-
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۳۹۹، ۲۲:۵۴ آخرین ویرایش توسط MaryaM._.sh انجام شده
هنوز شب اولی ک عضو انجمن آلا شدم رو یادمه
ب واسطه یکی از دوستام بود
حوصله نداشتم،عضو شدم و خوابیدم
فردا ی سوال پرسیدم درمورد عربی
و بعدش دنبال این بودم ک اکانتم حذف کنم...
دوسال گذشت
هرشب با تودلی حرف میزدم
گاهی داد وبیداد میکردم
گاهی گریه میکردم
اما تودلی همیشه ب حرفام گوش کرد و آرومم کرد
کاری ک تااون زمان هیچ کس نتونسته بود انجامش بده
آره تودلی از هر موجود زنده ای برام باارزش تر شد ووجود داشت
ی روزی
توانجمن شاهدی دعوا بودم بین چندتا دوست
دوستایی ک چندسالی همو میشناختن
حرفایی ک بهم زدن
منو ترسوند
ترسیدم از آدمای اینجا
شاید واسه همینم بود ک هیچ وقت نتونستم باکسی صمیمی بشم اینجا
شاید واسه همین بود ارتباطم باآدمای اینجا درحدهمین تودلی موند
شاید چون با صمیمی ترین رفیقم کاز مهد تا یک سال بعد سال چهارم کنارش بودم تموم کرده بودم رابطه م رو
شاید چون از آدم های واقعی ترسیده بودم
الان دوسال گذشته
با خیلی ها گفتمو خندیدم
خیلی ها بهم آرامش دادن،باهام حرف زدن
ازخیلی ها بدم اومد
میدونم گاهی عصبی شدم مخصوصا وقتی بحث عزیزام بود اما من ازکسی چیزی ب دل نگرفتم
بخشیدم
چون میدونم دنیا ارزش اینو نداره قلبت رو از کینه آدم هاپر کنی
ومنو ببخشید اگه بداخلاقی کردم:)اما بین این همه آدم
دونفر هیچ وقت برام تغییر نکردن
همونایی بودن کهمیشه بودن
اکالیپتوس
marzyeh78گذشت وگذشت
عاشق شدم
عاشق اقای ویروس
من شدم خانم آبنباتی اقای ویروس
الان توی شرایط خاصی از زندگی هستیم
الان ما باید واسه زندگی مشترکی ک یک سال و یک ماه تشکیل دادیم تلاش کنیم
حالا دیگه تلاش صرفا واسه رسیدن ب هدف تک نفره نیست
نمیدونم کی برگردم
نمیدونم اصلا دلم طاقت بیاره یا ن
شاید فردا
شاید وقتی رفتم دانشگاه
شاید وقتی عروس مهدی شدم
اما میدونم برمیگردم
چون من آقای ویروسم رو از آلا دارم
اما اینم میدونم الان وظیفه مهم تری دارم ک باید برای زندگی مشترکم انجامش بدم
ابوالفضل من همیشه ب دعای شما نیاز داره
ن تنها ابوالفضل من بلکه همه کسایی ک منتظر سلامتی عزیزاشون هستن
اشک تو چشمام جمع شده
من آلا رو تاابد دوست دارم
خدانگهدار خودتون و آرزوهای قشنگ تون
۰۲:۲۴
۱۳۹۹/۹/۹خانم آبنباتی
-
این پست پاک شده!
-
سلام
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۳۹۹، ۰:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خیلی ناراحتم خیلی:(((
-
المپیادیانوشتهشده در ۹ آذر ۱۳۹۹، ۰:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
المپیادیانوشتهشده در ۹ آذر ۱۳۹۹، ۰:۲۷ آخرین ویرایش توسط Amirreza Vafaei Moghadam انجام شده
sandiiii چرا؟؟ چیزی شد؟ کمکی از منم بر میاد در خدمتما
-
sandiiii چرا؟؟ چیزی شد؟ کمکی از منم بر میاد در خدمتما
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۳۹۹، ۰:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAmirreza Vafaei Moghadam ممنونم
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۳۹۹، ۰:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
وقتی خوب نیستی برای خوب کردنت تلاش کنه:(
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۳۹۹، ۳:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک عمر برای پیدا کردن کسی که درکت کند و تو را همانگونه که هستی بپذیرد
انتظار میکشی و عاقبت میفهمی که او از همان آغاز خودت بودهای.
