جا به چراگاه رسیدى فکنی بار
چشم و شکمت را بچرانی! به چه قیمت؟
.
.در بند کنی مردم آزاده ی دوران
تا خویشتن از بند رهانی به چه قیمت؟
.
.این چرخ فسونکارتر از توست! حذر کن!
مشت تو شود باز ، زمانی! به چه قیمت؟از آن خودت باش که ارزنده ترینی
خود را بفروشی به کسانی ، به چه قیمت؟ -
نوشتهشده در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۰:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گیرم که هزار مصحف از بر داری
با ان چه کنی که نفس کافر داری
سر را به زمین چه می نهی بهر نماز
انرا به زمین بنه که در سر داری -
نوشتهشده در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۵:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
- %(#ff30ff)[قامت به قبله بستم]
%(#ff3881)[گفتی : اذان نگفتند !]
%(#38d1ff)[گفتم که : قامتِ تو ، قد قامت الصلات است !]
%(#38ffc0)[الله اکبر از عشق]
| پریسا نظری | - وسط ادبیات خوندن همچین شعری یادت بیاد
- %(#ff30ff)[قامت به قبله بستم]
-
نوشتهشده در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۷:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شاعر سینا صارمی
نـــاز چشمـــانِ خـمــارِ تـــو خــریــدن دارد
ســاحــلِ چــهــره ی مــاهِ تــو دویــدن داردمـوج احسـاس غـزل هـای شمـا نــورانیست
نــــورِ عشق از دل اشعـار تــو دیــدن داردســرخــی لعــلِ لبت، جـامه ی زهـدم بدرید
لبِ شیــریــن عسـلت وه کـــه مکیـــدن داردقــدِ رعـنــای تــو عشقیست که در اوج قیام
واژه ســــرو بـــه نـــام تـــو، شـنیــدن دارد -
نوشتهشده در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زنی که صاعقه وار آنک، ردای شعله به تن دارد
فرو نيامده خود پيداست که قصد خرمن من دارد
هميشه عشق به مشتاقان ، پيام وصل نخواهد داد
که گاه پيرهن يوسف، کنايه های کفن دارد
مگر به صافی گيسويت ،هوای خويش بپالايم
در اين قفس که نفس در وی، هميشه طعم لجن دارد
(استاد حسین منزوی )
برای ان نیمه ی گمشده................... -
نوشتهشده در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۵:۱۱ آخرین ویرایش توسط sandiiii انجام شده
%(#00054d)[من طُ را امروز میخواهم نَ مثلِ "شهریــار"]
%(#050c66)[در خیالات ثریا غرق باشم سال ها]
%(#0d1480)[عاقبت هم با دو چشمِ تر بگویم عشقِ من!]
%(#1f2799)[آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟!]
%(#2d36b3)[|آرش مهدی پور|] -
نوشتهشده در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۵:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۵:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یــار مرا غار مــرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غـــار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تــویی فاتح و مفتوح تـویی
سینـــه مشــروح تــویی بـــر در اســرار مرا
نـــور تـــویی سـور تــویی دولت منصور تـویی
مـــرغ کـــه طــور تــویی خســته بــه منقار مرا
قطـــره تویی بحــر تویی لطـف تــویی قهــر تویی
قنــد تـــویی زهـــر تــویی بیــــش میـــازار مرا|مولانا|
-
نوشتهشده در ۱ خرداد ۱۳۹۹، ۲۱:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
عاشقان را
سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب،
داشتن سر عجب است!...تيغ بارد اگر آنجا كه بود جلوۀ دوست
تن ندادن ز وفا در دم خنجر عجب استتشنهلب، جان به لب آب سپردن سهل است
تشنۀ وصل كند ياد ز كوثر عجب استتنِ بىسر عجبى نيست گر افتد روى خاک
سرِ سرباز ره عشق به پيكر عجب است.. -
نوشتهشده در ۱ خرداد ۱۳۹۹، ۲۱:۰۹ آخرین ویرایش توسط ramses kabir انجام شده
زندگی صحنه ی عشق است و همین بس که نیست
یک نفر در پسِ این صحنه نباشد عاشق
در دلِ دریایِ این عشق نباشد کشتی
همه عشاق به دریا زده اند بی قایق
شاعر
رامسس کبیر -
نوشتهشده در ۳ خرداد ۱۳۹۹، ۲۱:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
لطفاً ناگهانى رُخ بده!
غافلگيرم كن!
لحظه اى اتفاق بيفت كه اصلاً فكرش را هم نكنم!
آنجا كه حتى صورتت را هم از ياد برده باشم!
اصلاً
تو هر موقع هم كه بيايى،
هرگذشته اى هم كه داشته باشى،
با ارزشى...
درست مثلِ پيدا كردنِ پولِ مچاله شده،
بعد از سالها در جيبِ لباسم!️
علی قاضی نظام