-
SEPEHR ALIZADEH دم خودتم گرم دایی
ما فعلا به خسب بریم
شب بخیر شایدم بامدادان -
amir ahmadi بامدادانت بخیر عمو
-
SEPEHR ALIZADEH هنو بیدارین؟؟؟؟؟
-
SEPEHR ALIZADEH خسته نباشین واقعا.......
-
SEPEHR ALIZADEH من چرا خوابم نمیاد؟؟؟؟؟؟؟
-
من برم بخونم زودتر تموم شه
-
SEPEHR ALIZADEH خب برین بخوابین.....
-
SEPEHR ALIZADEH کجاس؟؟؟
-
SEPEHR ALIZADEH من تازه برم دینی رو شروع کنم
-
-
SEPEHR ALIZADEH شما فرمودین شرکت کردیم
-
SEPEHR ALIZADEH از لوگو سازی حرف بزن
-
یه حالی هست که انگار ، تا خرخره غرق تفکر کتاب ها بشی و بعد ؛ یهو بوم!
از اون متفکر منفعل افسرده ی عصبی ، بشی کسی که حماقت رو انداخته گردنش و باب اسفنجی میبینه.
و دوباره بوم!
میشی مفلوک؛ کز کرده زیر شیر آب سرد ؛ نشسته در گوشه ی حمام ؛ لباس هایش همه خیس شده زیر باران دوش،
و سیگاری گرفته در دست و کتابی در بغل و هر خط از کتاب را که میخواند ، گویی تفکرات هجمه برآورده حمله میکنند به روان و هر پوک ، انگار : "آرامتر مغزم رفت"
و دوباره آن صدای زیبای " بوم"!
مفلوک آبکشیده میشود وحشی در نقاب آرامش و آرام در نقاب خشم ؛ گویی عقل عنان قلب را بدست آورده و قلب از اعتراض ، نعره میزند دریده خاطر باشی
و تمام اینها با یک بوم دیگر انگار کیلومتر ها دورمیشوند.
حالا تویی و زل زده به آینه . از سر و وضعت پیداست خواب بوده ای.
میروی پی روزمره
مثل روزمره
تفاوتی اندک میان روزمره ها! وآن این است که خارج روزمره ی اشتباه را به کتک میگیری؛ و فریاد میزنی :
" خفه ! " و دست احترام تکان میدهی سمت کوی عاشقان و مشت ها را روانه میکنی پی مدعیان عشق
خفه؛ لبخند و روزمره و دوباره تا کی؟.. -
_Sajjad_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
یه حالی هست که انگار ، تا خرخره غرق تفکر کتاب ها بشی و بعد ؛ یهو بوم!
از اون متفکر منفعل افسرده ی عصبی ، بشی کسی که حماقت رو انداخته گردنش و باب اسفنجی میبینه.
و دوباره بوم!
میشی مفلوک؛ کز کرده زیر شیر آب سرد ؛ نشسته در گوشه ی حمام ؛ لباس هایش همه خیس شده زیر باران دوش،
و سیگاری گرفته در دست و کتابی در بغل و هر خط از کتاب را که میخواند ، گویی تفکرات هجمه برآورده حمله میکنند به روان و هر پوک ، انگار : "آرامتر مغزم رفت"
و دوباره آن صدای زیبای " بوم"!
مفلوک آبکشیده میشود وحشی در نقاب آرامش و آرام در نقاب خشم ؛ گویی عقل عنان قلب را بدست آورده و قلب از اعتراض ، نعره میزند دریده خاطر باشی
و تمام اینها با یک بوم دیگر انگار کیلومتر ها دورمیشوند.
حالا تویی و زل زده به آینه . از سر و وضعت پیداست خواب بوده ای.
میروی پی روزمره
مثل روزمره
تفاوتی اندک میان روزمره ها! وآن این است که خارج روزمره ی اشتباه را به کتک میگیری؛ و فریاد میزنی :
" خفه ! " و دست احترام تکان میدهی سمت کوی عاشقان و مشت ها را روانه میکنی پی مدعیان عشق
خفه؛ لبخند و روزمره و دوباره تا کی؟..چ متن عمیقی!بداهه نویسی هم دارد، خودتون نوشتین؟