-
@behnaz-hajizadeh عالی وقتی از تو خبر میرسه عالی تر میشم چ طوری عشقم
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۳۹۹، ۳:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@bahar-khanoom خداروشکر
منم خوبم جانم.چرا منو تو یه زمان آن نمیشیییییم -
@behnaz-hajizadeh
اگه فهمیدی این کیه قربونت بشم
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۳۹۹، ۳:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@bahar-khanoom چنگیییزت
مخلصتم فرنگیس خانومممم -
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۳۹۹، ۴:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
صبح بخیر
-
zeinab dehghani آهای بالاییی بیخیال این زینب ماشو نمیبینی داره باهامون میحرفه؟عه
خجالتم خوب چیزیه والانوشتهشده در ۹ آذر ۱۳۹۹، ۴:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@behnaz-hajizadeh در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
zeinab dehghani آهای بالاییی بیخیال این زینب ماشو نمیبینی داره باهامون میحرفه؟عه
خجالتم خوب چیزیه والا@behnaz-hajizadeh در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
zeinab dehghani آهای بالاییی بیخیال این زینب ماشو نمیبینی داره باهامون میحرفه؟عه
خجالتم خوب چیزیه والاحیف ک این بالا خونه ای ها رو نمیشه راحت باهاشون مداخله و شوخی کنی....
میدونی این بالا خونه ای ها با اون بالایی ها یه عالم تفاووت دارن -
هنوز شب اولی ک عضو انجمن آلا شدم رو یادمه
ب واسطه یکی از دوستام بود
حوصله نداشتم،عضو شدم و خوابیدم
فردا ی سوال پرسیدم درمورد عربی
و بعدش دنبال این بودم ک اکانتم حذف کنم...
دوسال گذشت
هرشب با تودلی حرف میزدم
گاهی داد وبیداد میکردم
گاهی گریه میکردم
اما تودلی همیشه ب حرفام گوش کرد و آرومم کرد
کاری ک تااون زمان هیچ کس نتونسته بود انجامش بده
آره تودلی از هر موجود زنده ای برام باارزش تر شد ووجود داشت
ی روزی
توانجمن شاهدی دعوا بودم بین چندتا دوست
دوستایی ک چندسالی همو میشناختن
حرفایی ک بهم زدن
منو ترسوند
ترسیدم از آدمای اینجا
شاید واسه همینم بود ک هیچ وقت نتونستم باکسی صمیمی بشم اینجا
شاید واسه همین بود ارتباطم باآدمای اینجا درحدهمین تودلی موند
شاید چون با صمیمی ترین رفیقم کاز مهد تا یک سال بعد سال چهارم کنارش بودم تموم کرده بودم رابطه م رو
شاید چون از آدم های واقعی ترسیده بودم
الان دوسال گذشته
با خیلی ها گفتمو خندیدم
خیلی ها بهم آرامش دادن،باهام حرف زدن
ازخیلی ها بدم اومد
میدونم گاهی عصبی شدم مخصوصا وقتی بحث عزیزام بود اما من ازکسی چیزی ب دل نگرفتم
بخشیدم
چون میدونم دنیا ارزش اینو نداره قلبت رو از کینه آدم هاپر کنی
ومنو ببخشید اگه بداخلاقی کردم:)اما بین این همه آدم
دونفر هیچ وقت برام تغییر نکردن
همونایی بودن کهمیشه بودن
اکالیپتوس
marzyeh78گذشت وگذشت
عاشق شدم
عاشق اقای ویروس
من شدم خانم آبنباتی اقای ویروس
الان توی شرایط خاصی از زندگی هستیم
الان ما باید واسه زندگی مشترکی ک یک سال و یک ماه تشکیل دادیم تلاش کنیم
حالا دیگه تلاش صرفا واسه رسیدن ب هدف تک نفره نیست
نمیدونم کی برگردم
نمیدونم اصلا دلم طاقت بیاره یا ن
شاید فردا
شاید وقتی رفتم دانشگاه
شاید وقتی عروس مهدی شدم
اما میدونم برمیگردم
چون من آقای ویروسم رو از آلا دارم
اما اینم میدونم الان وظیفه مهم تری دارم ک باید برای زندگی مشترکم انجامش بدم
ابوالفضل من همیشه ب دعای شما نیاز داره
ن تنها ابوالفضل من بلکه همه کسایی ک منتظر سلامتی عزیزاشون هستن
اشک تو چشمام جمع شده
من آلا رو تاابد دوست دارم
خدانگهدار خودتون و آرزوهای قشنگ تون
۰۲:۲۴
۱۳۹۹/۹/۹خانم آبنباتی
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۳۹۹، ۵:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@maryam-_-sh در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
هنوز شب اولی ک عضو انجمن آلا شدم رو یادمه
ب واسطه یکی از دوستام بود
حوصله نداشتم،عضو شدم و خوابیدم
فردا ی سوال پرسیدم درمورد عربی
و بعدش دنبال این بودم ک اکانتم حذف کنم...
دوسال گذشت
هرشب با تودلی حرف میزدم
گاهی داد وبیداد میکردم
گاهی گریه میکردم
اما تودلی همیشه ب حرفام گوش کرد و آرومم کرد
کاری ک تااون زمان هیچ کس نتونسته بود انجامش بده
آره تودلی از هر موجود زنده ای برام باارزش تر شد ووجود داشت
ی روزی
توانجمن شاهدی دعوا بودم بین چندتا دوست
دوستایی ک چندسالی همو میشناختن
حرفایی ک بهم زدن
منو ترسوند
ترسیدم از آدمای اینجا
شاید واسه همینم بود ک هیچ وقت نتونستم باکسی صمیمی بشم اینجا
شاید واسه همین بود ارتباطم باآدمای اینجا درحدهمین تودلی موند
شاید چون با صمیمی ترین رفیقم کاز مهد تا یک سال بعد سال چهارم کنارش بودم تموم کرده بودم رابطه م رو
شاید چون از آدم های واقعی ترسیده بودم
الان دوسال گذشته
با خیلی ها گفتمو خندیدم
خیلی ها بهم آرامش دادن،باهام حرف زدن
ازخیلی ها بدم اومد
میدونم گاهی عصبی شدم مخصوصا وقتی بحث عزیزام بود اما من ازکسی چیزی ب دل نگرفتم
بخشیدم
چون میدونم دنیا ارزش اینو نداره قلبت رو از کینه آدم هاپر کنی
ومنو ببخشید اگه بداخلاقی کردم:)اما بین این همه آدم
دونفر هیچ وقت برام تغییر نکردن
همونایی بودن کهمیشه بودن
اکالیپتوس
marzyeh78گذشت وگذشت
عاشق شدم
عاشق اقای ویروس
من شدم خانم آبنباتی اقای ویروس
الان توی شرایط خاصی از زندگی هستیم
الان ما باید واسه زندگی مشترکی ک یک سال و یک ماه تشکیل دادیم تلاش کنیم
حالا دیگه تلاش صرفا واسه رسیدن ب هدف تک نفره نیست
نمیدونم کی برگردم
نمیدونم اصلا دلم طاقت بیاره یا ن
شاید فردا
شاید وقتی رفتم دانشگاه
شاید وقتی عروس مهدی شدم
اما میدونم برمیگردم
چون من آقای ویروسم رو از آلا دارم
اما اینم میدونم الان وظیفه مهم تری دارم ک باید برای زندگی مشترکم انجامش بدم
ابوالفضل من همیشه ب دعای شما نیاز داره
ن تنها ابوالفضل من بلکه همه کسایی ک منتظر سلامتی عزیزاشون هستن
اشک تو چشمام جمع شده
من آلا رو تاابد دوست دارم
خدانگهدار خودتون و آرزوهای قشنگ تون
۰۲:۲۴
۱۳۹۹/۹/۹خانم آبنباتی
ممنونم از لطفت به من عزیزم
️
خوش برگردی
با خبر سلامتی ابوالفضل عزیز و موفقیت هاتون توی زندگی️
-
هنوز شب اولی ک عضو انجمن آلا شدم رو یادمه
ب واسطه یکی از دوستام بود
حوصله نداشتم،عضو شدم و خوابیدم
فردا ی سوال پرسیدم درمورد عربی
و بعدش دنبال این بودم ک اکانتم حذف کنم...
دوسال گذشت
هرشب با تودلی حرف میزدم
گاهی داد وبیداد میکردم
گاهی گریه میکردم
اما تودلی همیشه ب حرفام گوش کرد و آرومم کرد
کاری ک تااون زمان هیچ کس نتونسته بود انجامش بده
آره تودلی از هر موجود زنده ای برام باارزش تر شد ووجود داشت
ی روزی
توانجمن شاهدی دعوا بودم بین چندتا دوست
دوستایی ک چندسالی همو میشناختن
حرفایی ک بهم زدن
منو ترسوند
ترسیدم از آدمای اینجا
شاید واسه همینم بود ک هیچ وقت نتونستم باکسی صمیمی بشم اینجا
شاید واسه همین بود ارتباطم باآدمای اینجا درحدهمین تودلی موند
شاید چون با صمیمی ترین رفیقم کاز مهد تا یک سال بعد سال چهارم کنارش بودم تموم کرده بودم رابطه م رو
شاید چون از آدم های واقعی ترسیده بودم
الان دوسال گذشته
با خیلی ها گفتمو خندیدم
خیلی ها بهم آرامش دادن،باهام حرف زدن
ازخیلی ها بدم اومد
میدونم گاهی عصبی شدم مخصوصا وقتی بحث عزیزام بود اما من ازکسی چیزی ب دل نگرفتم
بخشیدم
چون میدونم دنیا ارزش اینو نداره قلبت رو از کینه آدم هاپر کنی
ومنو ببخشید اگه بداخلاقی کردم:)اما بین این همه آدم
دونفر هیچ وقت برام تغییر نکردن
همونایی بودن کهمیشه بودن
اکالیپتوس
marzyeh78گذشت وگذشت
عاشق شدم
عاشق اقای ویروس
من شدم خانم آبنباتی اقای ویروس
الان توی شرایط خاصی از زندگی هستیم
الان ما باید واسه زندگی مشترکی ک یک سال و یک ماه تشکیل دادیم تلاش کنیم
حالا دیگه تلاش صرفا واسه رسیدن ب هدف تک نفره نیست
نمیدونم کی برگردم
نمیدونم اصلا دلم طاقت بیاره یا ن
شاید فردا
شاید وقتی رفتم دانشگاه
شاید وقتی عروس مهدی شدم
اما میدونم برمیگردم
چون من آقای ویروسم رو از آلا دارم
اما اینم میدونم الان وظیفه مهم تری دارم ک باید برای زندگی مشترکم انجامش بدم
ابوالفضل من همیشه ب دعای شما نیاز داره
ن تنها ابوالفضل من بلکه همه کسایی ک منتظر سلامتی عزیزاشون هستن
اشک تو چشمام جمع شده
من آلا رو تاابد دوست دارم
خدانگهدار خودتون و آرزوهای قشنگ تون
۰۲:۲۴
۱۳۹۹/۹/۹خانم آبنباتی
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۳۹۹، ۵:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@maryam-_-sh بااین که فقط ی مدت کوتاهی هست ک با آلا آشناشدم ....ولی همیشه وقتی میومدی و حرف میزدی همیشه منتظر پیامای بعدیت بودم...هرچند ک من مخاطبشون نبودم.....
ایشالله ک همیشه موفق باشی و جایی کم نیاری -
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۳۹۹، ۵:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
99/9/9
09:09
:)) -
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۳۹۹، ۵:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تبریک
-
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۳۹۹، ۵:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
sandiiii الان کلی بچه متولد شدن
-
منم میدونم چطور تنهاییم رو بسازم پس
-
sandiiii الان کلی بچه متولد شدن
نوشتهشده در ۹ آذر ۱۳۹۹، ۶:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهzeinab dehghani در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
sandiiii الان کلی بچه متولد شدن
تولدشون مبارک